بریدههایی از کتاب قصر آبی
۴٫۵
(۷۴۳)
عموبنجامین به او خیره شد. هیچوقت فکرش را نکرده بود که بهتر بود، یا ضروری بود، که زنها "خوشبخت بشوند."
Dear Moon
«چیزهایی بدتر از مرگ هم پیدا میشود.»
Dear Moon
«میتوانم هرازچندگاهی بیایم به شما یک سری بزنم، مادر؟»
خانم فردریک با متانت اندوهباری گفت: «در خانهٔ من همیشه به رویت باز است.»
Dear Moon
«مشکل شما این است که به حد کافی نمیخندید.»
Dear Moon
عمهولینگتون گفت: «ولنسی! لازم نیست اینقدر بیشرمانه رفتار کنی!»
«چرا؟ مطمئناً اینکه بخواهی در آغوش شوهرت بنشینی، بیشرمانه نیست. فکر میکنم اگر خلافش باشد، بیشرمانه میشود.»
Dear Moon
عموجیمز با خشونت گفت: «بارنی اسنیث یک رذل بیوجدان است که تو را اغفال کرده تا با او ازدواج کنی!»
ولنسی با لبخند خبیثانهای گفت: «اوه، در واقع من او را اغفال کردم. من از او خواستم که با من ازدواج کند.»
Dear Moon
ولنسی به مادر و عمههایش نگاه کرد و در عجب ماند که آیا آنها هیچوقت بویی از عشق برده بودند.
Dear Moon
خانم فردریک با جدیت گفت: «ولنسی، اصلاً دعا میکنی که بهخاطر نافرمانی از مادرت بخشیده بشوی؟»
ولنسی سرسختانه گفت: «باید برای اینکه اینهمه وقت داشتم به حرفهایتان گوش میکردم، طلب بخشایش کنم! ولی اصلاً این کار را نمیکنم. فقط هر روز بابت خوشبختیام خدا را شکر میکنم.»
Dear Moon
دخترعمو سارا گفت: «خوشحالم که خودم هیچوقت بچهدار نشدم. بالأخره به طریقی قلب آدم را میشکنند.»
ولنسی پرسید: «بهتر نیست قلب آدم بشکند تا اینکه پژمرده بشود؟ قبل از اینکه بشکند، حتماً احساسات شگفتانگیزی را تجربه کرده. همین به زحمت درد و رنجش میارزد.»
Dear Moon
ولنسی از سر کنجکاوی پرسید: «روزی در زندگیتان پیدا میشود که گریه نکرده باشید؟»
Dear Moon
ولنسی قیافهای پیروزمندانه به خود گرفته بود، بیشرم! آن پیراهن ناجور، آن کلاه عجیب و غریب و دستهای پر از رز خونیاش.
Dear Moon
ولنسی انگار که ناگهان دخترعمویش را با چشمان جدیدی میدید، با آرامش فکر کرد، "زیباست، ولی خیلی معمولی است."
Dear Moon
حتماً ولنسی کاملاً دیوانه شده بود. ولی با دیوانگیاش بهقدری خوشحال به نظر میرسید که دخترعمه جورجیانا برای یکلحظه متقاعد شد که حیف است خانوادهاش بخواهند با سرزنش کردنش او را سر عقل بیاورند. پیش از این هیچوقت چنین برقی در چشمهای ولنسی ندیده بود.
Dear Moon
واقعاً فکر میکنید من مادرخواندهٔ خوبی میشوم، دخترعمه جورجیانا؟»
«مطمئنم. تو همیشه شیفتهٔ بچهها بودی!»
ولنسی خیلی جدی اعتراض کرد: «ولی یک خانوادهٔ نهنفره برای شروع بیش از حد بزرگ است!»
Dear Moon
ولنسی نگاه کرد و نگاه کرد و بازهم نگاه کرد. مه یاسی رقیقی روی دریاچه را گرفته بود و جزیره را پنهان میکرد. دو درخت کاج عظیمالجثه که بر فراز کلبهٔ بارنی به یکدیگر میرسیدند، مثل برجکهای تیرهای بر فراز مه قد علم کرده بودند. پشت سرشان در آسمان پس از غروب که تهرنگ سرخی داشت، هلال ماه کمنور به چشم میخورد.
ولنسی مثل درختی که باد در شاخههایش میپیچد، ناگهان به خود لرزید. انگار که چیزی روحش را درنوردیده بود.
گفت: «قصر آبی من! اوه، قصر آبی من!»
Dear Moon
تیرهای خانهمان از جنس سدرند و خرپاهاش از صنوبر. پنجرهٔ اتاق پذیراییمان به شرق و غرب دید دارد. خیلی عالی است که بتوانی از اتاق پذیراییات هم طلوع را ببینی و هم غروب.
Dear Moon
درهرحال نمیتوانی به اتاقک کناری دست بزنی. حتی نمیتوانی واردش بشوی. درش قفل است و کلیدش هم دست من است.»
ولنسی گفت: «دخمهٔ ریشآبی. حتی فکرش را هم نمیکنم. برایم مهم نیست که چند تا همسر مرده آنجا از سقف آویزان کردهای. البته تا وقتیکه واقعاً مرده باشند!»
«مثل سنگ مردهاند.
Dear Moon
اینکه صاحب کل یک جزیره باشی، خیلی رضایتبخش است و یک جزیرهٔ خالی از سکنه جذاب نیست؟ از وقتی که رابینسون کروزوئه را خوانده بودم، دلم میخواست یکی داشته باشم. اینقدر خوب بود که باورم نمیشد. و زیبا! بیشتر مناظرش برای دولت است، ولی آنها بابت نگاهکردن از آدم مالیات نمیگیرند و ماه هم که برای همه است.
Dear Moon
«عجب روش خوبی برای ازدواجکردن! نه هیاهویی، نه زرقوبرق الکیای. اصلا فکرش را نمیکردم که نصف این هم راحت باشد.»
Dear Moon
در فکر برنامههایی بود که خیلی وقت پیش، در اوایل جوانیاش که هنوز ازدواجش به نظر غیرممکن نمیآمد، برای مراسم عروسیاش چیده بود. ابریشم سفید و تور عروس و شکوفههای نارنجی رنگ؛ بدون هیچ ساقدوشی. بهجایش یک دختر مسئول گل با یک پیراهن بلند صورتی روشن به همراه پارچهٔ توری شیری و یک سبد پر از رز و زنبق دره در دستش. و داماد؛ یک مرد آراسته که کاملاً مطابق مد روز لباس پوشیده بود. ولنسی چشمهایش را بلند کرد و خودش و بارنی را در آینهٔ اریب کثیف و کوچک روی طاقچهٔ شومینه دید. خودش که آن کلاه و پیراهن سبز عجیب را که اصلاً به لباس عروسی شباهتی نداشت، پوشیده بود و بارنی که با پیراهن و لباس کارش آمده بود. اما داماد بارنی بود. همین کفایت میکرد. نه تور عروسی، نه گلی، نه مهمانی، نه کادویی، نه کیک عروسیای، اما فقط بارنی. برای تمام باقی عمرش بارنی را داشت.
Dear Moon
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۸۱,۰۰۰۴۰%
تومان