بریدههایی از کتاب قصر آبی
۴٫۵
(۷۴۳)
رنگ اندوه "صفحات پیشین زندگی را هم آلوده میکند"
کاربر mim_ alf
"ناامید آزاد است، امیدوار اسیر."»
مه سیما
نه میخواهم بهشتی باشم، نه جهنمی. ایکاش میتوانستم توی جفتشان به یک اندازه باشم.»
ولنسی متفکرانه گفت: «مگر این دنیا همین شکلی نیست؟»
krystall
«"اگر مرگی در کار نبود، چه کسی میتوانست زندگی را تحمل کند؟"»
krystall
«"اگر مرگی در کار نبود، چه کسی میتوانست زندگی را تحمل کند؟"»،
بِنتُ الهُدیٰ
«ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است.»
fatemeh
لحظهای که یک زن متوجه میشود هیچ دلیلی برای زندگیکردن ندارد، نه عشق، نه وظیفه، نه هدف و نه امید، لحظهای به تلخی مرگ است.
کاربر ۳۷۱۸۹۸۲
«اصلاً شرمت نمیآید؟»
«اوه، چرا. ولی چیزهایی که من از آن شرمم میآید، با چیزهایی که شما از آن شرمتان میآید، فرق دارند.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«بهتر نیست قلب آدم بشکند تا اینکه پژمرده بشود؟ قبل از اینکه بشکند، حتماً احساسات شگفتانگیزی را تجربه کرده. همین به زحمت درد و رنجش میارزد.»
سلما
لحظهای که یک زن متوجه میشود هیچ دلیلی برای زندگیکردن ندارد، نه عشق، نه وظیفه، نه هدف و نه امید، لحظهای به تلخی مرگ است.
شیلا در جستجوی خوشبختی
«ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است.»
mahiro sama
این تنها آزادیای است که میتوانیم به آن امید داشته باشیم، آزادی انتخاب بندمان.
مهسا
تکلیف آدم با یک جنازه معلوم است، دیگر هیچ اتفاقی برای آن نمیافتد. اما تا وقتی زندگی پابرجاست، ترس هم وجود دارد.
tazi
«بهتر نیست قلب آدم بشکند تا اینکه پژمرده بشود؟ قبل از اینکه بشکند، حتماً احساسات شگفتانگیزی را تجربه کرده. همین به زحمت درد و رنجش میارزد.
Pariya
تا جایی که به خاطر داشت، زندگی یکنواخت و بیرنگوبو بود. حالا به یک دسته گل کوچک بنفشهٔ ارغوانی و خوشبو رسیده بود که میتوانست از آنها بچیند.
Pariya
"من از مردی خوشم میآید که چشمهایش بیشتر از دهانش حرف بزنند."
Pariya
ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است
Pariya
«مایهٔ تأسف است که گلهای جنگلی را جمع کنیم. آنها نیمی از افسون خود را به دور از سوسوی نور سبز طبیعت از دست میدهند. برای لذتبردن از گلهای جنگلی، باید آنها را تا زیستگاههای دورافتادهشان دنبال کنیم، با تماشایشان به وجد آییم و بعد درحالیکه دائم به پشت سر خود نگاه میاندازیم، آنها را ترک کنیم و تنها یاد عطر و ملاحت افسونگر آنها را با خود ببریم.»
~Albertin~
"همین یکی برای من کافی است."
~Albertin~
اگر تجربههایت را بخری، مال خودت میشوند. پس دیگر اهمیتی ندارد چقدر به ازای آنها تاوان بدهی. تجربهٔ دیگران هیچوقت جایش را نمیگیرد. دنیای کهنهٔ بامزهای است.
کاربر ۱۵۲۲۰۲۰
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۸۱,۰۰۰۴۰%
تومان