بریده‌های کتاب داستان های طنز سر خر آباد
کتاب داستان های طنز سر خر آباد اثر سید عبدالله افقهی سبزواری

کتاب داستان های طنز سر خر آباد

انتشارات:انتشارات نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۷ رأیخواندن نظرات
کلام. و حتی گاهی هم در ضد حال زدن پا را از حد و حدود معمولی فراتر نهاده جلو هر کس و ناکس سرم خراب می شد که، شیرم حلالت نباشد اگر زن نگیری. ببین شا عر چه قشنگ گفته:
........
اگر دختر حسن پولخوار را برای پسرم بگیرم از شما بهتر است. *** مجلس تمام شد، از خوشحالی زیاد بزغاله توی شکمم جست و خیز می کرد و قند تو دلم آب می شد، خیلی خیلی خیلی و خیلی خیلی بیشتر از خیلی خیلی می شنگیدم. و گل از گلم می شگفت. فال بد زده بودم و برعکس حال خوب نصیبم کرد. شاد و شنگول، گفتم خدا شری بدهد که خیر ما در آن باشد. می خواستم صورت زرد و چهره استخوانی و مثل آدمهای شیره ای ام را بوس بوس کنم که نشد چرا که اگرمثل شیره ایها نبودم مجلس به اینجا ختم نمی شد و شاید کار ازدواج به نتیجه می رسید و الان طوق لعنت به گردنم افتاده بود.
........
دردی ندارم آقای دکتر، فقط از زندگی سیر شده ام می‌خواهم خودکشی کنم با خودم گفتم کسی بهتر و آسانتر از تو آدم نمی کشد، مزاحم جنابعالی شدم، باور کنید آقای دکتر دوا و درمان شما در کشتن معجزه می‌کند، همین امروز در محله سرخرآبادیها هفت نفر از همین دواهای معجزه گر شما بوی الرحمانشان بلند شد و ریغ رحمت را سر کشیدند و عمرشان را به شما بخشیدند.
Ms.vey
در ایامی که بسکه حرامخوری باب شده است ومعدهٔ آدمها به لقمه حرام عادت کرده اگر کسی یک لقمه حلال بخورد دلش تا سی و سه سال در می کند، اگر کسی کلاغ قرمز را دید آدم صادق را هم خواهد دید.
Ms.vey
خاطره هایی از پزشکی پزشکان برای این که در تجلیل و تکریم و تمجید بعضی از پزشکان عزیز سنگ تمام بگذارم و کم نگذارم و حق مطب را چنان که باید وشاید ادا کنم چند خط از کتاب دیگرم به نام تقی خنده، ملانصرالدین جدید در این جا تقدیم عزیزان خواننده می کنم باشد که قبول افتد و در نظر آید.
........
لذت دنیا زن و دندان بود بی زن و دندان جهان زندان بود
........
گفتم نره گفت بدوش! چاره ای نبود، مادر بود و احترامش واجب، در ثانی زور هم خیلی پر زور بود و گردنِ شکستهٔ من هم که ازدرد روزگار از خواهرزادهٔ عنکبوت لاغرتر و بی‌حالتر شده بودم و از ضعف موش از دهانم بلغور می دزدید از مو باریکتر، خلاصه شدم گوسفند تسلیم و ریش و قیچی به دستِ مبارک او دادم و گفتم هر چه آن خسرو کند شیرین بود و دیگر لام تا کام هم حرف نزدم.
........
پس به قول بابام از قول بابای بابابزرگ بابای بابام در روز و روزگاری که صداقت وجود ندارد و چیزی نیست جز یک موجود مودماغ و مزاحم صداقت پیشه کردن و صادق بودن آدم را هم از نان خوردن می اندازد و هم از زندگی. در ایامی که بسکه حرامخوری باب شده است ومعدهٔ آدمها به لقمه حرام عادت کرده اگر کسی یک لقمه حلال بخورد دلش تا سی و سه سال در می کند، اگر کسی کلاغ قرمز را دید آدم صادق را هم خواهد دید.
Mohammadii
در روز و روزگاری که صداقت وجود ندارد و چیزی نیست جز یک موجود مودماغ و مزاحم صداقت پیشه کردن و صادق بودن آدم را هم از نان خوردن می اندازد و هم از زندگی. در ایامی که بسکه حرامخوری باب شده است ومعدهٔ آدمها به لقمه حرام عادت کرده اگر کسی یک لقمه حلال بخورد دلش تا سی و سه سال در می کند، اگر کسی کلاغ قرمز را دید آدم صادق را هم خواهد دید.
Mohammadii
اگر از درد بی گوشتی بمیرم کلاغ از روی قبرستان نگیرم
Mohammadii

حجم

۷۶٫۴ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۷۶٫۴ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۷,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد