بریدههایی از کتاب برادران کارامازوف؛ جلد دوم
۴٫۲
(۱۲۶)
آیا منِ حقیر باید به شما یادآورم شوم که عدالت روسی فقط در مجازاتکردن نیست؛ بلکه با رستگاری فرد گمراه هم میتواند همان وظیفه را انجام دهد؟ مکافاتدادن را بگذاریم برای ملتهای دیگر، ما از روح و مفهوم رستگاری و رستاخیز گمراهان برخورداریم.
zohreh
رها کردن ده مجرم بهتر از مجازاتکردن یک بیگناه است.
zohreh
«سرشت را اگر از خود برانید، چهارنعلبهسویتان باز میگردد»
zohreh
«اقدامش فقط به این خاطر بود که مرا بهوجود بیاورد و دوستم نداشته باشد؟ نه مرا میشناخته و نه میدانسته از چه جنسی هستم، در لحظهای از لذتجویی، شاید هم سرش گرم از بادهٔ ناب، شاید با پسانداختن من، گرایشش به نوشیدن مشروب را هم در من بهجا گذاشته است، این است همهٔ کارهای نیکی که دربارهٔ من انجام داده... پس چرا فقط بهخاطر این واقعیت که نطفهٔ مرا بسته باید دوستش داشته باشم، بهویژه که پس از بهدنیاآمدن، دوستم نداشته است؟»
zohreh
زندگیبخشیدن به یک موجود برای پدربودن کافی نیست؛ پدر کسی است که زندگی میبخشد و شایستهٔ این نام هم هست.
zohreh
«شما را با معیاری اندازهگیری خواهند کرد که خودتان با آن اندازه گرفتهاید»
zohreh
نومیدی و عذاب وجدان دو چیز کاملا متفاوتی هستند، نومیدی میتواند لبریز از کینه باشد و آشتیناپذیر و آدمی که خودکشی میکند، میتواند از کسانی که عمری به آنها حسادت ورزیده، بهطور مضاعف متنفر باشد.
zohreh
«احساس فرومایگی و انحطاط برای چنین سرشتهای افسارگسیخته و بیبند و بار همان اندازه ضروری و پرهیزناپذیر است که بالاترین درجهٔ شرافت اخلاقی»
zohreh
البته که برای ما هم پیش میآید مردمان خوشقلب و کمالگرایی باشیم؛ ولی فقط موقعی که همهچیز بر وفق مرادمان است. برعکس، ما هم از متعالیترین اندیشهها، به هیجان ـدقیقاً به هیجان ــ و جوش و خروش میآییم؛ ولی به این شرط که خودشان بهسراغمان بیایند، از آسمان در دامنمان بیفتند و بهویژه رایگان؛ که ناچار نشویم چیزی در بهای آنها بپردازیم.
zohreh
زندگی یعنی رنج. بدون رنج، لذت چه مفهومی میتواند داشته باشد؟
zohreh
روزنامهای که ستون انتقادی نداشته باشد به چه درد میخورد؟ بدون انتقاد همهچیز میشود «افسانه»، ولی برای زندگی کردن فقط «افسانه» کافی نیست. باید این «افسانه» از حلقهٔ تردید بگذرد و چیزهای دیگری از اینگونه.
zohreh
«اگر امروز کسی خدا را قبول داشته باشد، میگویند عقبمانده و واپسگراست. من شیطانم و قبولداشتن من مجاز است.»
zohreh
از روی دلسوزی نیست که این سؤال را از تو کردم، همینطوری، برای اینکه حرفی زده باشم. هرطور میلت است، جواب نده.
zohreh
دلم میخواهد در یکی از این جمعیتهای آرمانگرا نامنویسی کنم و بعد به مخالفت با آنها برخیزم و بگویم من واقعگرا هستم نه مادیگرا، هِه، هِه!
zohreh
با فشار یا اجبار به چه چیزی میتوان ایمان آورد؟ از طرفی هیچ دلیلی هم نمیتواند به این ایمانآوردن کمک کند، بهخصوص دلایل مادی. اگر سن توما به مسیح ایمان آورد، نه به این خاطر بود که دید از نو زنده شده است؛ بلکه پیش از آن در روحش آمادهٔ پذیرفتن این امر بود.
zohreh
«چی شده که بهفکر فرانسه یادگرفتن افتادهای؟»
ــ چرا که یاد نگیرم و به معلوماتم اضافه نکنم، شاید روزی این موقعیت برایم پیش بیاید که بروم در یکی از این کشورهای اروپایی زندگی کنم؟
zohreh
عشق فقط لحظههای زندگی را لذتبخش میکند؛ ولی آگاهی به زودگذربودن عمر، به همان شدتی که در گذشته به امید عشق ابدی پس از مرگ ازبین میرفت، همان اندازه شدیدتر و شعلهورتر میشود.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
هرکسی پی خواهد برد که فناپذیر است و رستاخیزی هم در کار نخواهد بود و سرنوشت محتومش را با آرامش و مغرورانه میپذیرد، درست مثل یک خدا. باز بهوسیلهٔ همین غرور میفهمد حالا که قرار شده زندگی لحظهای بیش نپاید، نیازی به زمزمه و راز و نیاز ندارد، برادرش را دوست خواهد داشت بدون هیچ چشمداشتی.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
دلم میخواهد در یکی از این جمعیتهای آرمانگرا نامنویسی کنم و بعد به مخالفت با آنها برخیزم و بگویم من واقعگرا هستم نه مادیگرا، هِه، هِه!
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
اگر سن توما به مسیح ایمان آورد، نه به این خاطر بود که دید از نو زنده شده است؛ بلکه پیش از آن در روحش آمادهٔ پذیرفتن این امر بود.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
حجم
۶۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
حجم
۶۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰۵۰%
تومان