بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خلبان جنگ | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خلبان جنگ

بریده‌هایی از کتاب خلبان جنگ

امتیاز:
۴.۱از ۱۷ رأی
۴٫۱
(۱۷)
زندگی کردن کار مشکلی است. آدم جز گره‌ای ارتباطی چیز دیگری نیست و حالا پیوندهایم دیگر هیچ ارزشی ندارند.
Astronaut
آدم همیشه آدم است. ما هم آدمی بیش نیستیم. درونم جز خودم هرگز کس دیگری را نیافته‌ام. ساگون هم فقط ساگون را شناخته. آن که می‌میرد، آن گونه که باید می‌میرد. در مرگِ یک کارگر معمولی معدن، همان کارگر معمولی می‌میرد. این جنون هراس‌آوری را که اهل قلم برای خیره کردن‌مان از خودشان ابداع می‌کنند، کجا می‌توان یافت؟
Astronaut
کشاورزان پس از برگشت از کشتزارها، خوردن غذا، خواباندن بچه‌ها و خاموش کردن چراغ‌ها، در سکوتش ذوب خواهند شد. از آن پس زیر رواندازهای زیبا و زمخت روستایی‌شان هیچ چیزی باقی نخواهد ماند جز حرکت کند نفس‌کشیدن‌ها، مانند خیزاب‌های کوتاهی پس از گذر توفان در دریا.
Astronaut
اما امشب شاید سگ نگهبانی بیدار شود و شروع کند به پارس کردن. همیشه از افسون دهکده‌ای که با صدای بلند خواب می‌بیند، آن‌هم فقط با صدای پارس سگی نگهبان در شبی مهتابی لذت برده‌ام.
Astronaut
«روشنفکرها مانند شیشه‌های مربایی هستند که در قفسهٔ تبلیغات چیده شده‌اند، آن‌جا ذخیره‌شان می‌کنند تا پس از پایان جنگ خورده شوند...»
Astronaut
مهم لباس پرواز پوشیدن است و سوار شدن و پروازکردن. آن‌چه آدم در این‌باره فکر می‌کند، هیچ اهمیتی ندارد.
Astronaut
چه کسی شادمانه لباس پرواز به تن خواهد کرد؟ هیچ‌کس. حتا خود «هُشده» هم که گونه‌ای قدیس شده و به آن مرحله ازخودگذشتگی رسیده که بی‌شک به نابودی انسان ختم می‌شود، قادر به این کار نیست. «هُشده» هم به سکوت پناه می‌برد.
Astronaut
موقعی که آدم کوچک است و به مدرسه می‌رود، صبح خیلی زود از خواب بیدار می‌شود. ساعت شش صبح. هوا سرد است. آدم چشم‌هایش را می‌مالد و پیشاپیش از درس غم‌انگیز دستور زبان رنج می‌برد. به همین دلیل هم در این خواب و خیال است که مریض شده و بُرده‌اندش به بیمارستان و آن‌جا خواهرهای روحانی با کلاه بوقی سفیدِ تارکان دنیا برایش جوشاندهٔ شیرین می‌آورند تا توی رختخواب بخورد. دربارهٔ این بهشت آدم هزارها فکر و خیال به‌هم می‌بافد. در آن‌صورت طبعآ اگر دچار زکام باشد، کمی بیش‌تر از آن‌چه لازم است سرفه می‌کند.
Astronaut
شخصِ درگذشته فقط فردای آن روز در سکوت می‌میرد. آن‌وقت است که قطعات پراکنده‌اش به تمامی یک جا جمع می‌شوند فرد خود را به ما آشکار می‌سازد تا در این تمامیت، از جوهر وجودمان جدا شود. در این موقع است که به خاطر آن کسی که از پیش‌مان می‌رود و نمی‌توانیم نگهش داریم، فریاد می‌زنیم.
Astronaut
دوستِ درگذشته هنوز به‌صورت قطعاتی است پراکنده. روزی هم که او را به‌خاک می‌سپاریم، ضمن فشردن دست دوستانی واقعی یا دروغین، با دل‌مشغولی‌های مادی پاکشان، پراکنده می‌شویم. شخصِ درگذشته فقط فردای آن روز در سکوت می‌میرد.
Astronaut
مرگ پدیدهٔ بزرگی است. شبکهٔ جدیدی است از ارتباط‌ها میان طرز فکرها، اشیاء و عادت‌های آدمی که مرده. روش تازه‌ای برای سروسامان بخشیدن به دنیا. به ظاهر هیچ چیز تغییر نکرده، ولی همه چیز عوض شده. صفحه‌های کتاب همان‌ها هستند، اما مفهوم‌شان یکی نیست.
Astronaut
طی مراسم زجرآور خاک‌سپاری، فرد کشته‌شده را دوست داریم ولی با مرگ تماسی نداریم.
Astronaut
ما جزئی از آشفتگی و درهم و برهمی همگانی هستیم.
Astronaut
دوستِ درگذشته هنوز به‌صورت قطعاتی است پراکنده. روزی هم که او را به‌خاک می‌سپاریم، ضمن فشردن دست دوستانی واقعی یا دروغین، با دل‌مشغولی‌های مادی پاکشان، پراکنده می‌شویم. شخصِ درگذشته فقط فردای آن روز در سکوت می‌میرد.
Astronaut
برای این‌که مرگ را خوب درک کنیم، باید ساعت‌هایی را در نظر بیاوریم که نیاز به فرد کشته‌شده داشته‌ایم و مجسم‌کردن لحظه‌هایی که او به ما احتیاج داشته، آن‌وقت کمبودش را به‌خوبی احساس می‌کنیم. ولی حالا دیگر نیازی به ما ندارد، فقط مجسم کردن دیداری دوستانه است و جایش را خالی یافتن. زندگی را باید به‌صورت یک چشم‌انداز ببینیم. ولی آن روز که به خاکش می‌سپاریم، نه چشم‌اندازی وجود دارد و نه فضایی.
Astronaut
ما قطعات ساختمان بزرگی هستیم که برای پی بردن به طرز سر هم کردن‌شان، به زمانی بیش‌تر، سکوتی بیش‌تر و عقب‌نشینی‌ای بیش‌تر نیاز است.
Astronaut
روح به هیچ وجه به اشیاء توجهی ندارد، بلکه مفهومی که آن‌ها را به‌هم پیوند می‌دهد و چهره‌ای که از میان آن‌ها آشکار می‌شود مورد نظرش است. آن‌وقت روح از بینایی کامل به کوری محض می‌گراید. برای آن کس که قلمرواش را دوست دارد، زمانی پیش می‌آید که دیگر فرآیندی از اشیاء پراکنده در آن نمی‌یابد. فردی که همسرش را دوست دارد، زمانی فرا می‌رسد که در این عشق جز دغدغه‌ها، اختلاف‌نظرها و اجبارها چیزی نمی‌بیند. کسی که از فلان موسیقی لذت می‌برده، موقعی می‌رسد که دیگر از آن هیچ پیامی دریافت نمی‌کند. لحظه‌ای هم فرا می‌رسد که مثل حالا دیگر کشورم را درک نمی‌کنم.
Astronaut
درست مانند موقعی است که انسان آن را از آیین‌ها بی‌معنی می‌پیراید. موقعی که خداوند پایش را از معرکه بیرون کشیده.
Astronaut
روز به دعواهای خانوادگی تعلق دارد، اما شب که می‌آید، آن کس که سر دعوا را باز کرده عشق را بازمی‌یابد. چون عشق خیلی عظیم‌تر از سخنی است که شبیه باد و هوا است.
Astronaut
این‌جا توی دفتر فرمانده، مرگ نه به نظرم شکوهمند می‌آید، نه شاهانه، نه قهرمانانه و نه دلخراش. فقط نشانه‌ای است از بی‌نظمی، در اثر این بی‌نظمی، گروه ما را از دست می‌دهد، درست مانند گم کردن چمدان‌هایی در شلوغی و ازدحام ایستگاه تعویض قطار.
Astronaut

حجم

۱۵۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۵۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان