بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خطاب به عشق | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خطاب به عشق

بریده‌هایی از کتاب خطاب به عشق

نویسنده:کاترین کامو
انتشارات:نشر نو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۸۷ رأی
۳٫۶
(۸۷)
با توقع زیادی از زندگی، زندگی را خراب نکنیم. زندگی‌ای که شاید... پوچ است، نیست؟
mobina
این سه هفتۀ باقیمانده شاید خیلی کوتاه به نظر بیاید. اما بلند است، بلند.
rzvmn
یک هفته است که روحم درد دارد.
rzvmn
عشق، ماریا، جهان را فتح نمی‌کند اما خودش را چرا. تو خوب می‌دانی، تو که قلبت چنین سزاوار ستایش است، که ما خوف‌انگیزترین دشمنان خودمان هستیم.
mobina
جای من اینجا نیست، فقط همین را می‌دانم. جای من کنار اوست که دوستش دارم. بقیۀ چیزها بیهوده و در حد حرف است. همین الآن که راه می‌رفتم با خودم گفتم که زندگی بدون هیچ نشانه‌ای از تو چقدر احمقانه است. اگر من و تو هم را دوست داریم، باید با هم حرف بزنیم، باید پشت هم باشیم. کاری برای هم بکنیم. این همبسته بودن است و هر کاری هم که بکنیم تا آخر راه همبسته خواهیم ماند. پس برایم بنویس، هر وقت و هر چقدر که دوست داشتی. تنهایم نگذار عزیزم. آدم همیشه نیرومند نیست. هر چقدر هم که فکر کند تواناست ممکن است نتواند بر رنج‌هایش چیره شود. وقت‌هایی که آدم خود را بیچاره‌ترین حس می‌کند، فقط نیروی عشق است که می‌تواند او را نجات دهد. از این راه دور هر چقدر هم بزرگ شدن قلب خودم را درک کنم، مال تو را نمی‌توانم تصور کنم. با من حرف بزن، بگو چه می‌کنی، چه احساسی داری؟
yasaman
۱۰۹. آلبر کامو به ماریا کاسارس ساعت ۱۹، ۲۰ دسامبر ۱۹۴۹ این نامه فقط به‌رسم استقبال از تو است، برای اینکه به تو بگوید یک روز بدون تو روزی‌ست که تمام نمی‌شود، شهری‌ست بدون باغ، زمینی‌ست بی آسمان... و برای اینکه به تو بگوید هرگز هیچ چیز ما را از هم جدا نخواهد کرد در این دنیا، به هم گره خورده‌ایم. شب خوش زندگی! قلبت را می‌بوسم.
alireza_salarii
زمان، زمان ماست که عاشق شویم و عشق را آنچنان نیرومند و مستدام بخواهیم که از فراز همه‌چیز عبور کنیم.
Danse Macabre
وای عشق من! دلم می‌خواست از جسم و جان باکره بودم برای تو. دلم می‌خواست زبانی بلد بودم که قبلاً استفاده نشده بود تا برای صحبت کردن با تو به کار برم! دلم می‌خواست می‌توانستم معنای جدید کلمات را که تو باعث شدی کشف کنم، برایت توضیح دهم. بیشتر از هر چیز دلم می‌خواست می‌توانستم تمام روحم را در چشمانم بگذارم و تا ابد، تا هنگام مرگم، به تو نگاه کنم.
t
از همین حالا منتظرم و منتظرت می‌مانم، به‌درازای زندگی، آن‌قدر که عشق برای تو و برای من معنا پیدا کند. اگر تو فقط یک‌بار مرا از ته دل دوست می‌داشتی، باید می‌فهمیدی که انتظار و تنهایی برای من فقط مترادف نا‌امیدی‌ است
t
همین که چهره‌ات از ذهنم پاک می‌شود آرامشم را از دست می‌دهم. اگر نیایی طاقت خواهم آورد؛ اما چه طاقتی؟ در بطن اندوه، در برهوت دل.
|ݐ.الف
سخت شکوهمند اما هولناک است که باید یکدیگر را وقت مخاطره و تردید هم دوست بداریم، در قعر دنیایی که فرو می‌پاشد و در تاریخی که زندگی انسان پشیزی نمی‌ارزد.
|ݐ.الف
اما دست‌کم اگر ترکم کردی فراموشم نکن. چیزهایی را که روزی مفصل در خانه‌ام برایت گفتم، فراموش نکن
کمیل
"فقدان کامل احساس بهتر است از احساسی نصفه‌نیمه."
mahii
از تو، چنان رنجی به من رسیده که هرگز انتظارش را از هیچ جنبنده‌ای نداشتم. حتی امروز، فکرت در ذهنم با رنج آمیخته است. اما با تمام این مرارت‌ها، صورتت برای من هنوز خوشبختی‌ست؛ خود زندگی‌ست. هیچ ‌کاری نمی‌توانم بکنم، هیچ کاری نکرده‌ام که از این عشق رها شوم که از درون تهی‌ام کرده پیش از اینکه تا ته قلبم را لبریز کند. آدمی جعلی هستم و هیچ کاری از دستم برنمی‌آید. خوب می‌دانم، و تو را تا آخر دوست خواهم داشت.
azaad
راه من خوشبخت بودن با توست.
ARASTEH
فقط یک روشن‌بینی وجود دارد: پی خوشبختی‌ رفتن. می‌دانم که هر چقدر هم گذرا باشد هر چقدر هم مخاطره‌آمیز یا شکننده، خوشبختی برای ما دوتا مهیاست اگر دستمان را سمتش دراز کنیم. حتماً اما باید دستمان را دراز کنیم.
ARASTEH
زمان، زمان ماست که عاشق شویم و عشق را آنچنان نیرومند و مستدام بخواهیم که از فراز همه‌چیز عبور کنیم.
ARASTEH
من این نگاه روشنی را که به آن تظاهر می‌کردی دوست ندارم. آدم که حساس باشد تمایل دارد آنچه را که مأیوسش می‌کند بینش بنامد و آنچه را که به دردش نمی‌خورد واقعیت. این بینش اما به‌اندازۀ سایر چیزها کور است. فقط یک روشن‌بینی وجود دارد: پی خوشبختی‌ رفتن. می‌دانم که هر چقدر هم گذرا باشد هر چقدر هم مخاطره‌آمیز یا شکننده، خوشبختی برای ما دوتا مهیاست اگر دستمان را سمتش دراز کنیم. حتماً اما باید دستمان را دراز کنیم.
مری و راه های نرفته اش
در این میانه، نامه‌های شخصیت‌های ادبی دوچندان مهم است چرا که گاهی در‌ شکل‌گیری و تکوین تفکر یک شخصیت مؤثر بوده است. گاهی دریچه‌ای‌ شده است تا از چارچوب آن نگاهی به زندگی و جهان شخصی کسی و کسانی بیندازیم؛ نگاهی بی‌نیاز از حدس و گمان. در نامه،‌ حجاب‌ها از میان برمی‌خیزد و مخاطب با عریانیِ نامه‌نویس روبه‌رو می‌شود. سهم نامه‌های عاشقانه در این میانه هیچ کم نیست و انگار بهتر از نامه‌های دیگر پرده‌ها را کنار می‌زند. اینجا، در این کتاب، چهرهٔ کاموی عاشق برای آنان که همیشه به‌واسطهٔ رمان‌ها و مقالات و آثار فلسفی با او مواجه شده‌اند، چهره‌ای سخت غریب و شگفت‌آور است.
kazhal
چه اضطراب‌ها و دلهره‌ها که نکشیدند اهالی سدهٔ بیستم و چقدر قلبشان به تپش نیفتاد تا نامه‌هایشان به مقصد برسد؛ اضطرابی که شاید نسل جدید، در جهانی عجین‌شده با سرعت و سهولتِ ارتباط، با آن بیگانه باشد. امروز نامه‌نگاری دیگر راهیِ دنیای فانتزی‌ها و تخیلات شیرین شده است و جایی در جهان مجازی و جهان واقعی ندارد. کاغذهایی حامل دست‌خط دوست، واگویندهٔ جزئی‌ترین رفتارها و احساسات و خصلت‌های نویسنده، جوهری که قدم‌قدم بر سفیدی می‌دود تا خبر برساند و خط‌وخبری بگیرد؛ ریسمانی تنیده از "حافظهٔ گیاهی" که این کران و آن کران تاریخ چند هزار سالهٔ انسان متمدن را به هم پیوند می‌زند. این‌هاست که نامه را به شیئی عزیز بدل می‌کند، به چیزی فراتر از شیئی تزئینی و موزه‌ای، به جانداری سخنگو که تعلیم سخن گفتن می‌کند؛ جانداری به دیرینه‌سالیِ خط.
kazhal

حجم

۶۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۶ صفحه

حجم

۶۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۶ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰
۳۰%
تومان