بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قصر آبی | صفحه ۴۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب قصر آبی

بریده‌هایی از کتاب قصر آبی

۴٫۵
(۷۴۳)
مهتاب، تو فراموش کرده‌ای که مدل‌های مختلفی از زیبایی وجود دارد. ذهن تو چسبیده به همان مدل خیلی واضح دخترعمویت، اولیو.
Dear Moon
تو هنوز چهره‌ات را از همان موقع به خاطر داری که اجازه نمی‌دادی روحت در آن انعکاس پیدا کند.
Dear Moon
"درخت آلوی خودروی جوان را بنگرید که از پی سنت‌های بسیار کهن، خودش را به حجاب عروسی از تورهای لطیف آراسته. حتماً لباسش به دست پریان جنگلی بافته شده، چرا که دستگاه‌های نساجی فانی‌ها تابه‌حال نتوانسته‌اند چنین لباس زیبایی ببافند. قسم می‌خورم که درخت از زیبایی خودش آگاه است. با چشمان خودمان می‌بینیم که در برابر نگاه ما سر با غرور بالا می‌گیرد، گویی که این زیبایی ابدی است، در واقع هم زیبایی او نایاب و ورای تمام زیبایی‌هاست، چرا که امروز هست و فردا دیگر نه. هر باد جنوبی‌ای که شاخه‌هایش را نوازش کند، خرمنی از گلبرگ‌های ظریفش را با خود به همراه می‌برد، اما چه اهمیتی دارد؟ آلو امروز ملکهٔ دنیای وحش است و در جنگل‌ها همیشه امروز است."»
Dear Moon
تخت باید به موازات پنجره قرار می‌گرفت. هیچ راه دیگری برای جا دادنش در آن اتاق کوچک نبود. ولنسی که در جایش دراز کشیده بود، می‌توانست از بین شاخه‌های بزرگ کاج‌ها که واقعاً به پنجره می‌رسیدند، به بیرون نگاه کند و آسمان چراغانی‌شده و سفید میستاویس را که انگار با مروارید فرش شده بود، تماشا کند یا آسمان تیره‌وتار از طوفانش را زیر نظر بگیرد. بعضی‌وقت‌ها شاخه‌های کاج‌ها دوستانه به شیشه ضربه می‌زدند. بعضی‌وقت‌ها زمزمهٔ زیر و خفیف برف میان شاخه‌ها دقیقاً در کنارش به گوش می‌رسید. گاهی هم به نظر می‌رسید تمام دنیای بیرون تسلیم امپراطوری سکوت شده است؛ بعد شب‌هایی سر می‌رسید که باد، شاهانه بین کاج‌ها می‌پیچید؛ شب‌هایی که نور دوست‌داشتنی و غیرعادی ستارگان با سرخوشی به قصر آبی سفر می‌کرد، شب‌های گرفتهٔ قبل از طوفان که کولاک پیش رو با ناله‌های زیر اسرارآمیز و بدیمنی در سطح دریاچه می‌خزید. ولنسی بسیاری از ساعات خواب شیرینش را صرف این هم‌نشینی‌های دلپذیر می‌کرد. اما صبح‌ها می‌توانست هرچقدر که می‌خواهد، بخوابد.
Dear Moon
گاهی هم به نظر می‌رسید تمام دنیای بیرون تسلیم امپراطوری سکوت شده است
Dear Moon
ولنسی شب‌ها اصلاً سردش نمی‌شد. عادت داشت که بیدار شود و در سکوت از شب‌های زمستانی دنج و آرامش در آن جزیرهٔ کوچک میان دریاچهٔ یخ‌زده لذت ببرد. شب‌های زمستان‌های پیشینش خیلی سرد و طولانی بودند. ولنسی از بیدارشدن در آن شب‌ها و فکرکردن به روز بی‌فایده و غم‌باری که پشت سر گذاشته و روز بی‌فایده و غم‌باری که در راه بود، بیزار بود. الآن تقریباً به نظرش هر شبی که در آن بیدار نمی‌شد و نیم ساعت با شادی در جایش دراز نمی‌کشید، تلف شده بود. شب‌هایی که تنفس منظم بارنی از کنارش به گوش می‌رسید و مشعل‌های سوزان داخل شومینه در تاریکی از در باز اتاق به رویش چشمک می‌زدند.
Dear Moon
بارنی قسم می‌خورد: «یک بشقاب سیب، آتش شومینه و یک کتاب خوب برای خواندن جایگزین خوبی برای بهشت است.»
Dear Moon
کتاب‌های جان فاستر تنها چیزی بود که این پنج سال آخر روحم را زنده نگه می‌داشت.
Dear Moon
بارنی می‌گفت: «آتش گرم، کتاب، آرامش، امن و امان از طوفان، گربه‌هایمان روی قالی. مهتاب، اگر الآن یک میلیون دلار داشتی، خوشحال‌تر می‌شدی؟» «نه، نصف این هم خوشحال نمی‌شدم. آن‌موقع جلسه‌ها و وظایف حوصله‌ام را سر می‌بردند.»
Dear Moon
هولمز می‌گوید که رنگ اندوه "صفحات پیشین زندگی را هم آلوده می‌کند"، اما ولنسی متوجه شد که رنگ سرخگون شادی او هم تمام صفحات زندگی پیشین یکنواختش را رنگ‌آمیزی کرده. نمی‌توانست باور کند که زمانی تنها و ناراحت و ترسو بوده. ولنسی فکر کرد، "دیگر وقتی مرگ به سراغم بیاید، زندگی‌ام را کرده‌ام، ساعت مخصوصم را چشیده‌ام."
