بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برادران کارامازوف (جلد اول) | صفحه ۶۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب برادران کارامازوف (جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب برادران کارامازوف (جلد اول)

امتیاز:
۴.۰از ۳۷۸ رأی
۴٫۰
(۳۷۸)
عاشق‌شدن معنی‌اش دوست‌داشتن نیست. آدم می‌تواند عاشق کسی شود و درعین‌حال از او متنفر باشد.
shogun
بیش‌تر وقت‌ها آدم‌ها، حتی بدکاران و جانی‌ها، ساده‌لوح‌تر و صاف و ساده‌تر از آن‌چه هستند که ما تصور می‌کنیم، طبعاً من هم همین‌طور فکر می‌کنم
Amir Heravi
انتظار پیش‌آمدن چیزی شبیه یک معجزه؛
شمع
اگر دانهٔ گندمی که روی زمین افتاده نمیرد، تنها می‌ماند، ولی اگر بمیرد محصول فراوانی خواهد داد». (انجیل به روایت سن ژان، فصل ۱۲ آیهٔ ۲۴)
a2sa
وظایف یک مرید نسبت به سالک و مرادش، «اطاعتی» معمولی نیست که از خیلی وقت پیش در صومعه‌ها رسم بوده است؛ بلکه اعترافی دایمی است از طرف مرید به مرادش نسبت به هرچه در جسم و روحش می‌گذرد و پیوندی فناناپذیر و ناگسستنی میان این دو
طاقی
«من می‌خواهم برای فناناپذیری زندگی کنم، هیچ نوع سازش‌کاری و کنارآمدنی را هم نمی‌پذیرم.»
طاقی
«اگر قدم به این راه گذاشته به این علت است که تنها راهی بوده که مورد توجهش قرار گرفته و به ناگهان توانسته راه‌حلی دلخواه برای آرامش روحش پیدا کند، روحی که آرزو داشت از ظلمات بگریزد و به‌سوی روشنایی برود.»
طاقی
احتمالش خیلی زیاد است که او به این خاطر واقعیت را پذیرفته که می‌خواسته قبول کند، یا شاید هم پیش از آن در عمق وجودش به این موضوع اعتقاد داشته ولی به‌ظاهر می‌گفته: «تا نبینم، باور نمی‌کنم.»
طاقی
ــ و اجازه می‌دهی آدم‌هایی که تو خواهان سعادت‌شان هستی، خوشبختی‌شان را به بهای ریختن خون آن قربانی کوچک زجرکشیده به‌دست آورند و پس از دریافت آن، برای همیشه سعادت‌مند بمانند؟
13
من نمی‌خواهم مادر دست جلادی را که پسرش را به‌وسیلهٔ سگ‌هایش تکه‌تکه کرده، ببوسد! مادر نباید عمل وحشیانهٔ او را به او ببخشد! اگر می‌خواهد، می‌تواند رنجی را که مربوط به خودش می‌شود؛ یعنی رنج عظیم مادرانه‌اش را به جلاد ببخشد؛ ولی حق ندارد جلاد را نسبت به زجر فرزند تکه‌پاره‌شده‌اش عفو کند، اگرچه خود کودک هم بر او ببخشاید! و اگر وضع به این قرار است و مادران حق بخشیدن از سوی فرزندان‌شان را دارند، پس هماهنگی و توازن کجاست؟ آیا در این دنیاست که فرد می‌تواند ببخشد و چنین حقی را دارد؟ من طالب چنین هماهنگی‌ای نیستم، به‌خاطر عشق انسانی چنین هماهنگی‌ای را نمی‌پذیرم. ترجیح می‌دهم با زجر تلافی‌نشده باقی بمانم. همان بهتر که با زجر انتقام کشیده نشده‌ام و خشم خاموشی نگرفته‌ام باقی بمانم،
13
ولی من چه نیازی به این انتقام دارم، چه نیازی به طلب دوزخ برای این جلادها دارم؟ آتش دوزخ چه چیزی را می‌تواند بازخرید کند، چون محرومان و مظلومان شکنجه‌شان را دیده و زجرشان را کشیده‌اند. و اگر دوزخی وجود داشته باشد، این هماهنگی به چه کار می‌آید؟ من می‌خواهم ببخشم و در آغوش بگیرم، میل ندارم دیگر کسی زجر بکشد.
13
تحسین‌شان کند، نه این‌که دوست‌شان داشته باشد.
13
در بسیاری از آدم‌های بی‌تجربه نسبت به عشق، نمایان‌شدن چهرهٔ فرد مورد علاقه بیش‌تر وقت‌ها مانع از ادامهٔ عشق می‌شود؛
13
دوست‌داشتن همان‌طور که تو گفتی باید مطلقاً مقدم بر منطق باشد
13
دیگر روستایی‌ها را کتک نمی‌زنیم؛ ولی آن‌ها به شلاق‌خوردن این‌بار به‌دست خودشان ادامه می‌دهند.
13
میوسوف انگار ناگهان منفجر شده باشد گفت: «ولی این صحبت‌ها واقعاً چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟ دولت را از جامعه حذف می‌کنید و کلیسا را به‌جای آن می‌نشانید. این دیگر اولترامونتانیسم نیست؛ بلکه چیزی بالاتر از آن است. پاپ گره‌گوار هفتم، چنین پیشنهادی را به خوابش هم ندیده.» پائی‌سیوس با لحنی جدی گفت: «شما واقعاً عکس مفهوم آن را فهمیدید. توجه داشته باشید که این کلیسا نیست که تبدیل به دولت می‌شود. این رؤیایی مربوط به رم است. این سومین وسوسهٔ شیطان است! برعکس، این دولت خواهد بود که تبدیل به‌کلیسا می‌شود، تا مقام کلیسا ارتقاء می‌یابد و می‌شود کلیسایی جهان‌شمول در سراسر کرهٔ زمین. موضوعی که هم با اولترامونتانیسم مغایرت دارد، هم با رم و هم با تعبیر شما و این جز مأموریت و وظیفهٔ ارتدوکسی در روی زمین چیز دیگری نیست. این ستاره در شرق خواهد درخشید.»
13
تو آتش می‌گیری، ولی بعد خاموش می‌شوی، شفا می‌یابی و برمی‌گردی، من هم منتظرت می‌مانم؛ خوب می‌دانم که تو در این دنیا تنها کسی هستی که مرا محکوم نمی‌کنی، پسرم، این را خوب حس می‌کنم، نمی‌توانم هم حس نکنم... . کار به‌جایی کشید که شروع کرد به گریستن. آدمی احساساتی بود؛ بدجنس و احساساتی.
:)
با دروغ می‌توان سراسر جهان را پیمود؛ ولی نمی‌توان به عقب برگشت.
Fatemeh Najafi
دقیقآ همیشه این‌طور به‌نظرم می‌رسد که وقتی با مردم هستم، مرا آدمی از همه پست‌تر می‌شمارند، مرا یک دلقک می‌پندارند، آن‌وقت به خودم می‌گویم: «پس واقعاً دلقک شوم و مسخره‌بازی درآورم، ازنظرتان دربارهٔ خودم هیچ پروایی ندارم، ولی همگی‌تان آدم‌های از من پست‌تری هستید!» به‌همین‌دلیل است که مسخره‌بازی درمی‌آورم، چون از دلقک‌بودن شرمنده‌ام، سالک بزرگ، شرمنده. در ضمن به‌علت نداشتن اعتمادبه‌نفس است که این گندکاری‌ها را بر پا می‌کنم. چون اگر مطمئن بودم که هرجا وارد می‌شوم مردم مرا آدمی مهربان و هوشمند می‌انگاشتند، خداجان، آن‌وقت چه آدم خوبی می‌شدم
مریم
فردا تو را به شعله‌های آتش می‌سپارم، والسلام.
Toobakiani

حجم

۵۵۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۱۹ صفحه

حجم

۵۵۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۱۹ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰
۵۰%
تومان