بریدههایی از کتاب برادران کارامازوف (جلد اول)
۴٫۰
(۳۷۸)
آدم برای اینکه کسی را دوست داشته باشد، آن فرد باید چهرهاش پنهان بماند، همین که چهرهاش را نشان داد، عشق پایان میگیرد.»
a2sa
خنگی کمدامنه و عاری از ابتکار است، حال آنکه هوشمندی کج و معوج میرود و روی پنهان میکند. هوشمندی غیرمنصفانه و حماقت و جهل سرراست و صادقانه
a2sa
بیشتر وقتها آدمها، حتی بدکاران و جانیها، سادهلوحتر و صاف و سادهتر از آنچه هستند که ما تصور میکنیم، طبعاً من هم همینطور فکر میکنم.
حسین احمدی
«خداوندا، به همهٔ این آدمها رحم کن و محفوظشان بدار، این تیرهبختان و آشفتهحالان را هدایت کن. تو راههای گوناگون داری، از طریق این راهها نجاتشان بده. تو سرا پا عشقی، به همگی شادمانی عطا کن!»
جلال مهدی پورحدیقه
این کودکان سبکسر سرانجام پی خواهند برد که هرقدر هم یاغی باشند، یاغیان سستعنصری هستند، ناتوان برای بهدوشکشیدن بار طغیانشان، بنابراین با چهرههای غرق در اشکهای ابلهانه تصدیق خواهند کرد کسی که آنان را به طغیان واداشته بهطور حتم میخواسته مسخرهشان کند.
آنها نومیدانه این را خواهند گفت و آنچه میگویند کفر است و درنتیجه تیرهروزترشان خواهد کرد، چون ذات انسان کفر را برنمیتابد و در پایان کار، همواره از خودش انتقام میگیرد.
niloufar.dh
جواب دادی که انسان فقط به نان زنده نیست؛ ولی هیچ میدانی که بهنام همین نان دنیوی است که روح دنیوی علیه تو قیام خواهد کرد، با تو خواهد جنگید و مغلوبت خواهد کرد؟ و همه بهدنبالش خواهند رفت و خواهند گفت: «این حیوان کیست که آتش آسمانی را نصیبمان کرده است؟» هیچ میدانی که قرنها خواهد گذشت و بشریت از زبان خرد و دانش اعلام خواهد کرد که دیگر نه جنایتی وجود دارد و نه گناهی، فقط گرسنگی باقی مانده است.
«به آنها فقط نان بده و تقوا طلب کن» این شعاری است که روی پرچمهایی خواهند نوشت که علیه تو برمیافرازند و بهوسیلهٔ همان پرچم پرستشگاهت را ویران خواهند کرد.
niloufar.dh
«بهشت قدرتی است نهفته در هر یک از ما
Farhadmarch
در عالم تخیل باز آدم میتواند همنوعش را دوست بدارد و حتی گاهی هم از دور؛ ولی از نزدیک کم و بیش هرگز. اگر همهچیز مانند صحنهٔ یک نمایش یا باله بگذرد که در آن گداها با لباسهای ژندهٔ ابریشمی و تورهای پاره روی صحنه میآیند و رقصکنان با لطف و زیبایی تقاضای اعانه میکنند، خوب، آدم میتواند تحسینشان کند. تحسینشان کند، نه اینکه دوستشان داشته باشد
niloufar.dh
فرض کنیم که من عمیقآ رنج ببرم؛ ولی کسی دیگر نمیتواند به گستردگی دامنهٔ رنج من پی ببرد، چون او کسی جز من است، علاوهبراین بهندرت کسی پیدا میشود که بخواهد با رنج دیگران آشنا شود (این امر برایش نوعی تشخص بهشمار میرود). بهنظر تو چرا نمیخواهد؟ چون فرضآ من بوی بد میدهم، یا قیافهٔ احمقانهای دارم، شاید روزی پایش را لگد کرده باشم؟ از اینها گذشته رنج داریم تا رنج؛ رنجی که مرا تحقیر کند، بهطور مثال گرسنگی، آدم خیرخواه باز این را از من میپذیرد؛ ولی اگر در مرحلهٔ بالاتری باشد، مثلا رنجبردن بهخاطر یک عقیده، یک نظریه، نه، خیلی بهندرت کسانی پیدا میشوند که نهایتآ آن را بپذیرند. چون وقتی به من نگاه میکنند، شاید ناگهان میبینند من قیافهٔ کسی را ندارم که در قوهٔ تخیل آنها بهخاطر عقیدهای باید دچار رنج باشد، درنتیجه حتی با سنگدلی مرا از کمکهای خیرخواهانهشان محروم میکنند
niloufar.dh
شما که چنین آدم هوشمند، دقیق و اندیشمندی هستید بگویید چرا میخواهید با من ازدواج کنید، با آدم احمقی مثل من، احمق کوچک مریضی؟ آه آلیوشا، بهطرز دیوانهواری احساس خوشبختی میکنم، چون هیچ ارزشی ندارم.
niloufar.dh
«دیوانهوار دوستتان دارم، برایم هیچ اهمیتی ندارد که شما هم دوستم داشته باشید یا نه، فقط مرا به همسری بپذیرید. نترسید، بههیچوجه مزاحمتان نخواهم شد، میشوم مانند اثاث خانهتان، مانند میز و صندلی، فرشها که زیر پاتان لگدمالش کنید، یا هر چیز دیگری که دلتان بخواهد... دلم میخواهد همیشه دوستتان داشته باشم، میخواهم شما را از دست خودتان خلاص کنم...»
niloufar.dh
هرگز به خودتان دروغ نگویید. کسی که دروغ میگوید و دروغهایش را هم باور میکند، دیگر هرگز نمیتواند حقیقت را دریابد، نه در خودش و نه در اطرافیانش، درنتیجه هم حرمت خودش را ازبین میبرد و هم حرمت دیگران را. وقتی کسی رعایت حرمت خودش و دیگران را نکند، دیگر کسی را دوست نخواهد داشت و در نبودن عشق، موقعی که میخواهد خود را سرگرم کند، به شهوت و گناه رو میآورد. آنوقت در فساد و تباهی، حالتی حیوانی پیدا میکند و همهٔ اینها از دروغ گفتن به خود و به دیگران ناشی میشود. کسی که حتی به خودش هم دروغ میگوید، اولین کسی است که به خودش توهین میکند
niloufar.dh
آنها از ترس طغیانی عمومی از سوی اسلاوها، خانهها را آتش میزنند، مردان را سر میبرند، به زنها و بچهها تجاوز میکنند، گوشهای زندانیها را با میخ به نردهها میکوبند و تمام شب را به همین حال میمانند، تا صبح بیایند و اعدامشان کنند. تصورش هم ناممکن است. درحقیقت همیشه دربارهٔ سنگدلی «حیوانصفتانهٔ» آدمها صحبت میشود؛ ولی این گفته توهین و بیانصافی بزرگی است نسبت به حیوانها. حیوان هیچگاه نمیتواند مانند انسان بیرحم و سنگدل باشد، انسانی که در سنگدلی اینهمه هنرمند و ظریفکار است. ببر فقط گاز میگیرد و میدرد و جز این هم کار دیگری بلد نیست. هیچوقت به فکرش نمیرسد که میتواند گوش آدمها را در سراسر شب میخکوب کرد، حتی اگر هم میتوانست این کار را بکند، نمیکرد.
SomayehFatemi
عشق عملی در کنار عشق تخیلی چیزی بیرحمانه و ترسناک است. عشق تخیلی تشنهٔ اقدامی فوری است تا خشنودی سریعی هم بهوجود بیاورد، همچنین دوست دارد، همه آن را ببینند و بهوجودش پیببرند. از این راه، آدم بهجایی میرسد که حاضر میشود حتی جانش را هم فدا کند، به این شرط که این امر زیاد بهدرازا نکشد؛ بلکه خیلی سریع صورت بگیرد و مانند صحنهٔ نمایش همه شاهد آن باشند و تمجیدتان کنند. حال آنکه عشق عملی و فعال یک کار و رعایت یک انضباط است، حتی برای خیلیها میتواند عملی واقعی بهشمار رود.
Yaser
کسی که حتی به خودش هم دروغ میگوید، اولین کسی است که به خودش توهین میکند.
Yaser
هرگز به خودتان دروغ نگویید. کسی که دروغ میگوید و دروغهایش را هم باور میکند، دیگر هرگز نمیتواند حقیقت را دریابد، نه در خودش و نه در اطرافیانش، درنتیجه هم حرمت خودش را ازبین میبرد و هم حرمت دیگران را. وقتی کسی رعایت حرمت خودش و دیگران را نکند، دیگر کسی را دوست نخواهد داشت و در نبودن عشق، موقعی که میخواهد خود را سرگرم کند، به شهوت و گناه رو میآورد. آنوقت در فساد و تباهی، حالتی حیوانی پیدا میکند
Yaser
در قرن هجدهم گناهکار سالخوردهای بود که میگفت: «اگر خدا وجود نداشته باشد، باید اختراعش کرد.» درواقع انسان خدا را اختراع کرده است؛ ولی این
موضوع نیست که عجیب بهنظر میرسد و وجودداشتن خدا هم موضوع شگفتآوری نیست. موضوع مهم و شگفتآور این است که چنین فکری ــ فکر ضرورت وجودداشتن خداــ بتواند در مغز حیوانی اینهمه وحشی و بدطینت مانند انسان بهوجود آید، بس که این فکر مقدس، مؤثر و عمیقآ خردمندانه است و چنین شأن و شوکتی به انسان میبخشد. من خیلی وقت است که دیگر از خودم نمیپرسم خدا انسان را آفریده یا انسان خدا را،
fafa
«افتادن بهدست خدای زنده، چیز بسیار وحشتناکی است.»
shogun
با دروغ میتوان سراسر جهان را پیمود؛ ولی نمیتوان به عقب برگشت.
shogun
«ببینم دکتر، هنوز یک روز دیگر از عمرم در این دنیا باقی هست یا نه؟» دکتر جواب میداد: «نهتنها یک روز؛ بلکه ماهها و سالها.» برادرم میگفت: «ماهها و سالها به چه درد میخورند، چرا آدم باید حساب روزها را داشته باشد، فقط یک روز کافی است تا انسان به درک خوشبختی نایل شود.
shogun
حجم
۵۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۱۹ صفحه
حجم
۵۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۱۹ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰۵۰%
تومان