بریدههایی از کتاب فضیلت خودخواهی
۴٫۱
(۱۴)
اصل حقوق فردی تنها مبنای اخلاقی همهٔ گروهها و انجمنهاست. هر گروهی که این اصل را به رسمیت نشناسد نمیتوان آن را یک انجمن یا جامعه دانست، بلکه یک دستهٔ تبهکار یا تودهای از اراذل است. هر نظریهای پیرامون فعالیتهای گروه که حقوق فردی را به رسمیت نشناسد، نظریهای است دربارهٔ قوانین حاکم بر دستههای تبهکاری یا جنایتهای قانونیشده.
پروا
اگر کسی میخواهد از ایجاد جامعهٔ آزاد، یعنی کاپیتالیسم، طرفداری کند باید بداند که بنیاد ضروری این جامعه اصل «حقوق فردی» است.
پروا
خوشبختی حالتی از خودآگاهی است که آدمی در نتیجهٔ دستیابی به ارزشهای خویش به دست میآورد.
پروا
سلطنت مبتنی بر جمعگرایی قدرت آن را ندارد که یکباره با در دست گرفتن ارزشها، منابع مادی و اخلاق یک کشور، آن کشور را به بردگی بکشاند. بلکه این کار را به کمک فرآیند فروپاشی از درون انجام میدهد؛ درست همانگونه که در عرصهٔ منابع مادی، غارت ثروت یک کشور از طریق تورم پولی انجام میشود، امروزه نیز میتوان شاهد آن بود که فرآیند تورم در عرصهٔ حقوق فردی نیز جریان دارد. د
khatere
و چون چیزی به نام «جامعه» اصلا وجود ندارد، زیرا جامعه مجموعهای از افراد است، این بدان معناست که برخی افراد (اکثریت جامعه یا هر گروهی که خود را نماینده و سخنگوی جامعه میداند) از نظر اخلاقی مختارند که هر خواسته و خواهشی (یا هر شرارتی) که دوست دارند را دنبال کنند، در حالی که سایرین از نظر اخلاقی مجبورند که زندگی خود را صرف خدمت به تمایلات آن گروه کنند.
Anahid
به جز یک فصل که سخنرانیای پیرامون اخلاق است، دیگر فصلهای کتاب همگی مقالههایی هستند که در ماهنامهٔ The Objectivist Newsletter با ویراستاری من و ناتانیل براندن چاپ و منتشر شدهاند.
Anahid
چرایی نیاز آدمی به یک رهنمود اخلاقی به شما میگوید که هدف از اخلاق آن است که ارزشها، خواستهها و علائق آدمی را بهدرستی تعریف کند. به شما میگوید که پرداختن به علائق شخصی جوهر یک حیات اخلاقی است. و نیز به شما میگوید که آدمی باید از اعمال و فعالیتهای اخلاقی خود بهرهمند گردد و به خودش سود برساند.
Anahid
پس می توان گفت که نگاه دگرخواهی به انسان چیزی بیش از یک حیوان فداکار یا یک سودجوی ازخودگذشته نیست، یعنی قربانی یا انگل. از اینرو، جایگاهی برای مفهوم همزیستی خیرخواهانه در میان انسانها قائل نیست و مفهوم عدالت را به رسمیت نمیشناسد.
Anahid
این طرز فکر به صورت یک اتهام با لحنی همراه با شگفتی و طعنه و خشم و ناراحتی و نفرت جنونآمیز به سوی شما پرتاب میشود، به شما گفته میشود: «یقیناً شما به صورت سیاه و سفید فکر نمیکنید، نه؟».
بیشتر مردم در حالی که در برابر کل موضوع اخلاق احساس سردرگمی، درماندگی و ترس میکنند، سریع و با حالتی از احساس گناه پاسخ میدهند: «نه، البته، اینطور فکر نمیکنم»، بدون آنکه هیچ ایدهٔ روشنی از ماهیت این اتهام داشته باشند. آنها درنگ نمیکنند و نمیاندیشند تا دریابند که این اتهام در اصل این است که: «یقیناً شما آنقدر بیانصاف نیستید که بین خوب و بد فرق بگذارید، هستید؟» یا «یقیناً شما آنقدر بد نیستید که در جستجوی خوبی باشید، هستید؟» یا «یقیناً شما آنقدر بیاخلاق نیستید که معتقد به اخلاق باشید، هستید؟».
MoonShadow
اگر مردم از این توجیهات و طفرهرویهای مسخره دست برمیداشتند و نمیگفتند فلان دروغگوی پست «منظور بدی ندارد»، فلان تنپرور ولگرد «کاری از دستش برنمیآید»، فلان جوان بزهکار «نیازمند عشق و محبت است»، فلان قاتل «عقلش تا همین حد میرسد»، فلان سیاستمدار قدرتطلب «انگیزهٔ میهنپرستانه دارد و خوبی مردم را میخواهد» و فلان کمونیستها فقط «خواستار اصلاحات اراضی هستند»، آنگاه تاریخ چند دهه یا چند سدهٔ گذشته متفاوت از این بود که هست.
MoonShadow
ببینید چه تعداد از مردم از ترس اینکه پی ببرند رفتار طرف مقابلشان (یعنی عزیزانشان، دوستانشان، همکارانشان یا حاکمان سیاسی) صرفاً از سر نادانی و اشتباه نیست بلکه از سر شرارت است، خود را به ندانستن و نفهمیدن میزنند و از موضوع طفره میروند. نگاه کنید آنها چگونه با این ترس خود بدی و پلیدی را تأیید مینمایند و به گسترش آن کمک میکنند، همان بدی و پلیدی که آنها میترسند وجود آن را بپذیرند.
MoonShadow
هر جا که سکوت او عملاً به معنای موافقت با امری بد و پلید یا تأیید آن قلمداد میشود باید قضاوت خویش را بر زبان آورد.
MoonShadow
اینکه بگوئیم «همه سفید هستند» یا «همه سیاه هستند» یا «هیچ کس نه سفید است و نه سیاه، بلکه خاکستری است» یک قضاوت اخلاقی نیست، بلکه فرار، از مسئولیت قضاوت اخلاقی است.
MoonShadow
اگر وسوسه شدید که بپرسید: «آیا زندگی نیازمند سازش و مدارا نیست؟»، این پرسش را به معنای واقعی آن برگردانید و بگویید: «آیا زندگی نیازمند آن نیست که چیز درست و خوب را تسلیم و فدای چیز نادرست و بد کنیم؟»
MoonShadow
میان آزادی و کنترلهای حکومتی هیچ سازش و مدارایی نمیتوان یافت. اینکه مردم «تنها اندکی کنترل» را بپذیرند، به معنای سازش نیست بلکه به معنای پا پس کشیدن از اصل حقوق فردی انتقالناپذیر و تن دادن به اصل قدرت نامحدود و مستبدانهٔ حکومت است و در نتیجه به بردگی تدریجی میانجامد.
MoonShadow
سازوکار احساسی به خودیخود هیچ ارادهای ندارد. اگر ارزشهای آدمی به گونهای باشد که خواستههای او چیزهایی باشد که درواقع او را به سودی نابودی بکشاند، سازوکار احساسیش او را نجات نمیدهد بلکه برعکس او را به سوی همان نابودی به پیش میبرد
MoonShadow
تنها در زیر سایهٔ تصوفگرایی است که کسی میتواند بگوید آدمی میتواند با نادیده گرفتن شادی و خوشبختی خویش به دنبال شادی و خوشبختی خویش باشد و همزمان گمان کند که سخن معناداری به زبان آورده است.
MoonShadow
پدر و مادری بسیار نگران و اندوهگینند زیرا فرزندشان علاقهای به آنها ندارد؛ پدر و مادر در عین حال، میکوشند همهٔ اعتقادات، ارزشها و هدفهای فرزند خود را نادیده بگیرند، سرکوب کنند یا نابود سازند و هرگز به رابطهٔ میان این دو موضوع نمیاندیشند؛ هرگز تلاش نمیکنند که فرزندشان را درک کنند. جهانی که آنها در ساختنش نقشی نداشتهاند و جرأت مخالفت با آن را ندارند به آنها گفته است که بچهها بهصورت غیرارادی و خودبخود پدر و مادر خود را دوست دارند.
MoonShadow
اگر کسی اخلاق مبتنی بر دگرخواهی را بپذیرد، از پیامدهای زیر رنج خواهد بود (به نسبت درجهٔ پذیرش):
۱) نداشتن عزت نفس؛ زیرا دغدغهٔ اولیهٔ او در حوزهٔ ارزشها این نیست که چگونه زندگی کند، بلکه این است که چگونه زندگیش را فدا کند.
۲) احترام نگذاشتن به دیگران؛ زیرا او انسانها را همچون گلهای از گدایان مفلوک میداند که برای دریافت کمک از دیگران زاری میکنند.
۳) نگاه به هستی به مشابه کابوس؛ زیرا او بر این باور است که آدمی در یک «جهان شوم» گرفتار آمده است که دغدغهٔ اصلی و همیشگی زندگی او بلا و مصیبت است.
۴) و در واقع بیتفاوتی نسبت به اخلاق یا بیاخلاقی بدبینانه و ناامیدانه؛ زیرا پرسشهای او دربارهٔ شرایط و وضعیتهایی است که شاید هرگز با آنها روبرو نشود، هیچ ارتباطی با مسائل واقعی زندگی او ندارد و بنابراین به او اجازه میدهد که بدون پایبندی به هیچگونه اصول اخلاقی زندگیش را پی بگیرد.
MoonShadow
نگرانی و گناه که دشمنان عزت نفس و نشانههای بیماری ذهنی هستند اندیشه را از هم میگسلند، ارزشها را به انحراف میکشانند و عمل را فلج میکنند.
هنگامی که فرد دارای عزت نفس ارزشهایش را برمیگزیند و هدفهایش را تعیین میکند، هنگامی که مقاصد بلندمدتی را در نظر میگیرد که اعمال و کردار او را وحدت میبخشد و هدایت میکند، همچون پلی است به سوی آینده که زندگیش از مسیر آن میگذرد، پلی که متکی بر این اعتقاد است که ذهن او توانایی اندیشیدن، قضاوت کردن و ارزشگذاری کردن را دارد و او شایستگی لذت بردن از ارزشها را دارد.
MoonShadow
حجم
۱۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۱۱ صفحه
حجم
۱۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۱۱ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان