بریدههایی از کتاب من آنچه شرط بلاغ است...
۳٫۹
(۱۷)
اینهمه اعدام و زندان و مبارزه با مواد مخدر جواب نداده. هر قدر قضیه را سختتر بگیرید، قیمت را بالا میبرید و هر چقدر قیمت بالا برود، افزایش سودش سوداگر را تا سرحد مرگ وسوسه میکند که همتی کند و یکشبه ره صدساله را برود...
شادی
قبل از هر قدمی اول بایدفکری برای محدود کردن دایرهٔ جرم بکنیم چراکه دامنهاش آنقدر وسیع شده که اکثریت قریب بهاتفاق افراد جامعه را در برگرفته و اصلاً کراهت جرم را از بین برده.
شادی
شاید به این پلیس عزیز آموزش ندادهاند که ماهیت وجودی پلیس با اینهمه خرج و هزینه و سروصدا برای این است که تعداد وقوع جرم در کشور کاهش پیدا کند. نه اینکه وقتی جرم اتفاق افتاد کار پلیس شروع شود. باور کنید درصد بالای رسالت پلیس در همان جلوگیری از وقوع جرم باید تعریف شود.
شادی
یکبار تحلیلی ندیدم که کارشناسان بنشینند و مثلاً بگویند که این تلاطم بهوجودآمده به خاطر مهاجران روستا به شهر و از شهر به کلانشهر و عدم سازگاری آنها با محیط جدید چه فجایعی را بهوجود آورده؟
شادی
یکبار تحلیلی ندیدم که کارشناسان بنشینند و مثلاً بگویند که این تلاطم بهوجودآمده به خاطر مهاجران روستا به شهر و از شهر به کلانشهر و عدم سازگاری آنها با محیط جدید چه فجایعی را بهوجود آورده؟
شادی
زندگی برای همان دلیل حداقلیاش هم دلیل خودش را میخواهد؛ هرچند که خودمان هم بدانیم که این دلیل هم واقعاً فقط یک بهانه است
شادی
عدالت صد در صد وجود ندارد، وقتتان را تلف نکنید و به دنبالش نروید. ما باید عاقلانه به طرف عدالت نسبی برویم.
مسیرمان باید عدالتجو باشد که باور دارم کوتاهترین راهش هم همین است که ازخودمان شروع کنیم که اگر منتظر بمانیم تا برایمان عدالتهای بستهبندی شده و آمادهٔ مصرف بیاورند تا صدها سال دیگر هم حال و روزمان همین خواهد بود که هست
شادی
روانشاد دکتر باستانی پاریزی نقل میکنم که میگفتند: دیدم که در تاجگذاری پهلوی اول رضاشاه از همان شمشیر نادری استفاده کرده که حالا به او رسیده. فکر کردم اگر قرار بود این شمشیر از مقام کسی محافظت کند، از خود نادر میکرد که فردای قتلش ــ آنهم به دست کسانی که قرار بود حافظ جانش باشند ــ شعرایی که تا دیروز برایش مدیحههای آنچنانی میگفتند، قصیدهای سرودند که ترجیعبندش «نادر به درک رفت» بود... یا
شبانگه به سر قصد تاراج داشت
سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفری...؛
عاشق ها
اما فردا که نوبتش شد؟ آدم سرش به دوَران میافتد. اصلاً چرا اینها به سرانجام بسیاری از نافرجامان گذشته و حالِ همین آشنایان خودشان فکر نمیکنند که سیطره و قدرت و هکذا ثروتشان بههیچوجه قابل مقایسه با آنها نبوده و نیست؟ اما عاقبتشان چه شد؟ مگر روزگار تا به حال تفهیمتان نکرده که این ابزارهای دوست داشتنی تا به حال تعهدِ وفای دائمی به هیچ بنی بشری نداده تا که امروزه شما بتوانید به آن دل خوش کنید.
عاشق ها
انسانها محصول یک کارخانهٔ مشخص نیستند تا همگی یک بو و خاصیت داشته باشند. همه با یکدیگر متفاوتاند، بهویژه در طرز فکر و بینش و شعور و عقل و تواناییها که به وجود آورنده و تعیینکنندهترین این تفاوتها هستند.
م . مصفا
تفاوت فقط در اینجاست که دستآوردهای دنیای مجازی این روزها بیش از پیش دست بزرگان! را رو کرده که قبلاً به این وضوح نبود. این است که وقتی نیمساعت به خبرها گوش میکنید فکر میکنید دنیا را آشوب و تباهی و فساد گرفته. مبادا فکر کنید که اوضاع در گذشته خیلی بهتر از این بوده. اصلا بهتر نبوده... چرا که بزرگان! قبلی هم به این بزرگی که فکر میکردیم و یا فکرمیکنیم، نبودند. منتها خبرش را کسی به من و شما نمیداد.
مریم کوهی
کتابخوانهای امروزی ما با خوانندگان دورهٔ قاجار فرق کردهاند و خودشان دائرةالمعارف پند و اندرزند؛ و تنها مشکلشان اجرای این اندرزهاست. شما اگر راست میگویید در تحقق این اندرزها کمکشان کنید.
شعار و کلمات نصیحتبار چطور؟ دفتر سالنامه را که ورق بزنید و یا دگمهٔ رسانهها (فرقی نمیکند داخلی یا خارجی) را که فشار دهید میبینید لحظهای از راهنمایی و طلب آرزوهای خوب برای ما غفلت نمیکنند و بمباران شعار و کلمات قصار در آنها یک لحظه هم قطع نمیشود؛ اما از کوچک و بزرگمان به چشم دیدهایم یا خواندهایم که بعضی از این افراد شعارپیشه، سر بزنگاه و در طول تاریخ تابهامروزمان به چه ناکجاآبادهایی که راهبریمان نکردهاند.
مریم کوهی
حجم
۱۳۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۳۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان