انسان فقط برای بچهدار شدن ازدواج نمیکند، اما وقتی بچهدار شد، مسائل عوض میشود و سرانجام به نتیجه میرسد که همه چیز به خاطر بچهها انجام میپذیرد. به همین دلیل جوانان علاقهمند هستند درباره مرگ حرف بزنند، اما واقعآ درباره آن فکر نمیکنند. در مورد افراد مسن وضع کاملا عکس است. برای جوانان زندگی به نظر طولانی میآید از این رو فرصت تمرکز به روی آمال و آرزوهایشان را دارند. افراد مسن هم از مرگ که نزدیک میشود آگاهند و هم از اینکه آنچه را که انجام میدهند، در نهایت برایشان ارزشمند نیست.
valencia
. صدا مانند نسیمی از جنوب، از روی درههای پربرف میگذشت. و روانم را تلطیف میکرد. با آنکه شاد بودم اشک در چشمانم جمع میشد. روحم به پرواز درآمده بود اما برای اینکه آهنگ و آواز را خراب نکنم باید خود را کنترل میکردم. حالا خیال میکردم که عشق را میفهمم و از آن درکی دارم. با دیدی تازه دل دنیا را میشکافتم و خود را به انسانها نزدیک میدیدم. اما دیگر فقط سبکبالی و آرامش نبود. طوفان در درونم شعلهور بود. قلبم به وجد آمده بود و پرطنین میتپید. دلم میخواست زندگی در درونم همچنان شعله بکشد. انتظار بیش از آن از این دوران و این جهان نداشتم.
valencia