- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب در
- بریدهها
بریدههایی از کتاب در
۴٫۱
(۱۰۴)
نمیتواند باور کند خدا موجودی حقیرتر از او باشد. او، وقتی از ویولا اشتباهی سرمیزد، همیشهاین را در نظر میگرفت که ویولا آدم نیست و تا ابد عقوبتش نمیداد. دراین صورت چطور ممکن بود پروردگار آن قدر به دور از عدالت باشد که، قبل از داوری کردن درباره اعمال او و زندگی اش، حکم داده باشد؟این زن آدمینبود که از ساعت نُه تا ده صبح روزهای یکشنبه توی کلیساایین مسیحیت را به جا آورد، ولی سراسر زندگی اش با آن زندگی کرده بود، در برابر همسایههایش، با همان عشقی به بشر که توی کتاب مقدس آمده
زهرا۵۸
سه روز متوالی شوهرم به صدای هق هق گریه اش گوش داده بود و بعد هق هقش کمتر و بالاخره ساکت شده بود. بعد یکدفعه از آن شکل قالیچه پاره پوره درآمد، پا شد، خودش را تکان تکان داد، بدنش را کش وقوس داد و طوری به شوهرم نگاه کرد که انگار از کابوسی که میدید بیدار شده. از آن روز بهبعد به معنی واقعی کلمه هیچ صدایی ازش درنمیآمد: دیگر هیچ وقت توجه ما را به چیزی جلب نمیکرد. دیگر نه خوشی کرد و نه به چیزی اعتراض کرد. حداکثر وقتی مریض بود برای دامپزشک دندان تیز میکرد. ولی تا وقتیمُرد دیگر هیچ وقت پارس نکرد.
زهرا۵۸
ایندگان نمیتوانند آن روزگار کهن بربریت را تصور کنند که ما آدمها، دسته جمعی یا یک تنه، بر سر چیزکی بیشتر از یک کاسه کاکائو به جان همدیگر میافتادیم.
زهرا۵۸
عاقبت چقدر کارها راحت پیش رفت. امرنس کسی را بیش از آن زحمت نداد و برای همان چند فامیل و حلقه دوستانش دیگر دردسرهای لاینحل نتراشید. مثل فرماندهی واقعاً متشخص شخصاً مسائل پیرامونش را با تک اشارهای ساده سروسامان داد. اگر نمیتوانست کاری برای خودش بکند، اگر از دستش کاری برنمیآمد، پس بهتر بود کار را یکسره کند.
زهرا۵۸
من خودم را به زور وارد زندگی اش کرده بودم و حالا که جرئت کرده بودم قیچی مهلک آتروپوس (۵۵) را از دستش بربایم، باید شهامتش را هم داشته باشم که به درون کارگاه سرنوشت نظر کنم.
زهرا۵۸
نجاتش ندادی تا شاهد شکستی نومیدانه باشی بلکه برای رقم زدناین پایان شگفت و رضایت بخش نجاتش دادهای
زهرا۵۸
هرقدر چیزی سادهتر باشد، احتمال فهمیده شدنش کمتر است
زهرا۵۸
خوبی امرنس خودانگیخته و سخاوتش بی حساب وکتاب بود، میتوانست بی کسی اش را فقط با بی کسان دیگر در میان بگذارد، ولی هیچ وقت درباره تنهایی مطلقش حرف نمیزد. مثل آن هلندی سرگردان، کِشتی اسرارآمیزش را همیشه به تنهایی در آبهای ناشناخته هدایت کرده بود و با ارتباطهایی که یکی بعد از دیگری تمام میشد در زندگی پیش رفته بود.
زهرا۵۸
امروز باز هم تنهایش گذاشتی و رفتی کلیسا. یک بار هم که شده بخندانش، عبادت واقعی یعنی همین. تو که این طور درباره مسیح یا خدا اظهارنظر میکنی که انگار رفیق شفیقت بوده اند چه تصوری ازشان داری؟ رستگاری چقدر در نظرت حقیر است! من برای خشکه مقدس بازیهایت در طی هفته پشیزی ارزش قائل نیستم. خانه ات آشفته است، ولی توی زندگی حقیرت عاشق نظمی.این حالم را به هم میزند.
زهرا۵۸
خدای عجیبی داری که براساس آلو درباره آدمها داوری میکند. خدای من، البته اگر خدایی داشته باشم، همه جا هست؛ در قعر چاه، در جان ویولا، و روی تخت خانم ساموئل بؤر، به خاطر مرگش که آن قدر زیبا بود. لایقش نبود فقط آدمهای خیلی خوب لایقش هستند، ولی بالاخره اواین طوری مُرد، بدون درد و با وقار.
زهرا۵۸
خوبی او ذاتی بود و خوبی من نتیجه تعلیم و پرورش. بعدها بود که معیارهای اخلاقی مشخصی توی ذهنم شکل گرفت. بالاخره یک روز امرنس بیاینکه توضیحی بدهد نشانم میداد که آنچه من مذهبش میخوانم نوعی بودیسم است، صرفاً احترامیاست به سنت واینکه اخلاقیاتم هم فقط قاعدهای است حاصل تعلیم و تربیتم توی خانه، توی مدرسه و توی خانواده، احتمالاً خواسته خودم است. بهاین ترتیب افکار و تأملات جمعه مقدسم له ولورده شدند.
زهرا۵۸
امرنس آدمیسخاوتمند، دست ودل باز و ذاتاً خوب بود. از اعتقاد به خدا سر میپیچید، ولی با اعمالش او را عزیز میداشت. توانایی فداکاری را داشت. کارهایی را که من باید آگاهانه انجام میدادم او به شکلی غریزی انجام میداد. مهم نبود که بهشان آگاه است یا نه
زهرا۵۸
دانششهمان کله گنده فوق العاده اش با همه سوادش او را ازم گرفته بود
زهرا۵۸
تغییر قیافه داده بود ولی به محض دیدن شناختمش شاید دراین جور مواقع آدم با دلش میبیند.
زهرا۵۸
مثل رت باتلر تمایل نداشت برای دومین بار به کسی دل ببازد، ولی بلد نبود در برابر خطر وابستگی به من چطور از خودش محافظت کند.
زهرا۵۸
میدانستم اگر گوساله را فروخته باشند، تویایستگاه قطار پیدایش میشود، پس دویدم سمت سکو، ولی قبل ازاینکه برسم او را برده بودند توی واگن، پیش حیواناتی که سایر کشاورزها فروخته بودند. داشت توی واگنِ بار مفلوکانه ماغ میکشید، تا دیدمش جیغ زدم و صدایش کردم. هنوز در را نبسته بودند و وقتی مرا دید از آن ارتفاعِ بلند پرید پایین. بچهها واقعاً کودن اند. وقتی صدایش میزدم نمیدانستم دارم چه کار میکنم. افتاد روی دو پای جلویش و هر دو پایش خرد شد.
«خبر کردند کولیها بیایند و همان جا خلاصش کنند. پدربزرگم داشت فحش میداد و نفرینم میکرد. کاش که به جای حیوان باارزش خودم میمُردمـــــ بس که به دردنخور بودم.
«همان جا قصابی اش کردند و وزنش کردند. جلوی چشمم حیوان را کشتند و تکه تکه کردند.
زهرا۵۸
اگر او، امرنس، کار همسایهای را که گلهایش را لگدمال کرده بود تلافی میکرد، چرا خدا با آنها که توی کارش مداخله میکننداین کار را نکند؟ اجرام آسمانی را نگذاشتند توی آسمان که آدمها باهاشان ور بروند. روز مرگ گاگارین، وقتی ناگزیر شد خودش واکنش مردم جهان را، که همه منقلب و بیمناک بودند، مشاهده کند، حتی آدلکای دلمرده و ناامید وارد معرکه نشد. امرنس توی تراسشایستاد و با حرکات پُرحرارت سر و دست به هرکسی که گوش میداد میگفت اواین را پیش بینی کرده بود که خدا جایز نمیشمرد ما از محدوده اختیاراتمان فراتر برویم.
زهرا۵۸
تنها چیزی که من میخواهم یک دخمه است. فقط کاری به کارم نداشته باشید و سعی نکنید به تحصیل وادارم کنید. آن قدری که باید میدانم. کاش کمتر میدانستم.این قدر که تو میگویی چنین کاری پُر از موقعیتهاست، بگذاراین مقامها برسد به آنها که از مملکت چیزی میخواهند. من نه چیزی میخواهم و نه کسی را.این را یک بار برای همیشه بفهم
زهرا۵۸
این واقعیت است که آن که قدرت را در اختیار دارد کارش فرمان دادن است و کسی که فرامین را صادر میکند، هرکه باشد و فرمان هرچه باشد و هر زمان صادر شود، آنها را در قالب حرفهایی قلمبه سلمبه بیان میکند. همه کسانی که جایشان آن بالاست، هرقدر هم دلگرم کننده که باشند، فرقی نمیکند (چه به خاطر منافع شخصی خودشان آن بالا میبودند چه به دلیلی غیر از آن) همه شان عین هم جبارند.
زهرا۵۸
«تا حالا حیوانی را کشتهای؟»
گفتم تا حالا هیچ موجودی را نکشته ام.
«یک روزیاین کار را میکنی. ویولا را خلاص میکنی. وقتش که بشود، میبری با تزریق خلاصش کنند. سعی کن بفهمی. وقتی مهلت کسی دارد تمام میشود، جلویش را نگیر. نمیتوانی چیزی بهش بدهی که جای زندگی را برایش بگیرد. فکر میکنی من پالت را دوست نداشتم؟ که وقتی به تنگ آمده بود و میخواست خلاص شود برای من اهمیتی نداشت؟ مسئلهاین است که، به جز عشق ورزیدن، باید کُشتن را هم بلد باشی. ضرری ندارداین را یادت باشد.
زهرا۵۸
حجم
۳۷۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۷۶ صفحه
حجم
۳۷۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۷۶ صفحه
قیمت:
۱۹۸,۰۰۰
۱۳۸,۶۰۰۳۰%
تومان