بریدههایی از کتاب عشق رمانتیک
۳٫۷
(۱۸)
ناخودآگاهِ جمعی، در راه تحصیلِ یک ایدهآل یا احتمالِ تازه به روانِ خودآگاهِ مردم، قادر زیروزبر ساختن یک جامعه، برپا داشتن جنگها و جهادها، بهبار آوردن مذاهب نوین و یا به خاک و خون کشیدن یک امپراتوری است.
mohammad70ebadi@gmail.com
ما نیز همچون تریستان از این اکسیر مینوشیم و مسحور و مسخر آن میگردیم: به انقیاد واکنشهای خودکار و احساسات تشدیدشده و نزدیکبینی و نزدیکاندیشی آن درمیآییم
طلا در مس
عشق پاک پادزهر کنشهای مردسالارانهای بود که در دنیای تریستان مشاهده میکنیم: عشق پاک زنانگی را ایدهآل جلوه میدهد، به شوالیه سرسختی مانند تریستان میآموزد که نیروی مؤنثِ جهانی را ستایش کند، آن هم با نمادی از بانوی زرینموی که تریستان کمر به خدمتش بست و او را ستود. این همان حس ستایشی است که ما در تریستان بهمحضمِ نوشیدنِ شراب میبینیم. ما حس میکنیم آنچه او میبیند ایزولت نیست بلکه نیرویی ملکوتی و غیرزمینی است
طلا در مس
ما وحشت داریم که واقعیت، عشق را غیرموجه جلوه دهد و در آن صورت زندگی سرد و دلتنگکنندهای در انتظارمان باشد.
طلا در مس
عشقِ آنان، یک عشق ساده انسانی نیست که از راه شناخت و معرفت به یکدیگر حاصل میشود. این نماد به ما نشان میدهد که عشق آنان، عشقی «سحرآمیز»، و «ماورای طبیعی» است ــ نه شخصی است و نه خواسته. این عشق از جایی فراسوی هستی خودِ عشاق میآید و آنان را علیرغم میلشان غافلگیر میکند. این مطلب ما را بهیاد جملهای میاندازد که میگوید: «آنان دلباخته دلباختن هستند.»
طلا در مس
این یک کشف سرنوشتساز است که ما گرایش فطریمان به تمامیت را در عشقهامان فرافکندهایم. بدین ترتیب چهره ایزدی را از دیر و صومعه و بهشت بیرون آوردهایم و در روابط عشقی بشری نشاندهایم. این یک جابهجایی باورنکردنی غرایز انسانی است، نوعی بسترسازی مجدد و حیاتی برای انرژیهای انسانی که در افسونِ اکسیر عشق نمود یافت. در روند احساس تسخیرشدنمان به نیروی عشق و گرفتار شدن وبه انقیاد کشیده شدن در چنگ نیرویی که ما را میفرساید، اعتقاداتِ مذهبیمان را بازمییابیم. مادامی که دلباخته هستیم، دنیا را چنان پرمعنا و درخشان میبینیم که هیچ انسان میرایی قادر نیست چنین موهبتی را به ما اعطا کند. اما وقتی که از عشق فارغ میشویم به ناگه دنیا را ملالآور و تهی مییابیم،
طلا در مس
بهخاطر غریزه مذهبی و گرایشمِ ناخودآگاهِ ما به «دنیایی دیگر» است که عشق رمانتیک جادویی جلوه میکند و از شور و حرارتی اثیری و غیردنیوی برخوردار میشود. هیچچیز تا این حد نمیتواند به ساحت عقلِ سلیم دستاندازی کند. گمان میکنیم عشق رمانتیک را میشناسیم در حالی که چیزی درباره آن نمیدانیم. فکر میکنیم آن را درک میکنیم، در صورتی که ادراکناپذیر است. فکر میکنیم میتوانیم آن را مهار کنیم، در حالی که این اوست که ما را مهار میکند
طلا در مس
عشق رمانتیک، همان عشق «کتاب داستانی» است. اما این داستان، داستانی است که همگی ما تلاش میکنیم در مسیرمان به دنیای واقعگرایانه روابط و امکانات انسانی در آن درنگ کنیم. بهرغم انقلاب جنسی و گرایشهای امروزی ما به جسمانی ساختن کلیه روابط، ما هنوز در جستوجوی همان الگوهای اولیه روانشناختی در رمانسهامان هستیم: زنی که بیش از یک زن عادی است، نماد چیزی بسیار متکامل و ملکوتی که آفریننده عشقی است که به ماورای جذبه جسمانی و عشق زمینی ره میبرد و بهصورت نوعی پرستش و عبودیت متجلی میشود. ما تشنه شور و هیجان معنوی، وجد و از خود بیخودی و یأس توأمان، ملاقاتهای لذتبخش و فراقهای اشکآلودی که در رمانسهامان میجوییم، هستیم.
طلا در مس
این خصلتهای زنانه هستند که به زندگی معنا میبخشند: وابستگی به دیگر انسانها، توانایی نرم کردنِ قدرت با عشق، معرفت نسبت به مکنونات باطنی و ارزشهامان، احترام به محیط زمینیمان، سرمستی از زیبایی زمین و عطشی خودنگرانه برای حصولِ معرفتِ درونی. در صورتِ فقدانِ این خصلتها، زندگی برای ما معنای چندانی دربرنخواهد داشت. ما امپراتوریهامان را با نیزه و شمشیر بنا میکنیم، اما آنها به ما هدف یا معنایی نمیبخشند.
طلا در مس
یکی از بانفوذترین و قدرتمندترین ادیان زمانهای پیشین، جنبشمِ مانویان بود که مانی، پیامبر پارسیتبار آن را رهبری میکرد. در اروپا این مذهب به «کاتاریسم» (Catharism) تبدیل شد، زیرا پیروانِ آن لقبِ کاتار، بهمعنی «پاک» را بر خود نهادند
Benjamin
این گرایش به همسانسازی ـکه آدم را بهیاد کارخانه ظروف همشکل یکبارمصرف میاندازدــ نهتنها سرشت ازلی و وجوهِ خودانگیخته انسان را سرکوب میکند، که به بنبست ملال و یکنواختی نیز منتهی میشود.
Benjamin
اما دنیای تریستان، ملکهای ندارد. یک شاه وجود دارد و او شاه مارک است، اما ملکه جان سپرده است: بلانشفلور مرده است.
این خصلتهای زنانه هستند که به زندگی معنا میبخشند: وابستگی به دیگر انسانها، توانایی نرم کردنِ قدرت با عشق، معرفت نسبت به مکنونات باطنی و ارزشهامان، احترام به محیط زمینیمان، سرمستی از زیبایی زمین و عطشی خودنگرانه برای حصولِ معرفتِ درونی. در صورتِ فقدانِ این خصلتها، زندگی برای ما معنای چندانی دربرنخواهد داشت. ما امپراتوریهامان را با نیزه و شمشیر بنا میکنیم، اما آنها به ما هدف یا معنایی نمیبخشند.
Mahan Mehravard
عشقِ انسانی، به حقیقتِ وجودی انسانی که در برابر ماست و وجود خارجی دارد، اذعان میکند، نه به تصویری آرمانی که ما آرزومند آنیم و نه به فرافکنیهای مأیوسانهای که از ذهن ما سرچشمه میگیرند.
Travis
عشق واقعی وقتی آغاز میشود که فرد، دیگری را بهخاطر آنچه او هست و بهعنوان یک انسان بشناسد و بهتدریج به او مهر و توجه بورزد.
... توانایی عشقورزی را دارا بودن بهمعنای کامل و بالغ شدن با انتظارات واقعگرایانه از دیگری است، یعنی مسئولیت خوشبختی یا بدبختی خود را بر گردنِ خود گرفتن، نه آنکه خوشبختی یا بدبختی خود را بر گردن او افکندن و شماتت کردن او بهخاطر نامرادیها، سردرگمیها و عجز و حرمانهای خود.»
ارمین عبدلی
وقتی مردی رؤیای صلح و وحدت وجود مطلق و آرمانی را میپروراند، باید رؤیای خود را بهعنوان بیانیهای از آنچه میتوانددر درونِ او بهوقوع بپیوندد، قلمداد کند. اما چنین مردی معمولا پندار بهشتی خود را بر یک زن فرامیافکند و ناخودآگاهانه از او میخواهد آن قالب را پر کند و به آن پندار، عینیت ببخشد؛ در چنین لحظاتی مرد قدم به عرصه وهم میگذارد و «از پشت شیشه تیرهگون مینگرد.» او دیگر توانایی دیدن همسرش را ندارد،
ارمین عبدلی
آنان حقیقتآ دلداده یکدیگر نیستند و تنها از یکدیگر بهمنزله وسیلهای برای رسیدن به تجارب شورآفرین و پرحادثهای که در حسرت آن میسوزند، استفاده میکنند.
ارمین عبدلی
فرهنگ ما زنان را طوری تربیت میکند که ترجیح میدهند آیینههایی باشند که رؤیا و ایدهآل مردان را بازتابانند، تا هویت انسانی خودشان را. زنان باید نقش هنرپیشگان مد روزِ هالیوودی را ایفا کنند و طوری خود را بیارایند و رفتار کنند که انیمای عمومی آنان را بپسندد. زن باید تجسد رؤیای مرد باشد، نه یک انسان آزاد.
ارمین عبدلی
این همان مقطع از زندگی یک مرد است که او برای نخستین بار این فرصت را حس میکند که خود را از قید فرافکنیهایش برهاند و قدم به رابطه واقعی گذارد.
ارمین عبدلی
«رمانس» وقتی که اصلا انتظار آن را نداریم، بهسراغ ما میآید و بر ما چیره میشود. برخورد مناسب با اکسیر عشق و تجربه کردن آن بیآنکه روابط انسانی مورد خیانت قرار گیرند، دشوارترین وظیفه خودآگاهی است که هر انسانی در دنیای امروزی ما با آن روبهرو میگردد.
ارمین عبدلی
ما باید قدم زدن در زیر نور خورشید و نگریستن در رنگهای زمین را فرابگیریم، گرامی داشتنِ جسممان، بیدار شدن با موسیقی حیات، گوش فرادادن به رؤیاهامان و شیوه مهر ورزیدن به آنها که دوست میداریم، و آن زمانی است که میتوانیم صلح و آرامش را بر کرسی بنشانیم،
ارمین عبدلی
حجم
۲۱۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۱۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰۳۰%
تومان