بریده‌هایی از کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی

همه‌چیز در زندگی بازی‌ای ذهنی است! هر زمانی‌که در بازی‌های زندگی گیر بیفتیم، چه کوچک و چه بزرگ، فراموش می‌کنیم که درد هرقدر هم شدید باشد و شکنجه هرقدر هم آزار دهنده باشد و خلاصه هرچیزِ بدی بالاخره تمام می‌شود. این فراموشیْ درست زمانی رخ می‌دهد که کنترل احساسات و اعمال‌مان را به افراد دیگری می‌سپاریم و همین کار زمانی رخ می‌دهد که درد درحال اوج‌گرفتن است.

هفتهٔ جهنمی بازی‌ای ذهنی بود. مربیان از عذاب‌کشیدن ما استفاده می‌کردند تا لایه‌های‌مان را بخراشند و پوست‌مان را بکنند. البته نه برای پیداکردن ورزیده‌ترین ورزش‌کاران، بلکه برای پیداکردن قوی‌ترین ذهن‌ها.

برای شروع، تمام چیزهای خوب را بنویسید؛ تمام چیزهایی که در شکست‌های‌تان خوب پیش رفتند. درمورد خودتان جزئی‌نگر و سخاوتمند باشید. چیزهای خوب زیادی حتماً رخ داده‌اند. به‌ندرت همه‌چیز بد است. بعد بنویسید که چگونه با شکست‌تان کنار آمده‌اید. آیا روی زندگی و روابط‌تان اثر گذاشته است؟ چگونه؟ درحین مراحل آماده‌سازی و اجرای شکست‌تان چگونه فکر می‌کرده‌اید؟ باید بدانید در هر مرحله چگونه فکر می‌کرده‌اید؛ زیرا تمام مسئله طرزفکر شماست. این همان جایی است که بیش‌ترِ مردم کوتاهی می‌کنند.

به آخرین و دل‌خراش‌ترین شکست‌های‌تان فکر کنید. آن دفترچهٔ خاطرات را برای آخرین بار باز کنید. از نسخهٔ دیجیتالی خارج شوید و همه را دست‌نویس کنید. می‌خواهم این فرایند را احساس کنید؛ چون درحال ثبت دیرهنگام اِی‌اِی‌آر خود هستید.

معمولاً اطرافیان ما قصد آسیب‌رساندن ندارند. آن‌ها می‌خواهند ما در امنیت، راحتی، و خوشحالی باشیم؛ نه این‌که در دخمه‌ای به زمین زل زده باشیم و درحال وارسی تکه‌های رؤیای درهم‌شکستهٔ خود باشیم. چه بد! منافع زیادی در این لحظات درد نهفته است و اگر پی ببرید که چطور تکه‌های آن تصویر را دوباره کنار هم قرار دهید، نیروی زیادی نیز آن‌جا پیدا می‌کنید.

حتی اگر با افراد مثبتی احاطه شده باشید، آن‌ها هم درمورد این‌که چه کسی هستید، در چه کاری خوبید و چطور می‌توانید انرژیِ خود را متمرکز کنید نظراتی خواهند داشت. این طبیعت انسان است و اگر سعی کنید از زندانش آزاد شوید، نصیحت‌هایی ناخواسته دریافت می‌کنید که اگر به‌شان اجازه دهید، همیشه راهی برای خفه‌کردن آرزوهای‌تان دارند.

ذهنِ استحقاق‌طلب شما فقط باری اضافه است. رهایش کنید. بر این تمرکز نکنید که لیاقت چه‌چیزی را دارید. هدف‌تان چیزی باشد که حاضرید برای کسب آن بکوشید!

نیاز داریم اطراف‌مان را با افرادی پر کنیم که به ما چیزی می‌گویند که نیاز داریم بشنویم، نه چیزی که می‌خواهیم بشنویم؛ درعین‌حال به ما این احساس را ندهند که در برابر سدی گذرناپذیر قرار گرفته‌ایم.

اگر شکست‌های‌تان را به‌خوبی کالبدشکافی کنید، سرنخ‌هایی خواهید یافت که کجا به اصلاحات نیاز دارید و چطور درنهایت به هدف‌تان می‌رسید؛

نمی‌توانید اجازه دهید که شکستی ساده شما را از مسیر مأموریت خارج کند یا بگذارید چنان بر شما تسلط یابد و در مغزتان نفوذ کند که روابط‌تان با افراد نزدیک‌تان را به خطر بیندازد. هرکسی گاهی شکست می‌خورد. قرار نیست زندگی منصفانه باشد؛ چه رسد به این‌که به هر خواستهٔ شما تن بدهد.

چالش شمارهٔ سه اولین قدم در مسیر رسیدن به ذهن قوی این است که به‌طور منظم از کُنجِ راحتیِ خود بیرون بیایید. یک بار دیگر دفترچهٔ خاطرات خود را مرور کنید و کارهایی را یادداشت کنید که انجام‌شان را دوست ندارید یا برای‌تان ناخوشایندند. مخصوصاً کارهایی که می‌دانید برای شما خوب هستند. حالا به‌سراغ یکی از این کارها بروید و آن‌را انجام دهید و تکرارش کنید.

اگر واقعاً می‌خواهید درمیان خاص‌ها خاص باشید، باید به‌دنبال حفظ بزرگی در درازمدت باشید. این هدف طلب می‌کند که همیشه در جست‌وجو و تلاشِ بی‌انتها باشید.

کنید. آیا درزمینهٔ کاری‌تان بسیار موفق هستید؟ فوق‌العاده است. زبان یا مهارتی جدید بیاموزید، مدرک جدیدی بگیرید، همیشه ندانستن را بپذیرید، و در کلاس دوباره یک احمق شوید؛ زیرا تنها از این طریق می‌توانید مجموعهٔ دانش و مهارت‌تان را توسعه ببخشید و تنها از این طریق می‌توانید ذهن خود را پربارتر کنید.

عوامل کنونی‌ای که رشد و موفقیت شما را محدود می‌کنند چه هستند؟ آیا در مدرسه یا سرِ کار کسی مانع راه شماست؟ آیا قدرتان را نمی‌دانند و به شما فرصت نمی‌دهند؟ هم‌اکنون با چه ناممکن‌هایی مواجه هستید؟ آیا خودتان سد راه‌تان شده‌اید؟ دفتر خاطرات‌تان را بیاورید. اگر ندارید بخرید یا در لپ‌تاپ یا تبلت یا نرم‌افزارِ یادداشت تلفن، یکی بسازید. همه‌چیز را با جزئیات بنویسید. این تکلیف را با بی‌حوصلگی انجام ندهید. من گذشتهٔ کثیفم را کاملاً به شما نشان دادم. اگر آسیب دیده‌اید یا هنوز در معرض آسیب هستید، داستان را کامل تعریف کنید. به رنج خود شکل بدهید. قدرت آن‌را جذب کنید؛ چراکه قرار است شرایط را دگرگون کنید.

این بدان‌معنی نیست که خوش می‌گذشت. خوش نمی‌گذراندم. دیگر طاقت نداشتم. نمی‌خواستم بیش‌تر از این بارفیکس بروم؛ اما رسیدن به اهداف یا غلبه بر موانع لازم نیست مایهٔ تفریح باشد. دانهٔ گیاهان در یک روش خودتخریبی برای حیاتِ دوباره از درون به‌سمت بیرون می‌شکفند. به‌نظر تفریح می‌آید؟ ظاهراً حس خوبی است؟

هرکسی گاهی شکست می‌خورد. قرار نیست زندگی منصفانه باشد؛ چه رسد به این‌که به هر خواستهٔ شما تن بدهد. ‫شانسْ دیوانه‌ای دمدمی‌مزاج است و همیشه به‌دلخواه شما پیش نمی‌رود. نمی‌توانید در این تصور گرفتار شوید که فقط به این دلیل که امکانی را برای خود تصور کرده‌اید به‌نوعی لایق آن هستید. ذهنِ استحقاق‌طلب شما فقط باری اضافه است. رهایش کنید. بر این تمرکز نکنید که لیاقت چه‌چیزی را دارید. هدف‌تان چیزی باشد که حاضرید برای کسب آن بکوشید!

اولین قدم در مسیر رسیدن به ذهن قوی این است که به‌طور منظم از کُنجِ راحتیِ خود بیرون بیایید.

به من گفت: «توی مبارزه هیچ‌کس یهو به رمبو تبدیل نمی‌شه.»

من هرگز به لبخندی اعتماد و اخمی را قضاوت نمی‌کنم.

ما اغلب تصمیم می‌گیریم که روی نقاط قوت‌مان تمرکز کنیم، نه نقاط ضعف‌مان. از این فرصت استفاده کنید و ضعف‌تان را به قوت تبدیل کنید.