بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماسه و کف و خدایان زمین | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماسه و کف و خدایان زمین

بریده‌هایی از کتاب ماسه و کف و خدایان زمین

انتشارات:انتشارات سخن
امتیاز:
۴.۵از ۲ رأی
۴٫۵
(۲)
*نیمی از آنچه می‌گویم بی‌معنی است؛ اما آن را می‌گویم تا شاید نیمه دیگر را دریابی.
min
‫*حتی دستانی که تاج‌های خار می‌سازند از دستانِ بیکاره بهترند.
FatimaHabibi
*برخی از ما چون مرکب هستیم و برخی چون کاغذ. اگر سیاهی برخی از ما نبود، برخی دیگر از ما گنگ می‌بودند. و اگر سپیدی برخی از ما نبود، برخی دیگر از ما کور می‌بودند.
min
تنها یک بار زبانم بند آمده است. و آن هنگامی بود که کسی از من پرسید: «تو کیستی؟»
saia
«تو و آن جهان که در او زندگی می‌کنی جز دانه‌ای ماسه نیستید بر ساحلی بی‌مُنتها از دریایی بیکران.»
min
*هفت بار مرا از شخصِ خود بد آمد: بارِ نخست، وقتی که دیدم او افتاده می‌نماید شاید که به رفعت دست یابد. بارِ دوم، وقتی که دیدم در حضورِ زمینگیر می‌لنگد. بارِ سوم، وقتی که میانِ سخت و آسان مخیر شد و آسان را اختیار کرد. بارِ چهارم، آنگاه که گناهی مرتکب شد و چنین خود را تسلّا داد که دیگران نیز گناه به‌جا می‌آورند. بارِ پنجم، وقتی که از سرِ ناتوانی شکیبایی کرد و شکیبِ خود را به توانمندی نسبت داد. بارِ ششم، وقتی که از زشتی رخساری منزجر شد، و نمی‌دانست که آن نقابی از نقاب‌های خودِ اوست. و بارِ هفتم، وقتی که زمزمه‌گرِ سرودِ ستایشی شد و آن را فضیلت پنداشت.
Rafti
مایه شگفتی است که تو بر کنْدرو ترحّم می‌کنی و برکنْدذهن نه، ‫و بر کورچشم تأسف می‌خوری و بر کوردل نه.
FatimaHabibi
*انسانیت رودی از نور است که از ازل تا به ابد جاری است.
saia
*تو به من سکوت بده، من به مصافِ شب می‌روم.
saia
*وقتی که همچون آینه‌ای صاف در برابرت قرار گرفتم، تو در من نگریستی و تصویرِ خود را در من دیدی. سپس گفتی: «من تو را دوست دارم.» ولی در حقیقت تو خود را در من دوست داشتی.
Rafti
*خانه من به من گوید: «مرا ترک مکن، زیرا که گذشته تو اینجا منزل دارد.» و راه به من گوید: «پیش آی و در پی‌ام بیا، زیرا که من آینده تو هستم.» و من، هم به خانه خویش و هم به راه گویم: «من نه گذشته‌ای دارم، نه آینده. اگر در اینجا مانَم، در ماندنم رفتن است؛ و اگر بروم، در رفتنم ماندن. تنها عشق و مرگ است که همه چیز را دگرگون می‌کند.»
Rafti
*زیبایی بزرگ مرا اسیرِ خود می‌کند، اما زیبایی بس بزرگ‌تر حتی از بندِ خودش نیز آزادم می‌کند.
saia
*اگر فقط می‌توانی آنچه را نور عیان می‌کند ببینی و آنچه را صدا اعلام می‌کند بشنوی، پس در حقیقت تو نه می‌بینی نه می‌شنوی.
saia
*بسا که به‌جز از راهِ شب کسی به سپیده‌دم نرسد.
saia
*من آنگاه تولّدی دیگر یافتم که جانِ من و پیکرِ من عاشقِ همدیگر شدند و با یکدیگر مزاوجت کردند.
saia
*اکنون برآنم که خویشتن را تحقّق ببخشم. اما چگونه می‌توانم، بی‌آنکه به سیاره‌ای بدل شوم که بیداردلان بر آن مقیم باشند؟ آیا اینْ مقصودِ هر انسانی نیست؟
saia
*آن عشق که خود را روز به روز نو نکند عادت می‌شود و سپس به بردگی بدل می‌گردد.
Rafti
خوش ندارم به غلبه کننده‌ای گوش بسپارم که به مغلوب پند و اندرز می‌دهد.
FatimaHabibi
‫در حقیقتْ دیگری خویشتنِ بس حسّاسِ توست که پیکری دیگر به او داده شده است.
FatimaHabibi
ما تنها برای این زندگی می‌کنیم که زیبایی را کشف کنیم. هرچیزِ دیگر صورتی از انتظار است.
FatimaHabibi

حجم

۲۲۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

حجم

۲۲۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد