بریدههایی از کتاب برادران کارامازوف؛ جلد دوم
۴٫۲
(۱۲۶)
خوب، این هم از این، تمام شد. پییر ایلیچ عزیز، همهچیز پوچ و بیهوده است، آخ اگر میدانستی چهقدر همهچیز پوچ و بیهوده است؟
zohreh
قسم میخورم که وقت کافی ندارم، خیلی دلم میخواست بنشینم با شما گپ بزنم، دوست عزیز؛ ولی وقت ندارم. از اینها گذشته، بهزحمتش نمیارزد، برای گپزدن خیلی دیر است.
zohreh
رفتهرفته و با نوعی شادمانی شروع کرد به گزارشدادن جزییات، نه برای اینکه او را دچار رنج کند؛ بلکه انگار عجله داشت، از صمیم قلب و با تمام قوا برایش خدمتی انجام دهد.
zohreh
آخ که این سقوط ارزش پولمان، خواب و خوراک را از من بریده، دیمیتری فئودوروویچ...
zohreh
خانم، اگر شما روانپزشک باتجربهای هستید، من هم بیمار باتجربهایام.
zohreh
بله، دقیقاً واقعیت و واقعگرایی، دیمیتری فئودوروویچ، حالا من دیگر بهطور کامل طرفدار واقعگرایی هستم. درمورد معجزه و مسایل مربوط به آن خیلی مأیوس شدم.
zohreh
این خانمهای اعیان ننر و نازپرورده، همین که هوس چیزی را میکنند، برای رسیدن به آن از هیچ اقدامی مضایقه نمیکنند، بهویژه که خیلی هم ثروتمند است
zohreh
من آرزو دارم در راه بشریت فدا شوم و اما درمورد آبروریزی، اهمیتی نمیدهم؛ نامها سرانجام بهفراموشی سپرده میشوند.
zohreh
کلیسا چوبی و بسیار محقرانه بود. بسیاری از شمایلهای مقدس قاب نداشتند؛ ولی مردم میگویند در اینگونه کلیساها دعاهاشان زودتر مستجاب میشود.
zohreh
اگر هم مشغولیتهای زندگی ما را سخت گرفتار کرد، یا به مقامها و افتخارهایی دست یافتیم، یا دچار مرارت و بدبختی شدیم، مهم نیست، هیچوقت فراموش نکنید که روزی اینجا دور هم جمع بودیم، احساسی مشترک همگیمان را بههم پیوند میداد و آن دوستداشتن پسرکی بود که اخلاق و رفتار و محبتش، حتی شاید رفتار ما را هم تغییر داده باشد و بهتر از آنچه درواقع بودهایم، شدهایم.
zohreh
بدانید که در زندگی هیچچیز گرامیتر، قویتر، سالمتر و مفیدتر از خاطرهای خوش نیست، بهخصوص اگر مربوط به دوران کودکی باشد و خانهٔ پدری.
zohreh
ما آدمها خیلیوقتها چیزهای خوب و زیبا را مسخره میکنیم؛ این کار از روی سبکمغزی است
zohreh
«یادمان میماند، یادمان میماند، او خیلی مهربان بود، خیلی شهامت داشت!»
zohreh
آه، فرزندان کوچکم، دوستان عزیزم. از زندگی نهراسید! چهقدر زندگی شیرین و زیباست موقعی که آدم کاری نیکو و حقیقی انجام داده است.
zohreh
بارهای سنگین برای همهکس تحملپذیر نیست، برای بعضیها بهدوشکشیدنش ناممکن است...
zohreh
تو میخواستی با رنج کشیدن آدم دیگری از خودت بسازی. به نظر من، در تمام عمرت و هرجا که بتوانی فرار کنی، باید این آدم تازه متولدشده را بهیاد داشته باشی و همین کافی است.
zohreh
«او میآید؛ ولی نمیدانم کی، شاید امروز، شاید هم یکی از این روزها، این را درست نمیدانم؛ ولی بهطور حتم میآید.»
zohreh
«اگر احتیاج باشد، برای برندهشدن، هروقت مصلحت باشد همه کاری مجاز است».
zohreh
آدم گمراهی بودهام؛ ولی نیکویی را دوست داشتهام. در هر لحظه آماده بودم تاوان خطاهایم را پس بدهم؛ ولی مانند حیوانی وحشی زندگی کردهام.
zohreh
روحاً خسته و درهم کوفته بود. قیافهٔ متکی به خود و قدرتمندانهای که صبح با آن وارد سالن شده بود، کم و بیش در او دیده نمیشد. آنچه طی این روز در دادگاه دیده و شنیده بود، اثرش ظاهرآ تا آخر عمر در او باقی میماند، چیز مهمی به او فهمانده و آموخته بود که تا آنروز از آن اطلاعی نداشت. صدایش ضعیف شده بود، دیگر فریاد نمیزد. در گفتارش لحن جدیدی احساس میشد، لحن آدمی سرکوفته و ازپادرآمده.
zohreh
حجم
۶۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
حجم
۶۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰۵۰%
تومان