بریده‌هایی از کتاب ضد

مثل تمام غصه‌ها، این هم غمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

شرمندهٔ توایم و سرافراز از اینکه عمر -‌ گر دین نداشتیم – به آزادگی گذشت

قطار منتظر هیچ‌کس نمی‌ماند

و عمر، شیشهٔ عطر است! پس نمی‌ماند

ملال‌آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم

از این بی‌آبرویی نام ما آوازه می‌گیرد

عقل، یکدل شده با عشق، فقط می‌ترسم

کاش در جایی به‌جز کابوس خود می‌زیستم

روزی از تکرار این بیهودگی می‌ایستم

در این فکرم که در پایان این تکرار پی‌درپی اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست

جهان بی‌عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

نمی‌داند دل تنها میان جمع هم تنهاست

با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر

شیرینی فراق کم از شور وصل نیست

مرداب زندگی همه را غرق کرده است

شب دل بریدن ماست چه اتفاق خوبی

همچنان در پاسخ دشنام می‌گویم سلام عاقلان دانند دیگر حاجت تفسیر نیست

توبه کن! هرگز برای توبه کردن دیر نیست

اولین شرط معلم بودن انسان بودن است