- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب در
- بریدهها
بریدههایی از کتاب در
۴٫۱
(۱۰۴)
سعی کن بفهمی. وقتی مهلت کسی دارد تمام میشود، جلویش را نگیر. نمیتوانی چیزی بهش بدهی که جای زندگی را برایش بگیرد.
Moti
زندگی به زحمت مثل قطاری کُند ترق ترق کنان پیشمیرفت.
پویا پانا
به منظور حفظ شأن انسان لازم است که احترام و عزت در ظواهر آدم نمود داشته باشد.
hamtaf
وقتی کاری واقعاً نابخشودنی ازت سر میزند، همیشه نمیفهمیکارت نابخشودنی بوده، منتها درباره کاری که کردهای تردید خاصی توی دلت هست
مریم
اگر کسی را نداری که وقتی خانه میآیی خوشحالی کند، بهتر است اصلاً زندگی نکنی.
mahii
کسی که عمیقاً از قیود عشق آگاه است، که میداند عشق شوری است خطرناک، مملو از مخاطرهها.
mahii
میکنی چرا هیچ وقت آه وناله اش تمامینداشت؟ اگر نشود به کسی کمک کرد، پس خودش کمک نمیخواهد.
fateme
او تنها بود. کی تنها نیست؟ میخواهم بدانم. واین شامل حال آنهایی هم میشود که کسی را دارند اما متوجه تنهایی شان نیستند
fateme
در اینباره حرف زد که چه میشد اگر زندگی کسی روی نوار ضبط میشد و بعداً دوباره از اول هروقت خودش میخواست اجرا میشد، متوقف میشد و دوباره پخش میشد.
nastaran
خودش در محدودهای معقول نگه میداشت)؛ و اما درمورد خواستههایی که درباب لحظات قریبالوقوع پایانی و حساس زندگیاش داشت به من اعتماد میکرد. ضمناً ازم خواسته بود که، در آثار هنریام، باید شاخههای درختان را شور و عشق واقعی تکان بدهد نه ماشینآلات. هدیهٔ اصلیاش همین بود، مهمترین ماترکش.
faezehaa
بزرگترین هدیهای که میشود به کسی داد این است که از درد و رنج نجاتش بدهی
شراره
بیشتر اوقات وقتی ما از خدا چیزی میپرسیم توجهی بهمان نمیکند، اما بدون استثنا، چیزهایی را که هراس به دل ما میاندازد اجابت میکند.
Mary gholami
نمیبینی که سعیات برای مسحورکردنم فایدهای ندارد؟ من هیچکسی را نمیخواهم، مگر اینکه تماموکمال مال من باشد. ولی تو میخواهی همه را توی جعبهای بگذاری و هروقت لازمشان داشتی بیرونشان بکشی: این دوستدخترم است، این پسرعموم و این مادرخواندهٔ پیرم. این عشقم است، این دکترم است و این گل خشکیدهٔ لای کتاب از جزایر رُدس (۴۹) آمده.
نازنین بنایی
روحش بهروشنی، ولی از پشت ابری از بخار، میدرخشد. عطشی چنین برای زندگی، اما اینچنین رانده از اینجا و مانده از آنجا؛ استعدادی چنین عظیم، اما بیهیچ دستاوردی
نازنین بنایی
تو میخواهی همه را توی جعبهای بگذاری و هروقت لازمشان داشتی بیرونشان بکشی
کاربرm-jamali
از اعتقاد به خدا سرمیپیچید، ولی با اعمالش او را عزیز میداشت. توانایی فداکاری را داشت.
کاربرm-jamali
شوهرم از خانه بیرون زد. درحقیقت دلم برایش سوخت. قبلاً حتی یکبار هم نشده بود که اینقدر ناراحت یا اینقدر ماتمزده ببینمش. بعداً وقتـی بالاخره توانست، هرچند با عصبانیت، دربارهٔ قضیه شوخی کند، بهم گفت امرنس آن بیرون در حال جاروکردن خیابان بوده. به شوهرم سلام کرده بود و وقتی او بهسرعت از کنار امرنس رد شده، بهش طوری لبخند زده بود که انگار بچهای است که خوب بار نیامده، اما ضمناً به سنی رسیده که مؤدبانه سلام کند، ولی اگر میخواهد سلام نکند هم، خب، نکند. نباید فراموش کرد که بالاخره یاد میگیرد. امرنس عموماً رابطهٔ ما را چیزی اسرارآمیز میدانست. نمیفهمید که چرا خودم را بهش متعهدکردهام، اما چون کاری هم نمیشد کرد، آن را پذیرفته بود، همانطور که من هم پذیرفته بودم او هیچوقت درِ خانهاش را به روی کسی باز نمیکند. اگر ارباب اینگونه بود، چهکار میشد کرد؟ در این دنیا مرد معقول که وجود ندارد.
Masoud
امرنس میتوانست عالیترین، اما درعینحال پستترین، احساسات مرا برانگیزد. چون عاشقش بودم
کاربرm-jamali
هیچکس هیچوقت به این فکر نکرده بود که امرنس هم روزی میمیرد. حتی خود من همیشه تصورم این بود که تا وقتی ما زندهایم او در کنار ما خواهد بود؛ و در هر بهار، به همراه طبیعت، در او نیز جانی تازه دمیده میشود؛ و امتناع او از سازشکاری فقط به ممنوعیتِ ورود به خانهٔ دربستهاش محدود نمیشود بلکه همهچیز، حتی خود مرگ، را هم دربرمیگیرد.
Masoud
آری امرنس از هر نظر بینقص بود؛ و گاهی این بینقصی تحملناپذیر میشد. در پاسخ سپاسگزاریهای بزدلانهٔ من، نشان میداد نیازی به تأیید ندارد. نیازی به تحسین نبود؛ او خودش خوب میدانست چهکار کرده.
Masoud
حجم
۳۷۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۷۶ صفحه
حجم
۳۷۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۷۶ صفحه
قیمت:
۱۹۸,۰۰۰
۱۳۸,۶۰۰۳۰%
تومان