بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شغل مورد علاقه | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شغل مورد علاقه

بریده‌هایی از کتاب شغل مورد علاقه

نویسنده:آلن دوباتن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۱۰ رأی
۳٫۹
(۲۱۰)
برای اینکه نحوهٔ حرف زدنمان با خودمان بهبود یابد لازم است با نداهای درونی دیگری روبه‌رو شویم یا تصورشان کنیم که نه‌تنها تأثیرگذار و پراعتماد باشند، بلکه یاری‌کننده و سازنده نیز باشند. این نداها ممکن است آوای یک دوست، یک درمانگر یا حتی یک نویسنده باشد. لازم است این آواها را به اندازهٔ کافی و در مورد مسائلِ به قدر کافی بغرنج آن‌قدر بشنویم تا به‌تدریج به واکنش‌های طبیعیِ ما تبدیل شوند؛ تا اینکه سرانجام احساس کنیم خودمان هستیم که این‌ها را به خودمان می‌گوییم؛ آن‌ها به افکار خودِ ما تبدیل می‌شوند.
محمدجواد
یک ندای درونی همواره آوایی بیرونی بوده است که قبلاً شنیده‌ایم، جذبش کرده‌ایم و از آنِ خویش ساخته‌ایم. بی‌آنکه کاملاً متوجه باشیم، آواهای بسیاری اشخاص را درونی کرده‌ایم که از بدو تولد با آن‌ها سر و کار داشته‌ایم.
محمدجواد
در هر صورت دستیابی به موفقیت تا حد زیادی منوط به اعتمادبه‌نفس است: باور به این که هیچ دلیلی وجود ندارد که موفقیت از آنِ ما نباشد. بسیار غرورشکن است که بدانیم بسیاری از دستاوردهای بزرگ حاصل استعداد یا مهارت فنی نبوده‌اند، بلکه صرفاً حاصل نوعی شادابیِ غریبِ روح اند که آن را اعتمادبه‌نفس می‌خوانیم. این حس اعتمادبه‌نفس در نهایت چیزی نیست جز نسخهٔ درونی‌شدهٔ اعتمادی که دیگران به ما داشته‌اند.
محمدجواد
به‌کرات پیش می‌آید که یک گروه دوستی به دلیل ترس‌ها و شکنندگی‌های مشترک گرد هم می‌آیند، بی‌آنکه به این مسئله اشاره‌ای شود. ترس‌های مشترک در یک گروه دوستی به اندازهٔ امور مورد تحسینشان اهمیت دارد. از همین رو موفقیت یا ابتکار عملِ یکی از دوستان ممکن است اقتصاد روانیِ حساسِ گروه دوستی را فرو بریزد. چه بسا دوستانمان در ظاهر بگویند که با هیچ‌یک از کارهای ما مشکلی ندارند، اما در واقع برخی انتخاب‌های ما می‌تواند کاملاً زیرآبِ انتخاب‌های آنان را در زندگی بزند
محمدجواد
ناگهان می‌بینیم داریم به خودمان می‌گوییم: «می‌خواهم کاری خلاقانه کنم» یا «نمی‌خواهم زندگی‌ام را برای یک شرکت قربانی کنم»؛ «دلم می‌خواهد کارم تأثیری داشته باشد» یا «می‌خواهم کاری به‌دردبخور انجام دهم». چنین خواسته‌هایی چه بسا منطقی باشند، اما در عین حال به دلیل فقدان تعریف روشن و مشخص، بسیار بی‌فکرانه هستند. دورنمای کلید زدنِ یک شغل بر اساسِ این افکار، به‌درستی باعث ترس و اضطراب می‌گردد؛ اگر طرح استواری نداشته باشیم خیلی زود دست به دامن طرح و برنامه‌های دیگران می‌شویم.
آنا جمشیدی
مونتِنی فیلسوف (۱۵۳۳ ــ ۱۵۹۲) نیز سعی داشت چنین کاری بکند و در جایی با شوخ‌طبعی به فرانسوی ساده به خوانندگانش اطلاع داد که «پادشاهان و فلسفه می‌رینند و بانوان نیز همین‌طور». منظور مونتنی این است که علی‌رغم همهٔ شواهدی که بر ریدنِ چنین کسانی وجود دارد، اما تصورش را هم به ذهن خویش راه نمی‌دهیم که این افراد تا به حال در توالت قوز کرده باشند. هرگز تصورش را هم نمی‌کنیم که انسان‌های ممتاز چنین کاری کنند، در حالی که کاملاً از نحوهٔ عملکرد دستگاه گوارشمان اطلاع داریم. بنابراین این تصور در ما شکل می‌گیرد که چون در عمق وجودمان ناقص و گاهی هم نسبتاً مستأصل هستیم، پس نمی‌توانیم فیلسوف، پادشاه یا بانو باشیم و اگر هم به این جایگاه‌ها برسیم، کماکان شیادی بیش نیستیم.
