بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ۱۹۸۴ | صفحه ۹ | طاقچه
۳٫۹
(۱۹۰)
ناغافل این سؤال به ذهنش آمد که اصلاً برای کی دفترخاطرات را می‌نویسد؟ برای آینده، برای نازاده‌ها. حواسش را لحظه‌هایی به تاریخ تردیدآمیز بالای صفحه سپرد، آن‌گاه با هجوم تکان‌دهندهٔ واژه‌ای مواجه شد که سوغاتِ نوگفتار بود، «پندارِ دوگانه». نخستین‌بار بود که پی می‌برد درگیر چه اقدام سترگ و گسترده‌ای شده. چه‌طور آدم می‌تواند با آینده ارتباط برقرار کند؟ به حکم ماهیتش، ناممکن بود. یا آینده شبیه زمانِ حال می‌ماند که در این صورت گوشش به او بدهکار نبود یا با آن تفاوت داشت و، در نتیجه، کلامش بی‌معنا جلوه می‌کرد.
Naarvanam
چه‌طور آدم می‌تواند با آینده ارتباط برقرار کند؟ به حکم ماهیتش، ناممکن بود. یا آینده شبیه زمانِ حال می‌ماند که در این صورت گوشش به او بدهکار نبود یا با آن تفاوت داشت و، در نتیجه، کلامش بی‌معنا جلوه می‌کرد.
Naarvanam
عملی غیرقانونی نبود (هیچ‌چیز غیرقانونی نبود، چون دیگر قانونی وجود نداشت)
Naarvanam
حتی در خیابان‌های منتهی به موانع بیرونی‌اش محافظانی گشت می‌زدند که آدم را یاد گوریل می‌انداختند، یونیفُرم سیاه به تن داشتند و به باتوم مسلح بودند.
Naarvanam
وزارتخانهٔ حقیقت که مسئول رسیدگی به اخبار، سرگرمی، آموزش و هنرهای زیبا بود. وزارتخانهٔ آشتی که به امور جنگ می‌پرداخت. وزارتخانهٔ محبت که حافظ قانون و نظم بود. و وزارتخانهٔ وفور که مسئولیت امور اقتصادی را بر عهده داشت. اسامی‌شان در نوگفتار می‌شد: وزاحق، وزاشتی، وزابت، وزافور.
Naarvanam
وینستون همچنان پشت به اکرانِ دوربُرد ایستاد. این‌طوری خاطرجمع‌تر بود، هر چند خوب می‌دانست حتی پشتْ هم ممکن است آدم را لو بدهد.
Naarvanam
آدم ناگزیر بود بپذیرد ــ عملاً می‌پذیرفت چون عادتْ تبدیل به غریزه می‌شود ــ
Naarvanam
گاهی راجع‌به «ادارهٔ پیشینه‌ها» باهاش صحبت می‌کرد و این‌که چه‌طور واقعیت را بی‌شرمانه جعل می‌کنند. ظاهراً دختره از این چیزها به وحشت نمی‌افتاد. احساس نمی‌کرد مغاکی زیر پاهایش گشوده می‌شود اگر دروغ‌ها جای حقیقت را بگیرند.
میکائیل
دانستن و ندانستن، آگاهی کامل بر حقیقتِ موضوع آن‌گاه که آدم محتاطانه دروغی ساخته‌وپرداخته را بر زبان می‌آورد، پای‌بندی همزمان به دو نظر متفاوت که بر یکدیگر سرپوش می‌گذارند، آگاهی از این‌که با هم تناقض دارند و باور به هر دوی‌شان؛ استفاده از منطق بر ضد منطق، انکار اخلاقیات و ادعای پای‌بندی به آن، باور به این‌که دموکراسی وجود ندارد و این‌که حزبْ حافظ دموکراسی است؛
omid
بر این باور ماند که نیازهای اولیه برای کسب موفقیت در زندگی عبارت‌اند از «پول، اندامی ورزشکاری، لباس‌های خیاط‌دوزِ برازنده و لبخندی دلنشین»؛
Naarvanam
مطابق شعار حزب، «آن که بر گذشته مسلط بود بر آینده مسلط می‌شد. آن که بر حال مسلط بود بر گذشته مسلط می‌شد.»
میکائیل
برای ده هزارمین دفعه این فکر از ذهنش گذشت که آن‌چه مایهٔ هراس می‌شود این است که همه‌چیز می‌تواند حقیقت به حساب بیاید. این‌که حزب قادر باشد به گذشته دست‌درازی کند و بگوید فلان یا بهمان رویداد هرگز اتفاق نیفتاده، قطعاً و بی‌تردید، مخوف‌تر از شکنجه و مرگ نیست؟
میکائیل
سلاطین، اشراف، کاهنان، حقوقدانان و امثالهم که ریزه‌خواران اربابان قدرت بودند آن را ترویج می‌کردند و معمولاً با این وعده که در جهانِ خیالی فراسوی گور مشقت‌های کنونی جبران خواهند شد از شدت سختی‌ها می‌کاستند
کاربر ۴۶۴۵۴۳۷
می‌گفت «به زحمتش می‌ارزه؛ استتار به حساب می‌آد. اگه آدم اصول جزئی رو رعایت کنه، می‌تونه عوضش اصول اساسی رو زیر پا بذاره.»
کاربر ۴۶۴۵۴۳۷
فرض بر این بود که طی سده‌های سلطهٔ سرمایه‌داری، هیچ‌چیز باارزشی پدید نیامده بود. پی بردن به تاریخ براساس معماری همان‌قدر دشوار بود که با تکیه بر کتاب‌ها. تندیس‌ها، کتیبه‌ها، سنگ‌های یادبود، نامِ خیابان‌ها ــ هر چه می‌توانست نوری بر گذشته بتاباند، به طرزی منظم دست‌کاری شده بود.
abbas5549
هر چیز قدیمی، و همین‌طور هر چیز قشنگ، همواره باعث سوءظن می‌شد
abbas5549
وینستون به این یقین عمیق رسید که همین روزها سایم بخار می‌شود. زیادی باهوش است. زیادی همه‌چیز را به‌وضوح می‌بیند و زیادی بی‌پرده و رک‌وراست حرف می‌زند. حزب از این قماش آدم‌ها دلِ خوشی ندارد. یک روز غیبش می‌زند. روی پیشانی‌اش نوشته.
العبد
نسل کهن را عمدتاً در پاک‌سازی‌های عظیم دهه‌های پنجاه و شصت روفته بودند و اندک کسانی هم که دوام آورده بودند از مدت‌ها قبل، ترسیده و تسلیم، جرئت ابراز نظر نداشتند.
abbas5549
نوک قلم را در دوات فروبرد و سپس فقط یک ثانیه بی‌حرکت ماند. دلهره به جانش افتاد. نگاشتن بر کاغذ، بی‌تردید، اقدامی قطعی بود. با حروفی ناشیانه و ریز نوشت: ۴ آوریل، ۱۹۸۴. تنه‌اش را عقب داد. حس کرد درماندگی محض بر وجودش مستولی شده. اول از همه این‌که به‌هیچ‌وجه حتم نداشت سال ۱۹۸۴ باشد. قاعدتاً حدود همین تاریخ بود، زیرا تقریباً مطمئن بود سی و نُه سال از عمرش گذشته و در ۱۹۴۴ یا ۱۹۴۵ متولد شده؛ اما امروزه روز هیچ تاریخی را نمی‌شد مشخص کرد مگر با یکی دو سال بالاوپایین.
العبد
از جایی که وینستون ایستاده بود می‌شد بر نمای سفیدش سه شعار حزب را دید که با حروفی فاخر نگاشته شده بودند: جنگ صلح است آزادی بردگی است نادانی توانایی است
العبد

حجم

۴۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۹ صفحه

حجم

۴۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۹ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰
۵۰%
تومان