Dear Moon
تمام چیزهای تحقیرآمیزی را که در گذشته، شب‌ها به سراغش می‌آمدند و آزارش می‌دادند، تمام بی‌عدالتی‌ها و سرخوردگی‌ها را، فراموش کرده بود. انگار که تمامشان برای کس دیگری اتفاق افتاده بودند نه او، ولنسی اسنیث، که همواره خوشبخت بوده.
Dear Moon
بارنی معمولاً می‌گفت: «نمی‌دانیم کجا داریم می‌رویم، ولی خود رفتن مزه می‌دهد، مگر نه؟»
Dear Moon
اما با وجود نظر بارنی راجع به محدودیت، به نظر ولنسی آنها به طرز باشکوهی آزاد بودند. فوق‌العاده بود که اگر دلت می‌خواست، می‌توانستی نیمی از شب را بیدار بمانی و به ماه نگاه کنی.
Dear Moon
درحالی‌که از پله‌های سنگی بالا می‌رفتند، ولنسی خودش را به بازوی او چسباند و با لحنی رؤیایی گفت: «کی گفته بود "آن بند که بر خود خریم، بند نیست؟"» بارنی گفت: «دیدی! این تنها آزادی‌ای است که می‌توانیم به آن امید داشته باشیم، آزادی انتخاب بندمان.
Dear Moon
گذشته و آیندهٔ بارنی به او مربوط نبودند. تنها همین زمان حال پرشور به او مربوط می‌شد و هیچ‌چیز دیگری اهمیت نداشت.
Dear Moon
بارنی یک بار به آن خانه اشاره کرد و پرسید: «دوست داری یک خانهٔ آن‌جوری داشته باشیم، مهتاب؟» عادت جدیدی پیدا کرده بود که او را مهتاب صدا بزند و ولنسی عاشق این اسم بود. ولنسی که زمانی رویای قصری کوهستانی ده‌مرتبه بزرگ‌تر از "کلبهٔ آن مرد ثروتمند را داشت و الآن به حال ساکنین بیچارهٔ قصرها دل می‌سوزاند، گفت: «نه. نه. خیلی پرزرق‌وبرق است. این‌جوری هرجا بروم، مجبور می‌شوم آن را با خودم بیاورم. همیشه مثل یک حلزون به پشتم می‌چسبد. صاحبم می‌شود، تمام وجودم را تسخیر می‌کند. دوست دارم خانه‌ای داشته باشم که بتوانم عاشقش باشم، بغلش کنم و کنترلش کنم. مثل همینی که الآن داریم. من بابت "بهترین ملک تابستانی کانادا" به همیلتون گسارد حسودی‌ام نمی‌شود. فوق‌العاده است، ولی قصر آبی من نمی‌شود.»
Dear Moon
تعداد اندکی جزیرهٔ کوچک در غرب دوردست یک دسته شده بودند که به آنها جزیره‌های خوشبخت می‌گفتند. آنها هنگام طلوع شبیه به توده‌ای زمرد و هنگام غروب شبیه به توده‌ای یاقوت ارغوانی به نظر می‌رسیدند. این‌قدر کوچک بودند که نمی‌شد روی آنها خانه ساخت، اما در تمام نقاط دریاچه از جزایر بزرگ‌تر روشنایی‌هایی به چشم می‌خورد و روی ساحلشان آتش‌هایی روشن می‌شد که دودشان در سایه‌های جنگل محو می‌شد و شراره‌های خونین بزرگشان بر فراز آب‌های دریاچه می‌جهید.
Dear Moon
ولنسی شاید هیچ‌وقت زیبا نمی‌شد، اما ظاهری داشت که در جنگل‌ها زیباتر از هرجای دیگری می‌درخشید؛ پری‌وار، شیطنت‌آمیز و مسحورکننده.
Dear Moon
دخترعمه جورجیانا آهی کشید. «ازدواج خیلی مسئلهٔ مهمی است.» ولنسی موافقت کرد: «آره، اگر قرار باشد در بلند مدت دوام بیاورد.»
Dear Moon
ولنسی واقعاً، شکوهمندانه و با تمام وجود، احساس خوشبختی می‌کرد. انگار که در خانهٔ جاندار شگفت‌انگیزی زندگی می‌کرد که هر روز از اتاق رمزآلود جدیدی پرده برمی‌داشت. خانه‌اش در دنیایی بود که هیچ شباهتی به دنیای پیشینش نداشت، دنیایی که در آن زمان بی‌معنا بود، که از موهبت جوانی ابدی برخوردار بود، که در آن نه گذشته و نه آینده و فقط زمان حال وجود داشت. او خودش را تماماً تسلیم افسون این دنیا کرد. آزادی بی‌حدوحصر آنجا باورنکردنی بود. می‌توانستند هر کاری می‌خواهند، بکنند. نه خبری از خانم خرده‌گیر بود، نه از آداب و رسوم، نه از خویشاوندان و نه از بستگان سببی آنها. همان‌طور که بارنی بی‌شرمانه نقل می‌کرد: «"آرامش، آرامش کامل، به دور از تمام عزیزان."»
Dear Moon

حجم

۲۴۸٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۲۴۸٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۸۱,۰۰۰
۴۰%
تومان