آنا جمشیدی
ما به‌کرات ناگزیر به این نتیجه می‌رسیم که حتماً جزو ناجورترین و انزجارآورترینِ انسان‌ها هستیم، در حالی که در واقع به‌هیچ‌وجه این‌طور نیست. با آنکه دقیقاً نمی‌دانیم فردی که از بیرون بسیار گیراست در درونش چه رنج‌ها و ویرانی‌هایی وجود دارد، می‌توانیم یقین داشته باشیم که چنین چیزی قطعاً وجود دارد. چه بسا دقیقاً ندانیم چه حسرت‌هایی در درون آنان است، اما در هر صورت احساساتی دردناک در درونشان جریان دارد. گرچه نمی‌توانیم دقیقاً بگوییم دچار چه نوع انحراف غیرمعمول جنسی‌ای هستند، اما قطعاً چیزی از این دست وجود دارد. به این دلیل این را می‌دانیم که شکنندگی‌ها و وسواس‌ها امکان ندارد نفرینی باشند که فقط بر ما نازل شده است؛ بلکه از جمله ویژگی‌های کلیِ تجهیزات ذهنی و روانیِ انسان هستند.
آنا جمشیدی
ما باید ندایی را در درون خویش بگنجانیم که بین دستاوردها و مهرورزی فرق بگذارد: که به ما همواره یادآوری کند حتی وقتی ناکام می‌شویم کماکان ارزش دوست داشته شدن داریم
آنا جمشیدی
طبیعت انسان آن‌قدر پیچیده، توانایی‌های هر فرد آن‌قدر غامض و به‌سختی قابلِ تعریف دقیق و اقتضائات زمانه آن‌قدر بی‌ثبات است که کشف بهترین همخوانی بین یک فرد و یک شغل، با اینکه چالشی خطیر و البته بسیار مشروع است، مستلزم میزان بالایی از فکر، کاوش و کمک دانایان است و چه بسا سال‌ها ذهن ما را به خود مشغول کند. از این رو کاملاً منطقی و قابل‌درک است که ندانیم باید سراغ چه کاری برویم. و در واقع اینکه متوجه شویم جواب این پرسش را نمی‌دانیم یکی از نشانه‌های مهم بلوغ است، به‌جای اینکه با این فکر آزارنده بر خودمان رنج‌های بسیار تحمیل کنیم که قاعدتاً باید جواب این سؤال را بدانیم.
آنا جمشیدی
تأثیر چنین نمونه‌هایی باعث شده تصور کنیم که اگر در زندگی رسالتی داشته باشیم آن‌گاه شکی نخواهد بود بر اینکه مقدر شده‌ایم در زندگی کاری عظیم به انجام برسانیم. در نتیجه، فقدان رسالت در زندگی نه تنها نوعی بداقبالی محسوب می‌شود، بلکه همچنین نشانهٔ فرودستی دانسته می‌شود. از این رو هنگامی که در زندگی مسیر خاصی نداریم، نه تنها هراسان می‌شویم بلکه همچنین روحیه‌مان را می‌بازیم و فکر می‌کنیم که همین سرگشتگیِ ما نشانهٔ آن است که هر راهی هم در پیش بگیریم بی‌تردید مسیری بی‌اهمیت و پیش‌پاافتاده خواهد بود.
آنا جمشیدی
اکنون این آواها به نداهای درونی ما تبدیل شده‌اند و بر قابلیتمان برای ارزیابی دقیقِ توانایی‌هایمان سایه افکنده اند. ما آواهای ترس‌ها و شکنندگی‌های غیرمنطقی را درونی کرده‌ایم. برخی مواقع به آوای دیگری نیاز داریم که بتواند ترس‌های گریزانندهٔ ما را متوقف کند و توان‌های نهفتهٔ درونمان را به ما یادآوری کند؛ توان‌هایی که سیلاب‌های هراس و آشفتگی از نظرمان پنهان کرده‌اند. مغز ما فضایی وسیع و غارمانند است؛ آواهای همهٔ کسانی که تاکنون در زندگی دیده‌ایم در آن طنین‌انداز است. باید بیاموزیم نداهای مضر را خاموش کنیم و توجهمان را معطوف به نداهایی کنیم که به آن‌ها نیاز داریم تا ما را در برابر مشکلات شغلی‌مان راهنمایی کنند.
کاربر ۳۶۸۹۷۳۱
از همین رو تصور همگان این بود که اگر کسی دارایی کافی داشته باشد، بی‌تردید دیگر کار نخواهد کرد.
مصطفی ارشد
ما نیاز داریم هم روحمان را سیراب سازیم و هم مخارج وجوه مادی زندگی را نیز فراهم آوریم.
Ayda Koosha
سرنوشت زندگی بسیار تلخ و غم‌انگیز است. تقریباً به قطع یقین در شرایطی خواهیم مرد که بسیاری از توان‌های بالقوهٔ خود را رشد نداده‌ایم. بسیاری راه‌ها که می‌توانستید بروید، نرفته می‌مانند. و چه بسا در زیر خاک بیارامید در حالی که بخش‌هایی از وجودتان به شدت در پی اعلام وجود بودند، یا دچار این احساس شکست باشید که کارهای زیادی بود که نتوانستید به سرانجام برسانید. اما این اصلاً مایه شرمساری نیست. بلکه باید یکی از بنیادین‌ترین چیزهایی باشد که وجودش را برای یکدیگر می‌پذیریم: این سرنوشت مشترک همهٔ ماست. و البته چه غم‌انگیز است.
s
اغلب اوقات ایده‌هامان در ذهنمان به شکل پراکنده و نامرتب وجود دارند. تاکنون نتوانسته‌ایم آنها را گرد آوریم، آن‌ها را هرس کنیم و روابط بینِ آن‌ها و تغییراتشان را رصد کنیم
maryam
برخلاف آنچه این تصور تأسف‌بار و سرکوب‌گرانهٔ رسالت به ما می‌گوید، کاملاً منطقی ــ و حتی نشانهٔ سلامت ــ است که استعدادهای خویش را نشناسیم و ندانیم آن‌ها را چگونه به کار بگیریم. طبیعت انسان آن‌قدر پیچیده، توانایی‌های هر فرد آن‌قدر غامض و به‌سختی قابلِ تعریف دقیق و اقتضائات زمانه آن‌قدر بی‌ثبات است که کشف بهترین همخوانی بین یک فرد و یک شغل، با اینکه چالشی خطیر و البته بسیار مشروع است، مستلزم میزان بالایی از فکر، کاوش و کمک دانایان است و چه بسا سال‌ها ذهن ما را به خود مشغول کند
maryam
و بر مبانیِ عموماً بسیار سست، نتایجی عظیم می‌گیریم.
کاربر ۱۵۳۰۵۶۲
ریشهٔ میان‌مایگی این است که بیشتر از کارها و حرف‌های عموم مردم پیروی کنیم تا افکار و احساساتی که در ذهن خودمان (درست زیر سطح) در گردش هستند.
Ali Karimi
در حالی که برخلاف آنچه این تصور تأسف‌بار و سرکوب‌گرانهٔ رسالت به ما می‌گوید، کاملاً منطقی ــ و حتی نشانهٔ سلامت ــ است که استعدادهای خویش را نشناسیم و ندانیم آن‌ها را چگونه به کار بگیریم. طبیعت انسان آن‌قدر پیچیده، توانایی‌های هر فرد آن‌قدر غامض و به‌سختی قابلِ تعریف دقیق و اقتضائات زمانه آن‌قدر بی‌ثبات است که کشف بهترین همخوانی بین یک فرد و یک شغل، با اینکه چالشی خطیر و البته بسیار مشروع است، مستلزم میزان بالایی از فکر، کاوش و کمک دانایان است و چه بسا سال‌ها ذهن ما را به خود مشغول کند.
nafiseh
چه اندوهناک است که مرتب از کنار این واقعیت می‌گذریم که ما پیشاپیش در درونمان واجد این توانایی هستیم که به پردازش و تحلیل عظیم‌ترین امور هستی بپردازیم.
یوسف

حجم

۳۶۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۳۶۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان