بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیگانه | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیگانه

بریده‌هایی از کتاب بیگانه

۴٫۳
(۱۶۲)
بايد از خودمان بپرسيم به چه ترتيب و از چه جهتی مورسو در بازی شركت نمی‌كند. جوابش ساده است: حاضر نيست دروغ بگويد. دروغ گفتن فقط اين نيست كه حرفی بزنيم كه راست نيست. دروغ گفتن درضمن، و علی‌الخصوص، گفتن چيزی بيش از آن است كه راست است و حقيقت دارد، و در مورد قلب آدمی، به‌زبان‌آوردن چيزی بيش از آنی است كه واقعآ احساس می‌كند.
حسین منجزی
و وقتْ درست همان چيزی بود كه من نداشتم تا صرف علاقه پيداكردن به چيزهايی كنم كه علاقه‌ای به آن‌ها نداشتم.
Zahra Najmj
من مطمئن نبودم كه واقعآ چه چيزی برايم جالب است، اما كاملا مطمئن بودم كه چه چيزهايی برايم جالب نيست.
Zahra Najmj
ته دلم كاملا می‌دانستم كه فرقی نمی‌كند در سی‌سالگی بميری يا در هفتادسالگی، چون در هر حال آدم‌های ديگر همچنان زنده خواهند بود و زندگی خواهند كرد، شايد هزاران هزار سال. درواقع، هيچ چيز روشن‌تر از اين نبود. چه حالا بود چه بيست سال بعد، باز اين من بودم كه می‌مردم.
Zahra Najmj
داشتند راجع به سرنوشت من تصميم می‌گرفتند، اما كسی نظر خودم را نمی‌پرسيد.
Zahra Najmj
می‌خواست دوباره از خدا با من حرف بزند. اما من رفتم طرفش و آخرين تلاشم را كردم كه برايش روشن كنم كه من ديگر فرصت كمی برايم مانده و نمی‌خواهم اين فرصتم را صرف خدا كنم.
نیکو👷‍♀️
گوش می‌دادم، و می‌شنيدم كه می‌گويند من باهوش هستم. اما درست نمی‌فهميدم چه‌طور صفاتی كه برای يك آدم عادی صفت خوب است می‌تواند برای يك مجرم تبديل به اتهامی وحشتناك بشود.
نیکو👷‍♀️
آن‌وقت بود كه متوجه شدم آدمی كه حتی فقط يك روز زندگی كرده باشد می‌تواند صد سال را راحت در زندان بگذراند.
نیکو👷‍♀️
«اين است مظهر اين محاكمه. هرچيزی راست است هيچ چيزی هم راست نيست!»
Sima.zr
به‌هرحال، از آن لحظه به بعد، يادكردن ماری ديگر برايم معنايی نداشت. من به مُرده‌ی ماری علاقه‌ای نداشتم. به نظرم اين كاملا طبيعی بود، درست همان‌قدر طبيعی كه می‌دانستم وقتی من هم بميرم همه فراموشم می‌كنند. ديگر كاری با من نداشتند.
shariaty
همه می‌دانند كه زندگی ارزش زيستن ندارد. ته دلم كاملا می‌دانستم كه فرقی نمی‌كند در سی‌سالگی بميری يا در هفتادسالگی، چون در هر حال آدم‌های ديگر همچنان زنده خواهند بود و زندگی خواهند كرد، شايد هزاران هزار سال.
shariaty
ير كفن و دفن جای هر كدام از ما را به ما نشان داد. جلوی جلو كشيش بود و پشت سرش كالسكه‌ی نعش‌كش. دو طرف كالسكه آن چهارتا مرد. پشت كالسكه مدير و من، و ته صف پرستار و آقای پرز.
shariaty
دروغ گفتن فقط اين نيست كه حرفی بزنيم كه راست نيست. دروغ گفتن درضمن، و علی‌الخصوص، گفتن چيزی بيش از آن است كه راست است و حقيقت دارد، و در مورد قلب آدمی، به‌زبان‌آوردن چيزی بيش از آنی است كه واقعآ احساس می‌كند.
hamid
صدايش چنان طنينی داده بود و نگاهش به‌سوی من چنان فاتحانه بود كه، برای اولين بار پس از سال‌ها، احمقانه احساس كردم دلم می‌خواهد گريه كنم چون برايم روشن بود كه چه‌قدر همه‌ی اين آدم‌ها از من نفرت دارند.
hamid
آن‌وقت بود كه متوجه شدم آدمی كه حتی فقط يك روز زندگی كرده باشد می‌تواند صد سال را راحت در زندان بگذراند. آن‌قدر ياد و خاطره خواهد داشت كه حوصله‌اش سر نرود. از جهتی اين خودش يك مزيت بود.
hamid
پيش از هرچيز گفت مردم می‌گويند من آدمی كم‌حرف و گوشه‌گير هستم. می‌خواست بداند من خودم راجع به اين مسئله چه فكر می‌كنم. جواب دادم، «راستش هيچ‌وقت حرف زيادی ندارم كه بزنم برای همين ساكت می‌مانم.»
hamid
آن شب ماری آمد پيشم و پرسيد نمی‌خواهم با او ازدواج كنم. گفتم برای من فرقی ندارد، اگر بخواهد ازدواج می‌كنيم. بعد پرسيد كه عاشقش هستم يا نه. همان جواب دفعه‌ی پيش را دادم و گفتم راستش نمی‌دانم اما گمانم عاشقش نيستم.
hamid
گفتم آدم‌ها هيچ‌وقت نمی‌توانند زندگی‌شان را عوض كنند، هر زندگی حُسن خودش را دارد و من از زندگی‌ام، اين‌جا، به‌هيچ‌وجه ناراضی نيستم.
hamid
دروغ گفتن فقط اين نيست كه حرفی بزنيم كه راست نيست.
M8.
ساعت‌هايی از روز كه دوست ندارم از آن‌ها حرف بزنم، آن ساعت بی‌اسمی كه صدای غروب از هر طبقه‌ی زندان با مشايعت سكوت بالا می‌آيد.
کاربر ۲۲۷۹۳۳۸

حجم

۹۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۶۵ صفحه

حجم

۹۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۶۵ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان