بریدههایی از کتاب دایی جان ناپلئون
۴٫۰
(۷۲۵)
ممکن است آدم از یک فکر احمقانه خندهاش نگیرد ولی دلیل نمیشود که احمقانه نباشد.
Mahin._.rezaeian
ــ عمواسداللّه، این عرب زن شما را دزدیده، بعد عکسش را قاب کردهاید بالای بخاری منزلتان گذاشتهاید؟
ــ تو هنوز بچهای نمیفهمی. اگر توی اقیانوس غرق شده باشی و در آخرین لحظه که دارد جانت با زجر و شکنجه از بدنت درمیرود یک نهنگ هم نجاتت بدهد به چشمت شکل ژانت مکدونالد میشود. عبدالقادر کریهالمنظر هم همان نهنگی است که به چشم من ژانت مکدونالد شده است.
Bookworm
ــ حیزی هم حیزی اسداللّه! آدم تو حیزی هم باید ظرافت داشته باشد!
Bookworm
بیخودی دوی علیگلابی نیا! ...
نور
در کف شیر نر خونخوارهای/غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
نور
میگفت که پنجاه سالش است. امّا شصت را شیرین داشت ...
نور
یکی کرده بیآبرویی بسی /چه غم دارد از آبروی کسی .
نور
ــ خدا بیامرزدت! جوان خوبی بودی! بده بالای سرت بنویسند: ای نکویان که در این دنیایید یا از این بعد به دنیا آیید ـ آنکه خفته است در این خاک منم ـ آنکه سانفرانسیسکو نرفته است منم ... بلکه آن دنیا ملاحظهات را بکنند یک سانفرانسیسکو بفرستندت.
soroosh7561
آن چیزی که حدی ندارد خریت است.
soroosh7561
آن کسی پیش خدا عزیزتر است که پرهیزگارتر است.
soroosh7561
ــ خدایا! اولاً مرا ببخش که با پول دزدی شمع روشن میکنم. ثانیاً یا به من کمک کن که این اختلاف بین آقاجان و داییجان را حل کنم یا خودت حلش کن.
soroosh7561
ــ اصلاً عضوی که در اداره شما خدمت کند هر قدر شریف باشد بهتر است اخراج بشود، اعدام بشود ...
کیان
ــ آخر، آقا من که به عضو شریف ساعت نبسته بودم ...
کیان
ــ حالا نشانت میدهم با کی طرفی! صورت آقای سرهنگ را میسوزانی؟!
ــ بنده هم منتظرم که نشان بدهید!
بعد زیر لب ادامه داد:
ــ چیز غریبی است! زن بنده حامله شده چه ربطی دارد به سوختن سروکله آقای سرهنگ؟ بنده مگر شیر سماور دارم؟
اسداللّه میرزا که حرف را در هوا قاپیده بود گفت:
ــ حق با آقای آسپیران است. مگر ایشان شیر سماور دارند؟ وانگهی اگر هم داشته باشند سروصورت آقای سرهنگ را نباید بسوزاند. مگر اینکه خداینکرده فکر کنیم که ...
ــ دوستعلیخان نعره زد:
ــ تو دیگر خفه شو، اسداللّه!
Hanieh Sadat Shobeiri
زیاد غصه نخور! با همه اینها، باز برنده هستی که عشق را شناختی. سعادتی بردی که در عمر کوتاه آدم نصیب همه کس نمیشود
marjan
درس دوم را هم ناچارم بدهم: درس دوم: همیشه یک بهانهای جلو پای طرف بگذار که برای تحویل جنس از آن بهانه استفاده کند.
marjan
شمسعلی میرزا چهره درهم کشید و با لحن تندی گفت:
ــ آقای دوستعلیخان، خواهش میکنم مردهها را راحت بگذارید.
دوستعلیخان با لحنی تندتر جواب داد:
ــ مردهها راحت ِ خدایی هستند. فقط زندهها را میاندازند توی گرفتاری .
Hanieh Sadat Shobeiri
وقتی من به خانه برگشتم، آقاجان داشت سر مادر بیچارهام داد میزد:
ــ من اگر با قوم لوط وصلت کرده بودم بهتر از این خانواده بود! ... حالا میبینیم مهمانی من میگیرد یا روضهخوانی ناپلئون بناپارت!
Hanieh Sadat Shobeiri
ــ مومنت، اگر تمام بدنش هم خوب بشود این دست راست دیگر تکان نمیخورد. طفلکی! خوب، معلوم است گلوله به نشیمنگاه بخورد دست راست فلج میشود. رابطه دست راست با نشیمنگاه از نظر علمی کاملاً ثابت شده است.
feri
سعی میکردم بخوابم. پلکهایم را بههم میفشردم بلکه خوابم ببرد و از پیچ وخم این افکار خلاص شوم. خوشبختانه بچه، حتی اگر عاشق باشد، خواب مهلتش نمیدهد که تا سحر بیدار بماند. ظاهراً این گرفتاریها مال آدمهای بزرگ عاشق است.
نیلوفر معتبر
حجم
۴۵۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه
حجم
۴۵۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه
قیمت:
۱۵۲,۵۰۰
۷۶,۲۵۰۵۰%
تومان