بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب موش ها و آدم ها | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب موش ها و آدم ها

بریده‌هایی از کتاب موش ها و آدم ها

۴٫۲
(۲۹۷)
جورج اندکی ساکت ماند. بعد گفت: «آره، ما دو تا فرق داریم... ما دو تا غیر از همه‌ایم.» «چون که...» «برا این‌که من تو رو دارم...» «منم تو رو. ما همدیگه رو داریم. ما غیر از همه‌ایم. ما دلمون برا هم می‌سوزه.»
Ahmad
من خیلیا رو دیدم که راهای صحرا رو گز می‌کنن. از کنار مزرعه‌ها می‌گذرن. یه کوله رو پشتشونه و یه خروار از همین خیالای صد من یه غاز تو سرشون! صد تا، هزار تا، میان تو همین مزرعه. وقتی‌ام کارشون تموم شد می‌رن و توی سر یکی‌یکی‌شون خیال یه مزرعه هست. اما یکیشونم به این خیالاش نمی‌رسه. درست مث بهشت خدا که همه وعده‌شو به خودشون می‌دن! همه‌شون خواب یه وجب زمینو می‌بینن. من این‌جا خیلی کتاب خوندم. هیچ‌کس به بهشتش نمی‌رسه! هیچ‌وقت. آرزوی یه وجب زمینم همه به گور می‌برن! این مزرعه فقط تو کله‌شونه! همیشهٔ خدا حرفشو می‌زنن، اما هیچ‌وقت از سرشون بیرون نمی‌آد، هیچ‌وقتم جور نمی‌شه!»
Ahmad
شاید نابجا نباشد که اشاره‌ای هم به نقش قهر تقدیر در این کتاب بکنیم. چنان‌که گفته شد، استاین‌بک طرفدار افکار زولاست و شیوهٔ ناتورالیسم را برای سرودن داستان انتخاب کرده است؛ به این معنی که سرنوشت انسان‌ها تابع داده‌های موروثی و عوامل محیطی است. این‌جا درحالی‌که همهٔ اسباب تحقق رؤیاهای لنی و کندی و جورج مهیاست، بی‌آن‌که قصدی در میان باشد دست بدخواه تقدیر همه را ناکام می‌گذارد
Ahmad
«اگه آدم کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرق نمی‌کنه طرف آدم کی باشه. هرکی می‌خواد باشه! اما پهلوت باشه!» و گریان ادامه داد: «من بت می‌گم. یادت باشه، آدم از تنهایی ناخوش می‌شه!»
Ahmad
گفت: «خیلی کم پیدا می‌شه که دو نفر با هم سفر کنن! نمی‌دونم چرا. شاید برا اینه که تو این دنیای کوفتی همه از هم می‌ترسن!»
Ahmad
همه‌شو تعریف کن جورج!» «چرا خودت نمی‌گی؟ تو که همه‌شو به این خوبی بلدی.» «نه، تو بگو... تو که می‌گی قشنگ‌تره!
Ahmad
«خیلی کم پیدا می‌شه که دو نفر با هم سفر کنن! نمی‌دونم چرا. شاید برا اینه که تو این دنیای کوفتی همه از هم می‌ترسن!»
nena_bh
تو دستهٔ من دو تا تن لش هسن که خر پیششون افلاطونه.
مهدی باور
با صدایی گریان ادامه داد: «اگه آدم کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرق نمی‌کنه طرف آدم کی باشه. هرکی می‌خواد باشه! اما پهلوت باشه!» و گریان ادامه داد: «من بت می‌گم. یادت باشه، آدم از تنهایی ناخوش می‌شه!»
nena_bh
«اگه آدم کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرق نمی‌کنه طرف آدم کی باشه. هرکی می‌خواد باشه! اما پهلوت باشه!»
Mm.Balouchi
«اگه آدم کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرق نمی‌کنه طرف آدم کی باشه. هرکی می‌خواد باشه! اما پهلوت باشه!»
elina
لازم نیست آدم باهوش باشه که خوب باشه
martina
برای جوانان نسل بعد از جنگ دیگر هیچ چیز مقدس نبود. گرترود استاین این جوانان را «نسل تباه‌شده» نام داده بود. ارزش‌هایی که تا آن زمان محترم داشته می‌شد در گل و خون درمالیده شده بود و فروپاشی و انحطاط بر همهٔ شئون زندگی جامعه حاکم بود. برای فیتزجرالد «خدایان همه مرده بودند. هر جنگی که ممکن بود درگرفته بود و اعتقاد به انسان‌بودن انسان‌ها نابود شده بود.»
Faezeh.A
«من بت می‌گم. یادت باشه، آدم از تنهایی ناخوش می‌شه!
کاربر ۲۴۵۴۹۲۰
می‌توانست مگسی را به ضرب شلاق چنان به‌نرمی بر کفل اسبی بکشد که اسب تماس شلاق را حس نکند.
nmroshan
من خیلیا رو دیدم که راهای صحرا رو گز می‌کنن. از کنار مزرعه‌ها می‌گذرن. یه کوله رو پشتشونه و یه خروار از همین خیالای صد من یه غاز تو سرشون! صد تا، هزار تا، میان تو همین مزرعه. وقتی‌ام کارشون تموم شد می‌رن و توی سر یکی‌یکی‌شون خیال یه مزرعه هست. اما یکیشونم به این خیالاش نمی‌رسه. درست مث بهشت خدا که همه وعده‌شو به خودشون می‌دن! همه‌شون خواب یه وجب زمینو می‌بینن. من این‌جا خیلی کتاب خوندم. هیچ‌کس به بهشتش نمی‌رسه! هیچ‌وقت. آرزوی یه وجب زمینم همه به گور می‌برن! این مزرعه فقط تو کله‌شونه! همیشهٔ خدا حرفشو می‌زنن، اما هیچ‌وقت از سرشون بیرون نمی‌آد، هیچ‌وقتم جور نمی‌شه!
nh74
خیال کن مجبور بودی این‌جا قوقو تنها بشینی و فقط کتابتو بخونی. می‌تونسی تا هوا تاریک بشه نعل‌بازی کنی. اما بعد مجبور بودی تنها بشینی و کتاب بخونی. کتاب‌خوندن کیف نداره، آدم احتیاج داره یکیو داشته باشه. آدم می‌خواد یکی پهلوش باشه!» با صدایی گریان ادامه داد: «اگه آدم کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرق نمی‌کنه طرف آدم کی باشه. هرکی می‌خواد باشه! اما پهلوت باشه!» و گریان ادامه داد: «من بت می‌گم. یادت باشه، آدم از تنهایی ناخوش می‌شه!»
nh74
من خیلیا رو دیدم که راهای صحرا رو گز می‌کنن. از کنار مزرعه‌ها می‌گذرن. یه کوله رو پشتشونه و یه خروار از همین خیالای صد من یه غاز تو سرشون! صد تا، هزار تا، میان تو همین مزرعه. وقتی‌ام کارشون تموم شد می‌رن و توی سر یکی‌یکی‌شون خیال یه مزرعه هست. اما یکیشونم به این خیالاش نمی‌رسه. درست مث بهشت خدا که همه وعده‌شو به خودشون می‌دن! همه‌شون خواب یه وجب زمینو می‌بینن. من این‌جا خیلی کتاب خوندم. هیچ‌کس به بهشتش نمی‌رسه! هیچ‌وقت. آرزوی یه وجب زمینم همه به گور می‌برن! این مزرعه فقط تو کله‌شونه! همیشهٔ خدا حرفشو می‌زنن، اما هیچ‌وقت از سرشون بیرون نمی‌آد، هیچ‌وقتم جور نمی‌شه!
Asman Jafari
با لحنی فلاکت‌بار و ترحم‌انگیز گفت: «شما بودین، دیدین که همین امشب چی به سر سگ بیچاره‌م آوردن! می‌گفتن این دیگه به هیچ دردی نمی‌خوره. برا خودشم دیگه فایده‌ای نداره. وقتی از این‌جا بیرونم انداختن دلم می‌خواد یکی پیدا بشه یه تیرم تو مخ خودم خالی کنه! اما این کارم برام نمی‌کنن!
.
من این‌جا خیلی کتاب خوندم. هیچ‌کس به بهشتش نمی‌رسه! هیچ‌وقت. آرزوی یه وجب زمینم همه به گور می‌برن! این مزرعه فقط تو کله‌شونه! همیشهٔ خدا حرفشو می‌زنن، اما هیچ‌وقت از سرشون بیرون نمی‌آد، هیچ‌وقتم جور نمی‌شه!»
Day

حجم

۱۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان