تمامقد ايستاده بود و میپرسيد آيا به خدا اعتقاد دارم. گفتم نه. با عصبانيت نشست. گفت اين محال است؛ همهی آدمها به خدا معتقدند، حتی آنهايی كه به خدا پشت میكنند. اين اعتقاد او بود و اگر در اين اعتقادش شك میكرد زندگیاش بیمعنا میشد
Annasach
گفت حقيقت اين است كه من اصلا روح ندارم، هيچ چيز انسانی در وجود من نيست و هيچيك از آن اصول اخلاقی كه در دل انسانهاست در دل من وجود ندارد. بعد گفت، «البته ما نمیتوانيم از اين جهت او را ملامت كنيم. نمیتوانيم شكايت داشته باشيم كه چرا چيزهايی را ندارد كه هرگز قدرت كسبشان را نداشته است
narges M
گفت حقيقت اين است كه من اصلا روح ندارم، هيچ چيز انسانی در وجود من نيست و هيچيك از آن اصول اخلاقی كه در دل انسانهاست در دل من وجود ندارد. بعد گفت، «البته ما نمیتوانيم از اين جهت او را ملامت كنيم. نمیتوانيم شكايت داشته باشيم كه چرا چيزهايی را ندارد كه هرگز قدرت كسبشان را نداشته است
narges M
پر بيراه نيست اگر بگوييم بيگانه داستان مردی است كه، بیهيچ تظاهر قهرمانانه، حاضر است برای حقيقت جان دهد. درضمن، يك بار هم گفته بودم، باز خيلی پارادوكسی، كه سعی كردهام مورسو را طوری خلق كنم كه نمونهی تنها مسيحی باشد كه ما شايستگیاش را داريم. پس از اين توضيحات بايد روشن شده باشد كه قصدم اصلا كفرگويی نبوده. بلكه صرفآ ابراز محبتی طعنهآميز بود كه هر هنرمندی حق دارد نسبت به شخصيتهايی كه خلق كرده است داشته باشد.
عین خ
برای اولين بار خودم را آسوده سپردم به بیاعتنايی مهربان دنيا. وقتی ديدم دنيا چهقدر مثل خود من است، مثل برادر من، فهميدم كه خوشبخت بودهام. و هنوز هم خوشبخت هستم. برای كاملشدن همهچيز، برای آنكه احساس تنهايی نكنم، فقط يك آرزو داشتم بكنم، كه در روز اعدام من تماشاچیها زياد باشند و با فريادهای سراپا نفرت از من استقبال كنند.
عین خ