بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چشمهایش | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چشمهایش

بریده‌هایی از کتاب چشمهایش

۴٫۰
(۹۸۱)
او همه چیز، حتی ندای دلش را هم مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌داد و اگر با اصولی که به آنها پایبند بود سازگار نمی‌آمد، این ندا را هم خفه می‌کرد.
مــریم
این دیو احتیاج به قربانی‌های زیاد دارد. اما من کسی را مرد میدان نمی‌بینم. می‌ترسم عوض اینکه او را ضعیف‌تر کنید، از خونخواری پروارتر بشود و بی‌پروا به شما بتازد.
مــریم
تو عقب خوشبختی پرسه می‌زنی. با دیپلم، با پول، با شوهر، با این چیزها آدم خوشبخت نمی‌شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور خوشبختی به آدم چشمک بزند.
مــریم
امید به آینده شیرین‌ترین دلداری آنها بود.
مــریم
چه زندگی پرتلاطمی اینها داشتند. در عین‌حال همه وقت شاد و خندان و خشنود بودند. مبارزه آنها را آرام کرده بود.
مــریم
اما مأیوس نباش! اگر بخواهی چیزی از آب دربیایی، نباید از میدان دربروی. ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل!
مــریم
دلم می‌خواست می‌توانستم به خودم بگویم که چرا هیچ‌چیز در زندگی مرا خشنود نمی‌کند. دلم می‌خواست به کسی دل می‌باختم، و همه چیزم را فدای او می‌کردم.
مــریم
من سراپا برای عشق ساخته شده‌ام و دیگر کاری از من ساخته نیست.
مــریم
بهترین لذت‌ها وقتی تکرار شد، زجر و مصیبت است.
مــریم
خیلی بلاها آدم در زندگی به سرش می‌آید و خودش مسبب همه آنهاست. منتها ادراک نمی‌کند، یا وقتی به ریشه آنها پی می‌برد که دیگر کار از کار گذشته است.
مــریم
زندگی من همانست که همه دختران طبقه من داشته‌اند. آمده‌اند و رفته‌اند، مزه خوشبختی را نچشیده و واقعیت آنرا ادراک نکرده، درگذشته‌اند.
مــریم
همیشه با یک پا به طرف سراشیبی و با پای دیگر رو به بلندی رفته‌ام و در نتیجه وجود من معلق بوده است
مــریم
من هیچ‌وقت در زندگی نفهمیده‌ام که چه می‌خواهم. همیشه قوای متضادی مرا از یکسو به سوی دیگر کشانده و من نتوانسته‌ام دل و جان فدای یک طرف بکنم و طرف دیگر را از خود برانم. بدبختی من در همین است.
مــریم
آنچه بیشتر مرا عذاب می‌داد این بود: «از کجا معلوم است که او مرا دوست دارد؟
Andrey
محیط اجتماعی که در آن می‌زیستم، قدرت و پشتکار را از من گرفته بود
Andrey
خیلی بلاها آدم در زندگی به سرش می‌آید و خودش مسبب همه آنهاست. منتها ادراک نمی‌کند، یا وقتی به ریشه آنها پی می‌برد که دیگر کار از کار گذشته است.
Andrey
گاهی آدم نادانسته دنبال چیزی می‌رود، وقتی آن را پیدا نمی‌کند، اصلاً خود را گم شده احساس می‌کند.
Andrey
من هیچ‌وقت در زندگی نفهمیده‌ام که چه می‌خواهم. همیشه قوای متضادی مرا از یکسو به سوی دیگر کشانده و من نتوانسته‌ام دل و جان فدای یک طرف بکنم و طرف دیگر را از خود برانم. بدبختی من در همین است. همیشه دودل بوده‌ام. همیشه با یک پا به طرف سراشیبی و با پای دیگر رو به بلندی رفته‌ام و در نتیجه وجود من معلق بوده است.
Andrey
پستوهای روح او مخازن درد و رنج بود
Andrey
ببینید، خیلی بلاها آدم در زندگی به سرش می‌آید و خودش مسبب همه آنهاست. منتها ادراک نمی‌کند، یا وقتی به ریشه آنها پی می‌برد که دیگر کار از کار گذشته است.
م.ظ.دهدزی

حجم

۲۰۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۰۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۹۳,۰۰۰
۶۵,۱۰۰
۳۰%
تومان