بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ما دروغگو بودیم | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ما دروغگو بودیم

بریده‌هایی از کتاب ما دروغگو بودیم

۳٫۷
(۲۹۴)
شاید زمین نباید اصلاً به کسی تعلق داشته باشه یا این‌که باید محدودیتی باشه برای چیزهایی که می‌تونیم داشته باشیم.
Smrldo
خوب است عاشق بودن، حتا اگر تا ابد دوام نیاورد.
Gray
جهان خوب بود، چون او در آن بود.
Gray
او را دوست دارم اما مطمئن نیستم که از او خوشم می‌آید
کتاب خور
بعد کلتی کمری بیرون کشید و به سینه‌ی من شلیک کرد. روی چمن ایستاده بودم و افتادم. شکاف گلوله بازتر شد و قلبم از قفسه‌ی سینه‌ام به بیرون غلتید و روی بوته‌ی گلی افتاد. خون با ضرباهنگ از زخم بازم روان شد، بعد، از چشمانم، گوش‌هایم، دهانم. طعم شوری و شکست می‌داد. شرمِ قرمزِ روشنِ طرد شدن چمن جلوی خانه‌ی ما، آجرهای مسیر، پلکان ایوان را نمناک کرد. قلب من مانند ماهی قزل‌آلایی در میان گل‌های پونی بالاوپایین پرید. مامان پرخاش کرد. گفت که به خودم بیایم. گفت که عادی باش، حالا. گفت همین حالا.
NeginJr
به جمجمه‌ی من خوش آمدید. کامیونی بر روی استخوان‌های گردن و سرم چرخ می‌زند. مهره‌ها می‌شکنند، مغزم می‌ترکد و شیره‌اش به بیرون می‌چکد. هزار نور فلش به چشمانم می‌تابد. دنیا کج می‌شود. بالا می‌آورم. از هوش می‌روم. این‌ها همیشه اتفاق می‌افتند. دیگر برایم عادی شده است.
Disturbed
اگر می‌خواهی جایی زندگی کنی که مردم از موش نمی‌ترسند، باید زندگی در قصرها را ترک کنی.
NeginJr
می‌پرسم: «دل‌تون برای مادربزرگ تنگ شده؟ آخه من دلم تنگ شده. ما هیچ‌وقت در مورد اون حرف نزدیم.» می‌گوید: «بخشی از من مُرد که بهترین بخشش بود.» می‌پرسم: «این‌طور فکر می‌کنید؟» پدربزرگ می‌گوید: «همه‌ی چیزی که می‌تونم بگم همینه.»
sohi_si
سکوت یه‌جور روکش محافظه در مقابل درد.
eroda
دوست‌ات دارم علی‌رغم رنجشم. هرچند که دیوانه هستی. دوست‌ات دارم علی‌رغم آن‌چه گمان می‌برم انجام داده باشی.
zohreh
او را دوست دارم اما مطمئن نیستم که از او خوشم می‌آید.
zohreh
خوب است عاشق بودن، حتا اگر تا ابد دوام نیاورد.
zohreh
«عشق موندگار نیست، کیدی. اینو می‌دونی.» «نمی‌دونم.» «باشه پس باورم کن، موندگار نیست.»
zohreh
«تو یه زندگی با میلیون‌ها احتمال جلوت داری. این… این برای من سنگینه وقتی طلب دلسوزی می‌کنی، فقط همین.»
zohreh
یکی از پندهای حکمت‌آمیزش: تا رسیدن به خواسته‌ی خود اصرار کنید. همیشه به‌نظر روشی قهرمانانه برای زندگی‌کردن می‌رسید. این حرف‌ را وقتی می‌زد که می‌خواست ما را در دنبال‌کردن جاه‌طلبی‌های‌مان نصیحت کند.
zohreh
سکوت یه‌جور روکش محافظه در مقابل درد.
zohreh
سؤال این‌جاست که چطور می‌شه آدم خوبی بود بی این‌که به چیزی اعتقاد داشت.
zohreh
پرسید: «می‌تونم دستت رو بگیرم؟» دستم را به او دادم. «عالم الان خیلی عظیم به‌نظر می‌رسه. به چیزی نیاز دارم که بهش تکیه کنم.» «من این‌جام.»
zohreh
این چیزی است که در مورد گت دوست دارم: او آن‌قدر مشتاق است، آن‌قدر بی‌رحمانه به دنیا علاقه‌مند است که مشکل می‌تواند تصور کند که دیگران احتمال دارد از شنیدن حرف‌هایش کسل شوند، حتا وقتی که به‌وضوح به او می‌گویند
zohreh
عشق بود و چنان سخت به من ضربه زد که به درِ توری که هنوز بین ما وجود داشت تکیه زدم تا بتوانم سرپا بایستم. می‌خواستم او را لمس کنم، انگار خرگوشی، بچه‌گربه‌ای یا چیزی چنان خاص و نرم است که نوک انگشتانت نمی‌توانند از آن دوری کنند. جهان خوب بود، چون او در آن بود. عاشق سوراخ روی شلوارش و گردوخاک روی پاهای برهنه‌اش شدم، خون دلمه‌بسته روی آرنج و زخمی که یکی از ابروهایش را شکافته بود. گت، گت من.
zohreh

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان