بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گرترود | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب گرترود

بریده‌هایی از کتاب گرترود

نویسنده:هرمان هسه
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۸از ۱۹ رأی
۳٫۸
(۱۹)
در تصوراتم دست لطیفش را که به روی موهایم می‌کشید حس می‌کردم
yazdaan
این را هم باید اضافه کنم که اصلا فکرش را نمی‌کردم شما تا این حد طبیعت آشفته و ملتهبی داشته باشید.
yazdaan
حالا همه چیز برایم غم بود و غبطه. غوطه‌ور در افکارم نیمه شبان که خواب به چشمانم راهی نمی‌یافت خشمناک و غضبناک به درگاه خداوند ناله سر می‌دادم. خود را در آن طنین طوفان و بارش باران، خیال‌پرداز بی‌قراری می‌دیدم که قشنگ‌ترین رؤیایش به حبابی می‌ماند؛ حبابی رنگین و شکننده. در حالی که هزاران نفر در دنیا شاد و سرمست از نیروی جوانی دست‌هایشان را برای به چنگ آوردن ارزش‌ها و لذت‌های زندگی دراز کرده بودند، من همه چیز را از میان پرده‌ای از وهم و حباب می‌دیدم. در آن حال بغض گلویم را می‌فشرد و اغلب به تلخی می‌گریستم تا خواب مرا در پناه خود گیرد.
yazdaan
پس از گذشت ایام خوش اولیه، دوباره گرفتار شدت و حدت احساسات دردناک که از آن گریزم نبود می‌شدم. غروب‌های طولانی در اتاق کوچکم در حالی که با پتوی سفری زانوهایم را گرم نگه می‌داشتم، می‌نشستم و خسته و در خلاء غرق در افکار خود می‌شدم. خود را در مقابل ساحلی دست نیافتنی از تمام نعماتی که جوانی پرشور و سالم آرزو دارد می‌دیدم. میهمانی، شادی، رقص و ماجراهای عاشقانه همراه با پیروزی و کسب قدرت در عشق‌ورزی و سرانجام حریم مهرورزی و عشق، همه و همه برای ابد از من فاصله داشتند.
yazdaan
با ذهن خسته می‌بایست خود را در جهت مقابله با موانع و خطرات احتمالی آماده می‌کردم و ناامید نمی‌شدم.
yazdaan
باید آهنگ می‌ساختم، باید خلق می‌کردم و از خود اثری می‌گذاشتم
yazdaan
زیاد فکر کردن برایم خوب نبود. خیلی زود خسته می‌شدم و در دریای اوهام و خیالات واهی و بی‌انتها غرق می‌شدم، آن وقت در اثر خستگی به استراحت و خواب تقریبآ دائم پناه می‌بردم تا سلامتی‌ام را بازیابم و از نگرانی و افسردگی درآیم.
yazdaan
با نیم نگاهی به گذشته نظرم بر آن است که در مجموع، زندگی متنوعی نداشته‌ام. از ابتدا آهنگ زندگی‌ام به روی یک نت اصلی تنظیم شد و در یک جهت تداوم یافت. بد و خوب زندگی تغییری در کنه مطلب نداد و سیر محتوم سرنوشتم مرا به سوی ستاره‌ام می‌برد.
yazdaan
خود من اعتقاد به افکار بودا دارم که زندگی ارزشی ندارد. اما دقیقآ برای چیزهایی که برایم ارزش دارند و خلاصه با احساساتم سر و کار دارند زندگی می‌کنم
ا.م
ممکن است احساس تنهایی و خلاء یک بیماری باشد ولی چه می‌شود کرد. در خواب راه رفتن هم یک بیماری است، اما کسی که از آن رنج می‌کشد لبه پشت‌بام را می‌گیرد و می‌رود، فقط وقتی صدایش کنند و او را به خود آورند، از خواب می‌پرد و به پایین سقوط می‌کند و از بین می‌رود.
ا.م
هنرمند هم به خلاف آنچه مردم انتظار دارند، آدم خیلی سرحال و شادی نیست که هر لحظه از روی هیجان و التهاب هنر بیافریند، بلکه موجود بدبختی است که هر لحظه به لحاظ غنای روح خود در خفقان است و ناچار مقداری از آن را باید به دیگران انتقال دهد.
ا.م
هنرمند هم به خلاف آنچه مردم انتظار دارند، آدم خیلی سرحال و شادی نیست که هر لحظه از روی هیجان و التهاب هنر بیافریند، بلکه موجود بدبختی است که هر لحظه به لحاظ غنای روح خود در خفقان است و ناچار مقداری از آن را باید به دیگران انتقال دهد.
ا.م
دست سرنوشت همیشه با لطف و انصاف عمل نمی‌کند. هوسباز است و هراس‌انگیز. طبیعت به دنبال استدلال نیست، اما در انسان‌ها استدلال و منطق وجود دارد.
Mahsa Bi
زندگی انسان به شب دراز و کسالت‌باری شباهت دارد که فقط گهگاهی بارقه‌هایی از نور با نوید انوار خود می‌توانند توجیهی برای سال‌های تاریک باشند.
Mahsa Bi
دوران جوانی با پایان خودپسندی‌ها و خودمحوری‌ها به انتها می‌رسد و پیری زمانی آغاز می‌شود که آدم به خاطر دیگران زندگی کند.
Mahsa Bi
از میان باغچه کوچک و پاکیزه گذشتیم و به بالکن روبازی رسیدیم و آنجا نشستیم. با لحن ساده‌لوحانه‌ای گفت: «من که هرگز شما را به جا نمی‌آوردم. ولی امیدوارم شما از من خاطره بدی نداشته باشید.» با خنده گفتم: «خاطره خیلی خوب ندارم اما چندان بد هم نیست. یک بار برای کاری که انجام نداده بودم و ابراز عدم اطلاع می‌کردم مورد اعتراض و تنبیه شما قرار گرفتم. کلاس چهارم بودم.» با ناراحتی گفت: «آن را از من به دل نگیرید. خیلی متأسفم ولی با تمام نیت خیری که معلم‌ها دارند، بالاخره یک وقت، یک مطلبی غلط از آب درمی‌آید و عمل غیرعادلانه‌ای انجام می‌گیرد. من انواع خیلی ناجوری از این موارد به یاد دارم. یکی از دلایلی که شغلم را رها کردم هم همین است.» «پس دیگر تدریس نمی‌کنید؟» «نه. مدت‌هاست. یک وقتی سخت مریض شدم. پس از بهبودی، نظرم با قبل خیلی فرق کرده بود. به همین علت از آن کناره گرفتم. فهمیدم که فقط سعی کرده بودم معلم خوبی باشم ولی در واقع نبودم. معلمی چیزی است که شما باید برای آن ساخته شده باشید، که در مورد من این طور نبود. رهایش کردم و از آن پس حالم بهتر شد!»
رضا عابدیان
عجیب این بود که هر چه به آن روزگار به اصطلاح پرالتهاب تعلق داشت از زندگی من حذف و با من بیگانه می‌شد. به یکباره متوجه شدم تا چه حد زندگی آن دورانم سطحی و تصنعی بود، تا چه اندازه عشق‌ها، دوستی‌ها، عادات و لذات آن ایام همانند البسه ناجوری، برازنده‌ام نبودند و نفهمیده بودم که می‌توان بدون احساس کمترین درد و غبنی آن‌ها را به کناری گذاشت.
رضا عابدیان
افراد مسن هم از مرگ که نزدیک می‌شود آگاهند و هم از این‌که آنچه را که انجام می‌دهند، در نهایت برایشان ارزشمند نیست. اینجاست که آدمی به ایمان و مسائلی از این قبیل روی می‌آورد که از تداوم برخوردار شود؛ آخر نمی‌شود که در خلاء زندگی کرد. اینجاست که زن و فرزند، شغل و مسئولیت، علت سگ‌دوزدن‌های آدمی را توجیه می‌کند.
Dav00d Darigh
آدمی وقتی دارای خانواده شد کمتر به خودش و آرزوهایش می‌اندیشد، عده‌ای هم خودخواهی‌های خود را در موقعیت‌های مسئولیت‌آفرینی چون سیاست، علم و یا هنر کنار می‌گذارند. نوجوان با کار و زندگی بازی می‌کند ولی انسان پخته و مجرب کار و زندگی را جدی تلقی می‌کند. مثلا انسان فقط برای بچه‌دار شدن ازدواج نمی‌کند، اما وقتی بچه‌دار شد، مسائل عوض می‌شود و سرانجام به نتیجه می‌رسد که همه چیز به خاطر بچه‌ها انجام می‌پذیرد. به همین دلیل جوانان علاقه‌مند هستند درباره مرگ حرف بزنند، اما واقعآ درباره آن فکر نمی‌کنند. در مورد افراد مسن وضع کاملا عکس است. برای جوانان زندگی به نظر طولانی می‌آید از این رو فرصت تمرکز به روی آمال و آرزوهایشان را دارند. افراد مسن هم از مرگ که نزدیک می‌شود آگاهند و هم از این‌که آنچه را که انجام می‌دهند، در نهایت برایشان ارزشمند نیست.
Dav00d Darigh
احتمالا انسان، ثروت، شهرت و تشخّص را به دست می‌آورد اما واقعآ قادر به خلق خوشبختی یا بدبختی چه برای خود، چه دیگران نیست. انسان قادر است بسته به نوع برخورد با مسائل، آنچه که پیش می‌آید را پذیرا بشود. در نتیجه تا جایی که به من مربوط می‌شد خیال نداشتم سایه وجودم را در آفتاب ببینم. فقط تا جایی که مجاز بودم با کمک آفتاب درونم باید خود را دلگرم و زنده نگاه می‌داشتم. هر چند که زندگی، مستقل از این نوع تفکرات و استنتاج‌های صادقانه هم به انسان مجال یافتن آرامش جان می‌دهد و شاید مسائل آنقدرها هم تباه و تحمل‌ناپذیر نیستند
valencia

حجم

۱۷۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۹۵ صفحه

حجم

۱۷۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۹۵ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰
۵۰%
تومان