بریدههایی از کتاب لیلی و مجنون
۴٫۵
(۴۲۵)
کیمخت اگر از زمیم کردی
با زاز زمیم ادیم کردی
R.R
دریا که چنین فراخ رویست
پالایش قطرهای جویست
Behrooz Fard
از خرمن خویش ده زکاتم
منویس به این و آن براتم
Leyla
گر صبر کنی به صبر بیشک
دولت به تو آید اندک اندک
دریا که چنین فراخ رویست
پالایش قطرهای جویست
وان کوه بلند کابرناکست
جمع آمده ریزههای خاکست
Aysan
یارب به خدائی خدائیت
وانگه به کمال پادشائیت
کز عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگر چه من نمانم
از چشمه عشق ده مرا نور
واین سرمه مکن ز چشم من دور
گرچه ز شراب عشق مستم
عاشقتر ازین کنم که هستم
گویند که خو ز عشق واکن
لیلیطلبی ز دل رها کن
یارب تو مرا به روی لیلی
هر لحظه بده زیاده میلی
از عمر من آنچه هست بر جای
بستان و به عمر لیلی افزای
Aysan
کاینجا به از آن عروس دلبر
هستند بتان روح پرور
یاقوت لبان در بناگوش
هم غالیه پاش و هم قصب پوش
هر یک به قیاس چون نگاری
آراستهتر ز نو بهاری
در پیش صد آشنا که هستی
بیگانه چرا همی پرستی
Aysan
ای درد و غم تو راحت دل
هم مرهم و هم جراحت دل
Aysan
هرجا که روم تو را پرستم
Aysan
بیباده او مباد جامم
بیسکه او مباد نامم
جانم فدی جمال بادش
گر خون خوردم حلال بادش
گرچه ز غمش چو شمع سوزم
هم بی غم او مباد روزم
عشقی که چنین به جای خود باد
چندانکه بود یکی به صد باد
my book
گرچه ز شراب عشق مستم
عاشقتر ازین کنم که هستم
کاربر ۴۹۸۳۹۸۶
تا چند زمین نهاد بودن
سیلی خود خاک و باد بودن
چون باد دویدن از پی خاک
قاتل کتاب
آواره من چو گردد آگاه
کاواره شدم من از وطن گاه
دانم که ز راه سوگواری
آید به سلام این عماری
چون بر سر خاک من نشیند
مه جوید لیک خاک بیند
کاربر ۲۴۹۲۱۸۳
ای ناظر نقش آفرینش
بر دار خلل ز راه بینش
Marzy
من با تو به کار جان فروشی
کار تو همه زبان فروشی
من مهر ترا به جان خریده
تو مهر کسی دگر گزیده
miracle
شرط روش آن بود که چون نور
زالایش نیک و بد شوی دور
چون آب ز روی جان نوازی
با جمله رنگها بسازی
ela
گر صد لغت از زبان گشاید
در هر لغتی ترا ستاید
کاربر ۳۲۰۶
گر مرگ رسد چرا هراسم
کان راه بتست میشناسم
این مرگ نه، باغ و بوستانست
کو راه سرای دوستانست
تا چند کنم ز مرگ فریاد
چون مرگ ازوست مرگ من باد
کاربر ۳۲۰۶
ای سرمه کش بلند بینان
در باز کن درون نشینان
کاربر ۳۲۰۶
گر مرگ رسد چرا هراسم
کان راه بتست میشناسم
این مرگ نه، باغ و بوستانست
کو راه سرای دوستانست
تا چند کنم ز مرگ فریاد
چون مرگ ازوست مرگ من باد
گر بنگرم آن چنان که رایست
این مرگ نه مرگ نقل جایست
کاربر ۱۳۲۰۴۹
هر عهد که هست در حیاتست
عهد از پس مرگ بیثباتست
چون عهد تو هست جاودانی
یعنی که به مرگ و زندگانی
چندانکه قرار عهد یابم
از عهد تو روی برنتابم
کاربر ۱۳۲۰۴۹
حجم
۱۴۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۷ صفحه
حجم
۱۴۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۷ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان