بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ندای کوهستان | طاقچه
تصویر جلد کتاب ندای کوهستان

بریده‌هایی از کتاب ندای کوهستان

نویسنده:خالد حسینی
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۰از ۱۰۶ رأی
۴٫۰
(۱۰۶)
دنیا درونت را نمی‌بیند و ذره‌ای عین خیالش نیست که در زیر این پوست و استخوان و قالب ظاهری چه امیدها و رؤیاها و غم‌ها نهفته است. به همین سادگی و پوچی و بی‌رحمی است.
*Narges*
معجونی که خاطرات را پاک کرده بود.
narges
طنابی که از سیل نجاتت دهد، می‌تواند دور گردنت خِفت شود
*Narges*
رفتار آدم‌ها کلافی است سردرگم و پیش‌بینی‌ناپذیر و ربطی به کنش و واکنش مقارن و متناسب ندارد.
*Narges*
اگر خوشرفتاری خودت را جار بزنی، لطفش از دست می‌رود. کار خیر را باید در خلوت و باوقار انجام داد. نیکی آن وقت مهم است که پیش عموم برملا نشود.
𝑬𝒍𝒏𝒂𝒛
جنگ. یا به عبارت بهتر جنگ‌ها. نه یکی، نه دوتا، بلکه جنگ‌های بسیار، کوچک و بزرگ، عادلانه و ناعادلانه، جنگ‌هایی با بازیگران متغیر که قهرمان و ضد قهرمان فرض می‌شوند. که هر قهرمان تازه‌ای آدم را وا می‌دارد حسرت ضد قهرمان قبلی را بخورد. اسم‌ها عوض می‌شوند و همین‌طور چهره‌ها، اما من از بابت این همه عداوت‌های حقیر، تک تیراندازها، مین‌های زمینی، بمباران‌ها، موشک‌باران‌ها، قتل و غارت و تجاوز، توی صورت همه‌شان به طور مساوی تف می‌اندازم.
بهار قربانی
لازم نبود تمام وقت مواظب حرف‌هایم باشم که مبادا برنجد
Z.B
تا من بدیدم روی تو، ای ماه و شمع روشنم هر جا نشینم خرمم، هر جا روم در گلشنم هر جا خیال شه بود، باغ و تماشاگه بود در هر مقامی که روم، بر عشرتی برمی‌تنم
*Narges*
اگر زیر آوار بهمن گیر کنی، نمی‌شود بگویی بالا و پایین کجاست. می‌خواهی برف‌ها را پس بزنی و بیرون بیایی، اما بیش‌تر فرو می‌روی و گور خودت را می‌کنی.
*Narges*
روزی روزگاری، در ایامی که دیوها و اجنه و غول‌ها در زمین پرسه می‌زدند
narges
آموختم که دنیا درونت را نمی‌بیند و ذره‌ای عین خیالش نیست که در زیر این پوست و استخوان و قالب ظاهری چه امیدها و رؤیاها و غم‌ها نهفته است. به همین سادگی و پوچی و بی‌رحمی است.
phoenix
پدرم می‌گفت همه چیزهای خوب زندگی شکننده و ناپایدارند
Z.B
تمام آن سال‌ها از دیدن حقیقت بزرگ‌تری غافل بودم، حقیقتی که زیر غم و غصه‌ام دفن شد بی‌آن‌که از آن قدردانی و سپاسگزاری کنم. و آن این‌که مادرم هرگز ترکم نکرد. هدیه او به من این بود
Z.B
خلاقیت یعنی تخریب زندگی دیگران و تبدیلشان به شرکای بی‌میل و بی‌خبر. امیال و آرزوها و رؤیاهاشان را کش می‌روید، نقایص و رنج‌هاشان را مصادره می‌کنید. چیزی را برمی‌دارید که مال شما نیست. تازه این کار را با علم و اطلاع می‌کنید.
*Narges*
سوار اتومبیل که از فرودگاه به خانه روند، ادریس با اشتیاق یاد رفت و آمد درهم برهم و دیوانه‌وار اتومبیل‌های کابل می‌افتد. حالا چقدر عجیب است که لکسوس در این مسیر ۱۰۱ بی‌چاله چوله سمت جنوب پیش می‌رود و تابلوهای همیشه مفید بزرگراه هست و راننده‌ها این‌قدر مؤدبند و به هر سمت می‌پیچند علامت می‌دهند و مطیع مقرراتند. از یاد آن‌همه راننده نوجوان کله‌خر که او و تیمور در کابل جان خود را به دست آن‌ها سپرده بودند، لبخندی بر لبش می‌نشیند.
Tamim Nazari
«خنده‌دار است، مارکوس، اما بیش‌تر کار مردم برعکس است. فکر می‌کنند با چیزی که می‌خواهند زندگی می‌کنند. اما در واقع ترس راهنمای آن‌هاست. یعنی چیزی که نمی‌خواهند.»
نسترن
زمان مثل زیبایی است. هرگز آن‌قدر که دلت می‌خواهد نصیبت نمی‌شود.
ریحانه
تمام تلاشش را می‌کند. از مدارسی که گلوله توپ ویرانشان کرده، خوش‌نشین‌هایی که در ساختمان‌های بی‌سقف به سر می‌برند، از گداها، از گل و لای، برقی که مدام قطع می‌شود، برایش حکایت می‌کند، اما مثل این است که بخواهی آهنگی را وصف کنی. نمی‌تواند در این وصف‌ها جان بدمد. کابل زنده است، با جزئیاتی چشمگیر ــ مثلاً باشگاه بدنسازی در میان خرابه‌ها، عکسی از شوارتز نگر روی پنجره. این جزئیات حالا از دستش دور می‌شود و توصیفش در نظر خودش کلی، بی‌مزه و مثل گزارشی معمولی در خبرگزاری آسوشیتدپرس است.
hiba
اگر فرهنگ خانه آدم باشد، زبان کلید در ورودی و در نتیجه اتاق‌های خانه است. می‌گفت بدون این کلید آدم آواره می‌شود، بی‌خانمان و بی‌هویت می‌شود.
*Narges*
زیبایی موهبت بزرگی است که به طور تصادفی و احمقانه و بدون توجه به شایستگی نصیب بعضی‌ها می‌شود.
Reza Haghighi

حجم

۳۷۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

حجم

۳۷۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

قیمت:
۲۲۳,۵۰۰
۱۷۸,۸۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد