کتاب من و دوست غولم
۴٫۲
(۴۵)
چاشنی آسمانی
یک تکه از آسمان
از میان شکاف سقف
یک راست افتاد توی سوپ من،
شِلِپ!
راستش، من اصلاً سوپ دوست ندارم،
امّا، این یکی را
تا قطره آخرش خوردم!
خوشمزه بود، خوشمزه
(بفهمی نفهمی، یک کمی مزه گچ میداد)
امّا آنقدر خوشمزه، آنقدر لذیذ بود که
میتوانستم یک دریا از آن بخورم
جالب است که یک تکه آسمان
چه تفاوتی میتواند ایجاد کند.
بلاتریکس لسترنج
یک گلوله برفی برای خودم درست کردم،
آنقدر گرد و خوشگل که فکرش را هم نمیتوانی بکنی.
بعد فکر کردم برای خودم نگهش دارم،
و پیش خودم بخوابانمش.
برایش لباس خواب درست کردم،
یک بالش هم برای زیر سرش.
دیشب دیدم گذاشته رفته،
امّا پیش از رفتن، جایش را خیس کرده بود!
مادربزرگ علی💝
ببین، اگر پرندهای، پرندهای سحرخیز باش،
و کرمی برای صبحانهات شکار کن.
اگر پرندهای، سحرخیزترین پرنده باش ـ
امّا اگر کرمی، تا دیروقت بخواب.
مادربزرگ علی💝
رفتم تا کوزه طلا را
در آنجا که رنگینکمان به زمین میرسد
پیدا کنم
گشتم، گشتم و گشتم
آن قدر گشتم، تا اینکه...
آنجا بود، لای علفها، زیر یک شاخه کلفت پرپیچ و خم،
پیدایش کردم، همهاش مالِ خودم، مالِ خودم است...
خُب، حالا باید دنبال چیبگردم؟
بلاتریکس لسترنج
بعد اسکناسها را گرفتم
و در عوضِ سه تا صدتومانی
دادمشان به همکلاسیام ـ فکر کنم او خبر نداشت که
سه تا بیشتر از دو تا است!
همان موقع به پیرمرد کوری برخوردم
و درست به همین دلیل که نمیتوانست ببیند،
در عوضِ سه تا صد تومانیام، چهار تا پنجاه تومانی بهم داد
و خُب معلوم است، چهار تا بیشتر از سه تا است!
بعد آن پایین، توی مغازه پرندهفروشی
پنجاه تومانیها را دادم به شاگرد مغازه
و آن احمق به جای آنها پنج تا بیست تومانی بهم داد
و پنج تا هم که بیشتر از چهار تا است!
بعد، رفتم خانه و پولها را نشان بابام دادم،
با دیدن آنها تمام صورتش سرخ شد،
چشمهایش را بست و سرش را تکان داد ـ
از داشتن بچّهای مثل من چنان احساس غرور کرد که زبانش بند آمد!
مادربزرگ علی💝
ببین، اگر پرندهای، پرندهای سحرخیز باش،
و کرمی برای صبحانهات شکار کن.
اگر پرندهای، سحرخیزترین پرنده باش ـ
امّا اگر کرمی، تا دیروقت بخواب.
بلاتریکس لسترنج
ماهی کوچیکه ماهی ریزتره را میخورد،
ماهی بزرگه ماهی کوچیکه را میخورد،
پس فقط بزرگترین ماهی است که چاق میشود.
آیا تو جماعتی مثل اینها را میشناسی؟
بلاتریکس لسترنج
میگویند هویج برای چشمهایت خوب است،
قسم میخورند که هویج دید چشمها را بهتر میکند،
پس چرا من بدتر از دیشب میبینم.
به نظر شما، یعنی ممکن است درست از آنها استفاده نکرده باشم؟
Mahya
من جوجهام، در این تخم زندگی میکنم
امّا، نمیخواهم از تخم بیرون بیایم، نمیخواهم از تخم بیرون بیایم.
مرغها همهاش قدقد میکنند. خروسها همهاش التماس میکنند،
امّا من از تخم بیرون نمیآیم که نمیآیم.
آن بیرون صحبت از جنگ است و آلودگی
داد و فریاد مردم است و غرّش هواپیماها
این است که میخواهم همینجا بمانم، جایی که امن و گرم است،
و من نمیخواهم از تخم بیرون بیایم!
بلاتریکس لسترنج
شل سیلور استاین شاعر، قصهپرداز و نقاش است. آواز میخواند و گیتار مینوازد. او عمقِ لطافت و زیبایی، شیرینی، سادگی و صداقت دنیای کودکان را درک میکند
Mahya
حجم
۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۷
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۷
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
قیمت:
۱۹,۵۰۰
تومان