بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ندای کوهستان | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ندای کوهستان

بریده‌هایی از کتاب ندای کوهستان

نویسنده:خالد حسینی
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۰از ۱۰۶ رأی
۴٫۰
(۱۰۶)
نحیل ملامتشان می‌کند. «چه‌تان شده، بچه‌ها؟ پدرتان از کابل برگشته. شما کنجکاو نیستید؟ هیچ سؤالی ازش ندارید؟» ادریس می‌گوید: «عیب ندارد. ولشان کن.» اما خودش از بی‌توجهیشان، از بی‌خیالی جاهلانه نسبت به قرعه فال ژنیتیکی که امتیاز این زندگی را به آن‌ها داده دلخور می‌شود. ناگهان بین خودش و خانواده‌اش، حتا نحیل، که بیش‌تر سؤال‌هایش در باره سفر به رستوران‌ها و فقدان لوله‌کشی داخلی آب محدود می‌شد، ورطه‌ای احساس کرد. حالا نگاهش به ایشان اتهام‌زننده است، همان نگاهی که محلی‌ها پس از ورودش به کابل نسبت به او داشتند.
Tamim Nazari
نحیل که کنار راننده نشسته، لبریز سؤال است. کابل ایمن بود؟ خورد و خوراک چطور بود؟ مریض که نشده؟ آیا از همه چیز عکس و فیلم گرفته؟ تمام تلاشش را می‌کند. از مدارسی که گلوله توپ ویرانشان کرده، خوش‌نشین‌هایی که در ساختمان‌های بی‌سقف به سر می‌برند، از گداها، از گل و لای، برقی که مدام قطع می‌شود، برایش حکایت می‌کند، اما مثل این است که بخواهی آهنگی را وصف کنی. نمی‌تواند در این وصف‌ها جان بدمد. کابل زنده است، با جزئیاتی چشمگیر ــ مثلاً باشگاه بدنسازی در میان خرابه‌ها، عکسی از شوارتز نگر روی پنجره. این جزئیات حالا از دستش دور می‌شود و توصیفش در نظر خودش کلی، بی‌مزه و مثل گزارشی معمولی در خبرگزاری آسوشیتدپرس است.
Tamim Nazari
امرا می‌گوید: «افغان‌های دیگری از امریکا و اروپا می‌آیند و ازش عکس می‌گیرند. فیلم می‌گیرند. قول‌هایی می‌دهند. بعد می‌روند خانه و آن‌ها را نشان خانواده‌شان می‌دهند. انگار جانور باغ‌وحش است. من از این جهت اجازه این کار را می‌دهم که شاید کمکی بکنند. اما یادشان می‌رود. دیگر خبری از آن‌ها نمی‌شود.
Tamim Nazari
درست است، تیمور دستپاچه‌اش کرده، مثل یک نمونه زشت امریکایی ـ افغانی رفتار کرده. در شهر جنگ‌زده طوری اشک به چشم می‌آورد که انگار متعلق به این‌جاست، با صفا و صمیمیت فراوان به شانه محلی‌ها می‌زند و به آن‌ها می‌گوید برادر، خواهر و عمو، با خودنمایی به گداها از منبعی که به آن می‌گوید بقچه بخشش پول می‌دهد، با پیرزن‌هایی که به آن‌ها می‌گوید مادر، شوخی می‌کند و با قیافه‌ای غمزده آن‌ها را به حرف می‌کشد تا ماجرای زندگی خود را بگویند و او در هَندی کم ضبط کند، و وانمود می‌کند که یکی از آن‌هاست، انگار که همیشه این‌جا بوده، انگار نه انگار که مقیم سواحل امن سن خوزه بوده و وقتی مردم این‌جا زیر آتش توپ و تانک و موشک بودند، کشته می‌شدند و به آن‌ها تجاوز می‌شد، به فکر شکم و زیر شکمش بوده. ریاکارانه و نفرت‌انگیز است. و مایه حیرت ادریس است که کسی آن را این‌طور تلقی نمی‌کند.
Tamim Nazari
. اما در واقع پسربچه‌های غمگینی هستند که در خشم خود دست و پا می‌زنند. احساس می‌کنند در جای خود نیستند. حقشان به آن‌ها داده نشده. هیچ‌کس به قدر کفایت دوستشان ندارد. البته انتظار دارند دوستشان بداری. می‌خواهند بغلشان کنی، تابشان بدهی و بهشان اطمینان‌خاطر بدهی. اما برآوردن این نیاز اشتباه است. نمی‌توانند بپذیرند. نمی‌توانند آنچه را نیاز دارند بپذیرند
کاربر ۴۹۰۹۰۷۰
قهرمان تازه‌ای آدم را وا می‌دارد حسرت ضد قهرمان قبلی را بخورد. اسم‌ها عوض می‌شوند و همین‌طور چهره‌ها، اما من از بابت این همه عداوت‌های حقیر، تک تیراندازها، مین‌های زمینی، بمباران‌ها، موشک‌باران‌ها، قتل و غارت و تجاوز، توی صورت همه‌شان به طور مساوی تف می‌اندازم.
کاربر ۴۹۰۹۰۷۰
از سال‌های پس از آن برایتان چه بگویم، آقای مارکوس؟ خودتان تاریخ اخیر این کشور بلازده را بهتر می‌دانید. نیازی به بازگویی آن سال‌های تیره و تار نیست. همین‌که فکر نوشتنش را می‌کنم، خستگی عارضم می‌شود، به علاوه، رنج و مصیبت این کشور را به قدر کفایت ثبت کرده‌اند، آن هم صاحبان قلم‌هایی بسیار آموخته‌تر و فصیح‌تر از من.
کاربر ۴۹۰۹۰۷۰
بی‌رحمی و خیرخواهی طیف‌های یک‌رنگند.
Zahra
بی‌رحمی و خیرخواهی طیف‌های یک‌رنگند.
Maral Jowkar
«برای من عکس قضیه بود. تو می‌گویی حضور را حس می‌کردی، اما من فقط غیاب را احساس می‌کردم. درد مبهمی بی‌منشأ. مثل مریضی که نمی‌تواند دردش را برای پزشک شرح دهد، فقط می‌داند که درد دارد.»
sarah._.mi
«خنده‌دار است، مارکوس، اما بیش‌تر کار مردم برعکس است. فکر می‌کنند با چیزی که می‌خواهند زندگی می‌کنند. اما در واقع ترس راهنمای آن‌هاست. یعنی چیزی که نمی‌خواهند.»
asisa
حالا می‌فهمم که بعضی آدم‌ها به همان طرز که دیگران عاشق می‌شوند، احساس اندوه و نارضایی می‌کنند، یعنی در نهان، به شدت و بی‌توسل به کسی.
🍃Anee shirley🍃
اما زمان مثل زیبایی است. هرگز آن‌قدر که دلت می‌خواهد نصیبت نمی‌شود.
Afsaneh Habibi
زیبایی موهبت بزرگی است که به طور تصادفی و احمقانه و بدون توجه به شایستگی نصیب بعضی‌ها می‌شود.
Afsaneh Habibi
  Out. Beyond. idias Of. Wrongdoing. And. rightdoing There. Is. A. field. I'll. Meet. You. there. از کفر و ز اسلام برون صحرایی است ما را به میان آن فضا سودایی است عارف چو بدان رسید، سر را بنهد نه کفر و نه اسلام و نه آن‌جا جایی است.
Afsaneh Habibi

حجم

۳۷۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

حجم

۳۷۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

قیمت:
۲۲۳,۵۰۰
۱۷۸,۸۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد