بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب لیلی و مجنون | صفحه ۱۲ | طاقچه
کتاب لیلی و مجنون اثر نظامی گنجوی

بریده‌هایی از کتاب لیلی و مجنون

نویسنده:نظامی گنجوی
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۴۲۵ رأی
۴٫۵
(۴۲۵)
کیمخت اگر از زمیم کردی با زاز زمیم ادیم کردی
R.R
دریا که چنین فراخ رویست پالایش قطرهای جویست
Behrooz Fard
از خرمن خویش ده زکاتم منویس به این و آن براتم
Leyla
گر صبر کنی به صبر بی‌شک دولت به تو آید اندک اندک دریا که چنین فراخ رویست پالایش قطرهای جویست وان کوه بلند کابرناکست جمع آمده ریزه‌های خاکست
Aysan
یارب به خدائی خدائیت وانگه به کمال پادشائیت کز عشق به غایتی رسانم کو ماند اگر چه من نمانم از چشمه عشق ده مرا نور واین سرمه مکن ز چشم من دور گرچه ز شراب عشق مستم عاشق‌تر ازین کنم که هستم گویند که خو ز عشق واکن لیلی‌طلبی ز دل رها کن یارب تو مرا به روی لیلی هر لحظه بده زیاده میلی از عمر من آنچه هست بر جای بستان و به عمر لیلی افزای
Aysan
کاینجا به از آن عروس دلبر هستند بتان روح پرور یاقوت لبان در بناگوش هم غالیه پاش و هم قصب پوش هر یک به قیاس چون نگاری آراسته‌تر ز نو بهاری در پیش صد آشنا که هستی بیگانه چرا همی پرستی
Aysan
ای درد و غم تو راحت دل هم مرهم و هم جراحت دل
Aysan
هرجا که روم تو را پرستم
Aysan
بی‌باده او مباد جامم بی‌سکه او مباد نامم جانم فدی جمال بادش گر خون خوردم حلال بادش گرچه ز غمش چو شمع سوزم هم بی غم او مباد روزم عشقی که چنین به جای خود باد چندانکه بود یکی به صد باد
my book
گرچه ز شراب عشق مستم عاشق‌تر ازین کنم که هستم
کاربر ۴۹۸۳۹۸۶
تا چند زمین نهاد بودن سیلی خود خاک و باد بودن چون باد دویدن از پی خاک
قاتل کتاب
آواره من چو گردد آگاه کاواره شدم من از وطن گاه دانم که ز راه سوگواری آید به سلام این عماری چون بر سر خاک من نشیند مه جوید لیک خاک بیند
کاربر ۲۴۹۲۱۸۳
ای ناظر نقش آفرینش بر دار خلل ز راه بینش
Marzy
من با تو به کار جان فروشی کار تو همه زبان فروشی من مهر ترا به جان خریده تو مهر کسی دگر گزیده
miracle
شرط روش آن بود که چون نور زالایش نیک و بد شوی دور چون آب ز روی جان نوازی با جمله رنگها بسازی
ela
گر صد لغت از زبان گشاید در هر لغتی ترا ستاید
کاربر ۳۲۰۶
گر مرگ رسد چرا هراسم کان راه بتست می‌شناسم این مرگ نه، باغ و بوستانست کو راه سرای دوستانست تا چند کنم ز مرگ فریاد چون مرگ ازوست مرگ من باد
کاربر ۳۲۰۶
ای سرمه کش بلند بینان در باز کن درون نشینان
کاربر ۳۲۰۶
گر مرگ رسد چرا هراسم کان راه بتست می‌شناسم این مرگ نه، باغ و بوستانست کو راه سرای دوستانست تا چند کنم ز مرگ فریاد چون مرگ ازوست مرگ من باد گر بنگرم آن چنان که رایست این مرگ نه مرگ نقل جایست
کاربر ۱۳۲۰۴۹
هر عهد که هست در حیاتست عهد از پس مرگ بی‌ثباتست چون عهد تو هست جاودانی یعنی که به مرگ و زندگانی چندانکه قرار عهد یابم از عهد تو روی برنتابم
کاربر ۱۳۲۰۴۹

حجم

۱۴۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۷ صفحه

حجم

۱۴۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۷ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان