بریدههایی از کتاب من آنچه شرط بلاغ است...
۳٫۹
(۱۷)
یکی از علل کتابنخوانی ما ایرانیها همین سیستم آموزشی است که با تحمیل بیش از اندازهٔ کتابهای اجباری آدمها را از کتاب زده و کتابگریز کرده
آسمان
وقتی دیدم نمیتوانم امکاناتم را به حد توقعم برسانم فروتنانه توقعم را در حد امکاناتم تنظیم کردم...
الی
کشور و جامعه فقط با آرامش و کار و خرد به جایی میرسد، نه با شورش و اغتشاش
شادی
یکبار تحلیلی ندیدم که کارشناسان بنشینند و مثلاً بگویند که این تلاطم بهوجودآمده به خاطر مهاجران روستا به شهر و از شهر به کلانشهر و عدم سازگاری آنها با محیط جدید چه فجایعی را بهوجود آورده؟
شادی
خدا رحم کرد که اینها جزء پدرخوانده! ها نشدند وگرنه باور کنید بهمراتب بدتر از آنها که مورد انتقادشان هستند عمل میکردند. آنها به شکل حقیرانهای حرص میزنند (حالا هر کس در سطح خودش) و اگر هم دستش به بالاتری نرسید، فعلاً امروز بهفوریت درویش میشود و ظاهراً قانع به آنچه خدا مقدر کرده! تقدیری که تا پیش از این همهٔ آن را به حساب خودش میگذاشت!
عاشق ها
(حالا هر کس در سطح خودش) و اگر هم دستش به بالاتری نرسید، فعلاً امروز بهفوریت درویش میشود و ظاهراً قانع به آنچه خدا مقدر کرده! تقدیری که تا پیش از این همهٔ آن را به حساب خودش میگذاشت!
عاشق ها
از زیانبارترین خصلتهای جامعهٔ ماست و آن، روحیهٔ «نق زدن» و بدوبیراه گفتن و ایراد گرفتن تقریباً دائمی ماست از زمین و زمان؛ دوست و غریبه؛ حکومت و آب، ترافیک و سرنوشت. و هر آنچه احتمالاً به ذهنمان برسد؛ یعنی مثل اینکه این «نق زدن» کمکم بهصورت یک قرص و کپسول مکمل برای تقویت شخصیت اجتماعی ما آدمها بهویژه در محافل و میهمانیهای خانوادگی شده. بدون اینکه دقت کنیم که وقتی این نارضایتی و " نق زدن " تبدیل به عادتی ثانوی شد، روح جامعهٔ ما کم کم پژمرده میشود. جامعه مغموم میشود. پرخاشگر و عصبی میشود. بلایی که کم و بیش این روزها خودمان درگیرش هستیم. از همه مهمتر وقتی ایرادگیری و نه نقد در بین همه تسری پیدا کرد نتیجهاش همین "دولت ستیزی" کور حاکمی میشود که بارها از آن سخن گفتهام و قویاً باور دارم که از اساسی ترین مشکلات ماست.
محمدیان
متفکران جهان دنیایی دارند مملو از شک و تردید، در مقابلِ بیخردانی که اشباع از یقین و اعتمادبهنفس هستند و بهشدت مشغول خرابکاری.
م . مصفا
شما در تخلفات احتمالی کارخانهدار و سرمایهدار مو را از ماست بکشید. در رسیدگی به انحرافات مالیاتیاش رحم نکنید. اما احترام و حراست خودش و سرمایهاش را محفوظ نگاه دارید.
م . مصفا
تا احترا م و تضمین امنیت سرمایه و سرمایهدار ناوابسته و مستقل تأمین نشود، توجه کنید عرض کردم سرمایه و سرمایهدار و نه پول و پولدار، معضل بیکاری نه تنها رفع نخواهد شد اطمینان میدهم که اوضاع از این هم روز به روز بدتر بشود
م . مصفا
یکی از علل کتابنخوانی ما ایرانیها همین سیستم آموزشی است که با تحمیل بیش از اندازهٔ کتابهای اجباری آدمها را از کتاب زده و کتابگریز کرده.
م . مصفا
شما به قول کارگردان ارزشمند سینماییمان آقای مخملباف همان یک گلدان خودتان را بکارید گلکاری صحراهای افریقا پیشکش.
م . مصفا
همین امروز قصد کنید این پولهایی را که علنی شده بالا کشیده شده از حلقوم شان بیرون بکشید و فقط قسمتی از آن را خرج آموزش و پرورش کشور کنید. مطمئناً پشیمان نخواهید شد.
م . مصفا
پدر و مادری که هر روز فرزندش را بهعنوان تنبیه کتک بزنند و جریمه کنند، دیگر نه احترامی برای خودش باقی میگذارند و نه دیگر تنبیهاش دربازدارندگی اثری خواهد داشت.
م . مصفا
وقتی همین جوان را با ابتداییترین ابزار سالم "ارضای شخصیتی" مجهز نکردهاید، خب مشخص است که او هم خودنماییاش را با تنها ابزاری که در اختیار دارد، یعنی زور بازو و قمه، به نمایش خواهد گذاشت.
م . مصفا
آدم دلش میخواهد بداند که مثلاً همین نادر دیدگاهش، فلسفهٔ زندگیاش، برنامههای آتیاش برای خودش، کشورش و حتی خانوادهاش چه بوده. واقعاً در مغزش چه میگذشته؟ اصلاً چرا اینها با تاریخ و سرزمینشان اینچنین بیگانه میشدند. اینها که آدمهای کمهوشی نبودند! پس چرا درک نمیکردند یا شاید هم که نمیخواستند درک کنند بازی روزگار را. همین نادرشاهی که ذکر خیرش رفت... همین نادرشاهی که هیبتاش لرزه بر اندام دوست و دشمناش میانداخت... شوخی نبود حتی ناپلئون بناپارت ستایشش میکرد، آدم کمی نبود! چرا اینگونه عاقبت به شر شد؟
مریم کوهی
تاریخ، نمونههای بدتر از این را هم فراوان در خاطره دارد. اما تفاوت فقط در اینجاست که دستآوردهای دنیای مجازی این روزها بیش از پیش دست بزرگان! را رو کرده که قبلاً به این وضوح نبود. این است که وقتی نیمساعت به خبرها گوش میکنید فکر میکنید دنیا را آشوب و تباهی و فساد گرفته. مبادا فکر کنید که اوضاع در گذشته خیلی بهتر از این بوده. اصلا بهتر نبوده... چرا که بزرگان! قبلی هم به این بزرگی که فکر میکردیم و یا فکرمیکنیم، نبودند. منتها خبرش را کسی به من و شما نمیداد.
Z.SH
«زندگی خوب» بیشتر مدیون مدیریت خوب «بدآمد» هاست تا شرکت در شادی «خوشآمدها».
احسان رضاپور
مبارز کارش این است که در بهترین حالت به فکر خودش، حزب و مرامش و در انتها اگر واقعاً صداقتی داشت به تحقق آرمانهایش فکر کند که در درستی و نادرستی خود آرمان هم سخنها کم نیستند؛ اما وقتی ولتر میگوید: «اگرچه با عقیدهات مخالفم اما تا جان و توان دارم میکوشم و تلاش میکنم که تو بتوانی حرفت را بزنی»، این حرف دیگر قبیلهای و حزبی و حتی کشوری نیست؛ دنیایی را دربرمیگیرد. من به آدمهایی ازایندست در این کشور دل بستهام و چشم امید دوختهام که مسائل را واقعاً فراتر از جناح خودشان ببینند.
احسان رضاپور
مبارز کارش این است که در بهترین حالت به فکر خودش، حزب و مرامش و در انتها اگر واقعاً صداقتی داشت به تحقق آرمانهایش فکر کند که در درستی و نادرستی خود آرمان هم سخنها کم نیستند؛ اما وقتی ولتر میگوید: «اگرچه با عقیدهات مخالفم اما تا جان و توان دارم میکوشم و تلاش میکنم که تو بتوانی حرفت را بزنی»، این حرف دیگر قبیلهای و حزبی و حتی کشوری نیست؛ دنیایی را دربرمیگیرد. من به آدمهایی ازایندست در این کشور دل بستهام و چشم امید دوختهام که مسائل را واقعاً فراتر از جناح خودشان ببینند.
احسان رضاپور
حجم
۱۳۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۳۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان