بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زنجیرهای‌ شیشه‌ای | طاقچه
تصویر جلد کتاب زنجیرهای‌ شیشه‌ای

بریده‌هایی از کتاب زنجیرهای‌ شیشه‌ای

نویسنده:نغمه تفلیسی
انتشارات:نشر بید
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۳۵ رأی
۳٫۸
(۳۵)
حتما خدا هم فهمیده است که تنهایی آرامش محض است، برای همین همیشه تنهاست. اما برای ما انسان‌ها گاهی محال که نیست بلکه داروست.
کاربر ۸۱۸۶۱۷
اعتماد هم تاریخ انقضا دارد.
n re
همیشه آدم‌ها منتظرند که امید بیاید. فکر می‌کنند که امید آدمی است، قرار است از انتهای راه دوری پیدایش شود. اما امید آمدنی نیست، دیدنی است، امید گاهی شهامت رها کردن و رفتن است. شاید که جنگیدن است یا سخت‌تر از همه صلح کردن است. اما همیشه همین دوروبر بال می‌زند تا که دیده شود. بعضی وقت‌ها می‌نشیند با آدمی گریه می‌کند که ناامید شده است. اما همیشه چون فانوسی است در دل شبی بس ظلمانی که فقط باید سر بالا کرد و دید و دنبالش رفت. وقتی رسیدی به او می‌بینی همه این مدت در همین نزدیکی دشتی بود، چنان وسیع، چنان سبز با خورشیدی ملایم که مثل بهار نرم و معتدل می‌تابد. تکه‌های درخشان ابر و جویباری که فقط آرامش و شادی در آن جاری است. فوج‌فوج ذوق می‌رود در بستر رود. وقتی می‌رسی اگر یادت مانده باشد که از کجا آمدی فقط دلت می‌خواهد بنشینی و گریه کنی نه که غمگین باشی، خوشحالی از این که آخرش رسیدی و از قعر ظلمت شب، تا اینجا راهی نبود، فقط به فاصله فانوسی و امیدی.
Behnaz Salahandish
اعتماد هم تاریخ انقضا دارد.
میس سین
... و اما هجر، هجر است؛ شیرین و تلخ ندارد، فقط درد است. باید درد را تاب آورد، این درد مسکن ندارد، این درد را فقط باید صبوری کرد چون درختی که دیری است تشنه است اما تاب می‌آورد؛ وسط شن‌های کویری برهوت. برهوت از لحظه‌های پر با او بودن، برهوت از حس آرامش داشتن، برهوتِ امید، امید دیدار واپسین و این دیدار تنها دیدار به قیامت است که چاره‌ای نیست، که تنها باید تاب آورد.
n re
من می‌مانم خیره به صورت زیبای خدا که می‌گوید: فردا هست. اما شک دارم که فردایی باشد. انگاری خدا هم گریه‌اش می‌گیرد، نه از غصه من یا از گریه‌ام، از شک من که قبولش ندارم که وسط حرفش «شاید» می‌آورم و محکم دو دستی چسبیده‌ام به این غصه و اندوه دیرینه همیشگی و حسرت ابدی.
n re
و اما هجر، هجر است؛ شیرین و تلخ ندارد، فقط درد است. باید درد را تاب آورد، این درد مسکن ندارد، این درد را فقط باید صبوری کرد چون درختی که دیری است تشنه است اما تاب می‌آورد؛ وسط شن‌های کویری برهوت. برهوت از لحظه‌های پر با او بودن، برهوت از حس آرامش داشتن، برهوتِ امید، امید دیدار واپسین و این دیدار تنها دیدار به قیامت است که چاره‌ای نیست، که تنها باید تاب آورد
n re
آخر سرگذشت آدمی همه سراسر پر کین است. لعنتی! پس چرا مهرآفریده شد.
n re
گیاهان مثل بچه‌ها هستند. فرقی به حالشان نمی‌کند کجا زندگی می‌کنند. کار خودشان را می‌کنند؛ بزرگ می‌شوند. آخر بزرگ شدن جزو ذات آن‌هاست. فرقی ندارد چطور با چه؛ با ترس، تحقیر، بی‌پشتیبان یا...
n re
حتما خدا هم فهمیده است که تنهایی آرامش محض است، برای همین همیشه تنهاست. اما برای ما انسان‌ها گاهی محال که نیست بلکه داروست.
کاربر ۸۱۸۶۱۷

حجم

۳۲۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

حجم

۳۲۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

قیمت:
۱۱,۳۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد