بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قصر آبی | صفحه ۴۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب قصر آبی

بریده‌هایی از کتاب قصر آبی

۴٫۵
(۷۴۴)
درحالی‌که از پله‌های سنگی بالا می‌رفتند، ولنسی خودش را به بازوی او چسباند و با لحنی رؤیایی گفت: «کی گفته بود "آن بند که بر خود خریم، بند نیست؟"» بارنی گفت: «دیدی! این تنها آزادی‌ای است که می‌توانیم به آن امید داشته باشیم، آزادی انتخاب بندمان. اما مهتاب...» جلوی در قصر آبی ایستاد و به اطرافش نگاه کرد؛ به دریاچهٔ باشکوه، جنگل پرسایهٔ باعظمت، آتش‌هایی که روشن شده بودند و نورهای چشمک‌زن. «مهتاب، خوشحالم که برگشته‌ام خانه. وقتی داشتم از جنگل بیرون می‌آمدم و چراغ‌های خانه‌ام، خانهٔ خودم، را دیدم که از بین کاج‌های پیر معلوم بود، چیزی که قبل از این ندیده بودم، پسر، واقعاً خوشحال شدم، خوشحال!»
Roma005
آدم به بعضی مسائل کم‌کم پی می‌برد و بعضی مسائل هم یک‌دفعه برای آدم روشن می‌شوند؛ برای ولنسی یک‌دفعه مسئله روشن شده بود. الآن کاملاً می‌دانست که عاشق بارنی است. دیروز تماماً به خودش تعلق داشت، الآن تماماً به این مرد. بااین‌حال بارنی هیچ کاری نکرده بود و هیچ حرفی نزده بود. حتی به چشم یک زن هم به او نگاه نکرده بود. اما این اهمیتی نداشت. اینکه او که بود و چه کار کرده بود، هم اهمیتی نداشت. ولنسی بی قید و بند عاشقش بود. بندبند وجودش متعلق به او بود.
Roma005
بارنی گفت: «ولی شما هنوز جوانید.» ولنسی با تلخی گفت: «اوه، می‌دانم! آره، "هنوز" جوانم، ولی هنوز جوان‌بودن خیلی با جوان‌بودن فرق دارد.»
shamim
«جان فاستر می‌گوید: "اگر بتوانید با کسی نیم ساعت در سکوت بنشینید و بااین‌حال کاملاً راحت باشید، می‌توانید با آن شخص دوست بشوید. اگر نمی‌توانید، هرگز دوست یکدیگر نمی‌شوید و نیازی نیست در این راه وقت تلف کنید."»
shamim
ولنسی عطسه کرد. در قوانین فعلی استیرلینگ‌ها عطسه‌کردن در فضای عمومی حرکت خیلی ناشایستی به شمار می‌رفت. خانم فردریک با لحن سرزنش‌آمیزی گفت: «همیشه می‌توانی با فشاردادن یک انگشت روی لب بالایی‌ات جلوی عطسه‌ات را بگیری!»
shamim
آزادی و استقلال خیلی خوب بود، ولی آدم نباید احمقانه رفتار می‌کرد
Negin ZAMANPOOR
«ترس گناه اصلی است. تقریباً تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی می‌ترسد.»
Negin ZAMANPOOR
خیلی وحشتناک است که مجبوریم این‌قدر زندگی کنیم!
سکوت
با وجود خوشی‌های پیش رویش، "شکوه یونان و عظمت رم"، جذبهٔ نیل همیشه جوان، دلربایی ریویرا، مسجد و کاخ و گلدسته، به‌خوبی می‌دانست که هیچ جایی و هیچ مکانی و هیچ خانه‌ای در دنیا افسون قصر آبی‌اش را نخواهد داشت.
Dear Moon
بخشی از نامهٔ دوشیزه اولیو استیرلینگ به آقای سسیل بروس: "واقعاً نفرت‌انگیز است که ماجراجویی‌های احمقانهٔ داس باید به چنین نتیجه‌ای برسد! باعث می‌شود آدم احساس کند آداب‌دانی اصلاً فایده‌ای ندارد.
Dear Moon
دوست‌داشتنی‌تر نه، ولی یک جور دیگری دوست‌داشتنی است. چیزهای دوست‌داشتنی متفاوت زیادی وجود دارد.
Dear Moon
نمی‌توانی بعد از قصر آبی‌ات به آنجا قناعت کنی.
Dear Moon
تا وقتی پایت توی ریل نکرد، متوجه نشدم که چقدر برایم اهمیت داری. این فکر در آن لحظه مثل صاعقه به من خورد. می‌دانستم که نمی‌توانم بدون تو زندگی کنم، که اگر نمی‌توانستم تو را به موقع آزاد کنم، ترجیح می‌دادم خودم هم همراهت بمیرم.
Dear Moon
بعد از یک عمر دربه‌دری، خیلی خوب بود که به یک خانه تعلق داشتم. که شب گرسنه از راه برسم و بدانم یک غذای خوب و یک آتش گرم در انتظارم است و تو آنجایی.
Dear Moon
تو بهترین، شنگول‌ترین و عزیزترین دوست و همراهی هستی که یک مرد تابه‌حال داشته. بانمک، وفادار، شیرین. باعث شدی دوباره به دوستی و عشق واقعی باور پیدا کنم. انگار که دنیا دوباره خوب شد، فقط به‌خاطر اینکه تو توی آن بودی، عزیزم.
Dear Moon
ولی اصلاً دوست نداشتم به زندگی قبلی‌ام برگردم. دیگر آن را نمی‌خواستم. من آزاد بودم و می‌خواستم آزاد بمانم.
Dear Moon
همیشه برایم سخت بوده که مسائلم را تعریف کنم، ولنسی، خصوصاً چیزهایی که برایم شخصی بودند. و برای من اکثر مسائلم شخصی بودند.
Dear Moon
چنان خانهٔ بزرگی داشت که یک بچهٔ کوچولو مثل من همیشه احساس می‌کرد توی آن گم می‌شود. من هر اسباب‌بازی‌ای که یک بچه می‌توانست بخواهد، داشتم و از هرکس دیگری توی دنیا تنهاتر بودم.
Dear Moon
سپیده هیچ‌وقت قرار نبود سر بزند تا این شب مخوف را به انتها برساند؟ و تازه مگر سپیده با خودش چه می‌آورد؟ زندگی قدیمی بدون سکون قدیمی که حدأقل آن را تحمل‌پذیر می‌کرد. زندگی قدیمی با خاطرات جدید، اشتیاق‌های جدید، رنج جدید.
Dear Moon
اگر می‌توانست فراموش کند، تحمل این رنج اشتیاق و تنهایی آسان‌تر می‌شد
Dear Moon

حجم

۲۴۸٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۲۴۸٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۸۱,۰۰۰
۴۰%
تومان