بریدههایی از کتاب تصویر دوریان گری
۴٫۰
(۳۴)
«وجدان و بزدلی در واقع یک چیزند. وجدان، نام تجارتی شرکت است. همین.»
Asal
سرم را برگرداندم و برای نخستین بار دوریان گری را دیدم. چشمانمان که به هم افتاد، احساس کردم رنگام پرید.
حس غریبی از ترس وجودم را فرا گرفت. میدانستم با کسی رویاروی شدهام که شخصیتاش چنان افسونکننده بود که اگر اجازه میدادم، کل وجودم را جذب خود میکرد، کل جانم را، هنرم را. نمیخواستم چیزی از بیرون روی من تأثیر بگذارد. تو خوب میدانی که من چه طبیعت مستقلی دارم. همیشه آقای خودم بودهام، دستکم تا پیش از دیدن دوریان گری. سپس ـ اما نمیدانم چگونه برایت توضیح دهم. به نظر میرسید چیزی به من میگفت که من در آستانه بحرانی وحشتناک در زندگی هستم. احساس غریبی وجودم را فراگرفته بود که انگار سرنوشت، شادیهای بیهمتا و اندوههای بیهمتایی برایم در آستین دارد. ترسیدم و میخواستم اتاق را ترک کنم. به خاطر وجدانم نبود، نوعی بُزدلی بود، برای این میل به فرار، اعتباری به خود نمیدهم.»
Asal
وقتی کسی را خیلی دوست دارم نمیتوانم نامش را به هیچکس بگویم. مانند این است که بخشی از او را تسلیم کرده باشم.
Asal
به آدمهای موفق هر پیشه عالمانهای نگاه کن ببین چه آدمهای خوفناکی هستند! البته به جز در کلیسا. آن هم چون در کلیسا کسی فکر نمیکند.
Asal
در دنیا تنها یک چیز است که از سر زبانها بودن بدتر است و آن سر زبانها نبودن است.
Asal
«خنده اصلاً شروع بدی برای دوستی نیست، و بهترین پایان آن است.»
"هلاله"
زشتها و ابلهها بیشترین لذت را در جهان میبرند.
"هلاله"
ما همه از خوبیهایی که به ما داده شده، رنج میبریم، رنجی وحشتناک.»
"هلاله"
گونهای عشرتطلبی در ملامت و سرزنش خود نهفته است. وقتی خودمان را سرزنش میکنیم، احساس میکنیم هیچکس دیگری حق ندارد ما را سرزنش کند. این اعتراف است و نه کشیش، که ما را میآمرزد.
mahshid zadmehr
"دوریان گری نامزده کرده و قرار است ازدواج کند؟ غیرممکن است."
"کاملاً حقیقت دارد."
"با کی؟"
"با یک هنرپیشه."
"باورم نمیشود. دوریان که خیلی فهمیده و باشعور است."
"دوریان داناتر از آن است که هر از گاه دست به کارهای احمقانهای نزند، باسیل عزیز من!"
مهدی
فردیت ندارند. با این حال خلق و خوهایی وجود دارد که ازدواج پیچیدهترشان میکند. آنها منیت خود را از نو به دست میآورند، و منهای بسیار دیگری به آن میافزایند. ناگزیر میشوند بیش از یک زندگی داشته باشند. سازمانیافتگی عالیتری مییابند، که به گمان من هدف هستی آدمی است
مهدی
"ما همه از ترس به خاطر خودمان، دوست داریم دیگران را خوب ببینیم. بنیان خوشبینی، دهشت محض است. ما تصور میکنیم آدمهای بخشندهای هستیم چون به همسایهمان برای دارا بودن آن فضایلی که احتمالاً خیرش به ما میرسد، اعتبار میدهیم. بانکدار را میستاییم تا شاید به ما اجازه دهد، بیشتر از پولی که در حسابمان داریم، از آن برداشت کنیم و صفات خوبی در دزدان سرگردنه میبینیم به این امید که از جیب ما بگذرند. هر چه گفتم از ته دل گفتم. من از خوشبینی به شدت منزجرم. و در مورد خراب شدن زندگی، هیچ زندگییی خراب نمیشود، مگر آن که رشدش متوقف شود. اگر میخواهی سرشتی را خراب کنی، فقط کافی است اصلاحش کنی. و ازدواج، بیبروبرگرد کار احمقانهای است، اما پیوندهای دیگر و جالبتری هم میان زن و مرد وجود دارد. تردید ندارد که من مشوق آنها هستم. این جاذبه را دارند که متداول شوند. اما دوریان گری خود از راه رسید. خودش بیشتر از آنکه من بتوانم، برایت خواهد گفت."
مهدی
ازدواج چیست؟ سوگندی پسناگرفتنی. برای همین به آن میخندی. آه، مسخره نکن، من میخواهم سوگندی پسناگرفتنی بخورم. اعتماد او مرا وفادار میکند، باورش، مردِ خوبی از من میسازد. هنگامی که با او هستم، از هر آنچه که تو به من آموختهای، احساس پشیمانی میکنم. با کسی که تو از من میشناسی، فرق میکنم، تغییر میکنم و صرف تماس دستان سیبل وین باعث میشود، تو و تمامی خطاها، خیالپردازیها، نظریههای زهرآگین و لذتبخشات را فراموش کنم."
لرد هنری در حالی که برای خود در بشقابش سالاد میریخت، پرسید: "و آنها چیستند...؟"
"آه، نظریههای تو در بارهٔ زندگی، نظریههایت در بارهٔ عشق، نظریههایت در بارهٔ لذت. در واقع تمام نظریههایت، هاری."
مهدی
"خوب بودن یعنی هماهنگی داشتن با خود. ناهماهنگی با خود یعنی اجبار به هماهنگ شدن با دیگران. زندگی فردی ـ این تنها چیزی است که مهم است
مهدی
دوریان گری گفت: "من میدانم لذت چیست. پرستش دیگری."
لرد هنری در حال بازی با چند میوه پاسخ داد: "شکی نیست که این بهتر از پرستیده شدن است. پرستش شدن دست و پا گیر است.
مهدی
"هیچ چیز بهطور کامل حقیقت ندارد." پاسخِ لرد هنری بود.
مهدی
بله دوریان، تو همیشه به من علاقمند خواهی بود. از دید تو، من تمامی آن گناهانی را که تو هرگز جرئت ارتکاب آنها را نداشتهای، بازنمایی میکنم."
مهدی
باسیل نمیتوانم به تو اجازه دهم سیگار برگ بکشی. باید سیگار معمولی بکشی. سیگار معمولی، نمونه کاملِ لذت کامل است. بینظیر است، و آدم را راضی نشده، رها میکند.
مهدی
ناتوانترین انگیزههای ما همیشه انگیزشهایی بودهاند که نسبت به سرشتشان آگاهی داشتهایم. اغلب چنین پیش میآید که وقتی خیال میکنیم سرگرمِ آزمایش روی دیگران هستیم، در واقع سرگرم آزمایش روی خودمان هستیم.
محمد فلیحی
شوریدگیهایی که ما خود را در بارهٔ سرچشمهشان فریب میدهیم، بیشترین خودکامگی را بر ما دارند.
محمد فلیحی
حجم
۲۵۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۵۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان