تنها چیزی که بدتر از این است که نتوانم با او یا در کنار او باشم، این است که در دنیایی زندگی کنم که او در آن وجود نداشته باشد، علیالخصوص اگر باعثش من باشم.
zamo
«تو من رو مجبور میکنی زندگیای رو آرزو کنم که هیچوقت نمیتونم داشته باشم.»
Narges
میخواهم دستم را دراز کنم و پوست نرم بازویش را لمس کنم، جای زخمهایی که مطمئنم روی بدنش هست.
اما هیچوقت نخواهم توانست. فاصلهٔ بین ما هیچوقت از بین نخواهد رفت یا تغییر نخواهد کرد.
fatemeh
اگر قرار است بمیرم، میخواهم قبلش واقعاً زندگی کنم.
بعدش میمیرم.
Judy
«تنها چیزی که توی دنیا میخوام اینه که با تو باشم؛ ولی باید تو رو در امان نگه دارم، در امان از خودم.»
Ahmadi
. از اینکه آرزوی چیزی را داشته باشم خسته شدهام.
Ahmadi
من از زندگیکردن بدون اینکه واقعاً زندگی کنم خسته شدهام.
Ahmadi
برای اینکه مرگ رو بفهمیم، باید به تولد نگاه کنیم.»
Ahmadi
«نمیخوام هیچکس من رو ببینه. جای زخمام، لوله. هیچچیز جذابی برای دیدن وجود نداره... .»
Ahmadi
مرگ همیشه آن مسئلهٔ ناگزیری بود که همهٔ عمرم با آن زندگی کردهام
Ahmadi
«میشه چشمات رو ببندی؟» با صدای لرزانش اینرا از من میخواهد. «تا وقتی نگام میکنی نمیتونم برم.»
آمـيـنْٖ
«نمیخوام ترکت کنم؛ ولی اونقدر دوستت دارم که نمیتونم باهات بمونم.»
Parinaz
تنها چیزی که بدتر از این است که نتوانم با او یا در کنار او باشم، این است که در دنیایی زندگی کنم که او در آن وجود نداشته باشد، علیالخصوص اگر باعثش من باشم.
ناهید
به چیزهایی که از دست دادی فکر نکن. به چیزهایی که بهدست میآری فکر کن. زندگی کن استلا.
zohreh
«اگه این تموم چیزیه که میتونیم باهم داشته باشیم، پس بهتره ازش نهایت استفاده رو بکنیم. میخوام نترس و آزاد باشم.»
zohreh
«ولی همهمون تنها میمیریم، مگه نه؟ آدمهایی که عاشقشونیم، نمیتونن باهامون بیان.»
zohreh
بعضی وقتها احساس میکنم دارم داستان زندگی یکی دیگه رو میگم؛ زندگی یکی دیگه که من حفظش کردم.
zohreh
چیزی که میخواهم آن بیرون نیست. همینجاست، آنقدر نزدیک که میتوانم لمسش کنم؛ ولی نمیتوانم. نمیدانستم میشود چیزی را آنقدر بخواهی که آنرا بین دستها و پاها و تکتک نفسهایت حس کنی.
zohreh
تو تکتک فرصتهای عاشقشدن رو که سر راهت قرار گرفت خراب کردی.
zohreh
هنوز غصهام از بین نرفته؛ اما احساس میکنم وزنهٔ سنگینی از روی شانههایم درحال برداشتهشدن است. نفس میکشم، مدتهاست به این راحتی نفس نکشیدهام.
zohreh