- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب ۱۹۸۴
- بریدهها
بریدههایی از کتاب ۱۹۸۴
۳٫۹
(۱۹۰)
چهقدر آسان میتواند به پایبندی به اصول تظاهر کند، بیآنکه اصلاً بداند پایبندی به اصول چه معنیای میدهد
کاربر ۴۶۴۵۴۳۷
مهمتر این بود که محرومیت جنسی باعث ایجاد هیستری میشد که مطلوب بود، زیرا میتوانست به جنون جنگ و پرستش پیشوا بدل شود.
کاربر ۴۶۴۵۴۳۷
وزارتخانهٔ محبت بهراستی هولناک بود. اصلاً پنجره نداشت. وینستون هرگز به وزارتخانهٔ محبت قدم نگذاشته بود، از فاصلهٔ نیمکیلومتریاش هم رد نشده بود. ورود به آن مکان ناممکن بود مگر برای امور رسمی، و تازه آن موقع هم باید از هزارتوی سیمهای خاردار درهمتنیده، درهای فولادی و آشیانههای مخفی مسلسل عبور کرد. حتی در خیابانهای منتهی به موانع بیرونیاش محافظانی گشت میزدند که آدم را یاد گوریل میانداختند، یونیفُرم سیاه به تن داشتند و به باتوم مسلح بودند.
العبد
در قرون وسطا دادگاه تفتیش عقاید بود. عزم کرده بودند ارتداد رو قلعوقمع کنند اما باعث ترویج و تداومش شدند. عوض هر مرتدی که میسوزوندند، هزاران مرتد دیگه سر برمیآورند. چرا اینطور بود؟ چون مفتشها دشمنانشون رو در ملأعام میکشتند، و موقعی میکشتند که هنوز نادم نشده بودند؛ در واقع، چون نادم نشده بودند اونها رو میکشتند. انسانها کشته میشدند زیرا حاضر نبودند از ایمان راستینشون دست بکشند. طبیعتاً، افتخار تماموکمال نصیب قربانی میشد و شرمساری تماموکمال نصیب مفتشی که میسوزوندش.
کاربر ۱۵۲۳۲۰۶
ذهنش به دنیای پُرپیچوخم «پندارِ دوگانه» لغزید و آنجا راه گم کرد. دانستن و ندانستن، آگاهی کامل بر حقیقتِ موضوع آنگاه که آدم محتاطانه دروغی ساختهوپرداخته را بر زبان میآورد، پایبندی همزمان به دو نظر متفاوت که بر یکدیگر سرپوش میگذارند، آگاهی از اینکه با هم تناقض دارند و باور به هر دویشان؛ استفاده از منطق بر ضد منطق، انکار اخلاقیات و ادعای پایبندی به آن، باور به اینکه دموکراسی وجود ندارد و اینکه حزبْ حافظ دموکراسی است؛ آدم آنچه را برای به فراموشی سپردن ضرورت دارد فراموش کند، و هر گاه لازم شد دوباره به حافظه بازگرداندش و سپس بلافاصله به فراموشی بسپاردش؛ و مهمتر از همه، این فرآیند را دربارهٔ خودِ فرآیند هم به کار ببندد. این نهایت زیرکی و ظرافت اندیشه بود: اینکه آدم آگاهانه ناخودآگاه را فعال کند و سپس، بار دیگر، ناآگاه شود از خواب مصنوعی که لحظهای پیش بر خویش تحمیل کرده. حتی درک واژهٔ «پندارِ دوگانه» نیازمند «پندارِ دوگانه» بود.
ویدا🌻
فقط یک چیز اهمیت داره: به همدیگه خیانت نکنیم، حتی اگه وفاداریمون به قدرِ سر سوزن هم وضع رو تغییر نده.»
«اگه منظورت اعتراف کردنه، خواهینخواهی باید این کار رو بکنیم. از همه بالاخره اعتراف میگیرند. چارهای نیست. آدم رو شکنجه میدن.»
«منظورم اعتراف نیست. اعتراف کردن خیانت به حساب نمیآد. چیزی که آدم میگه یا انجام میده مهم نیست فقط احساسه که اهمیت داره. اگه بتونند مجبورم کنند دیگه دوستت نداشته باشم، اون میشه خیانت واقعی
قوقه نازم
از جایی که وینستون ایستاده بود میشد بر نمای سفیدش سه شعار حزب را دید که با حروفی فاخر نگاشته شده بودند:
جنگ صلح است
آزادی بردگی است
نادانی توانایی است
LeNu
در هیچ مسئلهٔ شطرنجی هرگز پیش نیومده سیاه برنده بشه. آیا این نمادی از تفوق ابدی و تغییرناپذیر خیر بر شر نیست؟» سیمای عظیم، لبریزِ اقتدارِ توأم با متانت، نگاهش را پاسخ داد. «همواره سفید مات میکنه.»
thenarimani
خانم پَرسونس گفت «خیلی سروصدا میکنند. دمغ شدهند چون نمیتونند برند آدمی رو که حلقآویز میکنند ببینند، آخه من فرصت ندارم ببرمشون تماشای مراسم اعدام و تام هم موقعی از سَرِ کار برمیگرده که دیگه دیره.»
پسرک با صدای پُرطنینش غرید «چرا نمیریم ببینیم چهطور یارو رو دار میزنند؟»
Soheil
ما پرولترها، اگر یکجوری به قدرت خودشان پی میبردند، نیازی به دسیسهچینی نداشتند. فقط کافی بود برخیزند و تکانی به خود بدهند، مثل اسبی که مگسها را با یک تکان میتاراند. اگر اراده میکردند همین فردا صبح میتوانستند حزب را متلاشی کنند. قطعاً، دیر یا زود، این اتفاق میافتد
شاهین
«فقط به این دلیل که واکنش فعال رو به واکنش منفعل ترجیح میدم. توی بازیای که ما درگیرش هستیم نمیتونیم برنده بشیم. بعضی از شکستها از بعضی از شکستهای دیگه بهترند؛ تفاوتش همهش همینه.»
mrm1982
اگر کسی بخواهد فرمانروایی کند و به فرمانروایی ادامه دهد، باید قادر باشد مفهوم واقعیت را به هم بریزد. زیرا راز فرمانروایی این است که باورِ به خطاناپذیری خویش با قابلیت درس گرفتن از خطاهای گذشتگان تلفیق شود.
sepher
روز را از پی روز و هفته را از پی هفته زیستن و زمانِ حالِ بدون آینده را کِش دادن، ظاهراً، غریزهای مهارناپذیر بود
Mhammad javad
زیستن و زمانِ حالِ بدون آینده را کِش دادن، ظاهراً، غریزهای مهارناپذیر بود
Mhammad javad
گاهی، واقعیتِ مرگی که بهزودی سراغشان میآمد به قدر بستری که بر آن آرمیده بودند برایشان ملموس میشد
Mhammad javad
فقط چهار عامل میتواند گروهِ حاکم را از قدرت ساقط کند. یا قدرتی خارجی کشور را تصرف میکند، یا حکومتشان به قدری ناکارآمد است که تودهها به طغیان تحریض میشوند، یا اجازه میدهد گروهی قدرتمند و متشکل از افراد میانهٔ ناراضی موجودیت بیابند، یا اعتمادبهنفس و رغبت به فرمانروایی را از دست میدهد. این علل بهتنهایی عمل نمیکنند و علیالاصول هر چهارتایشان به درجات متفاوت نقش دارند. طبقهٔ حاکمی که بتواند خود را در مقابل همگیشان حفظ کند، به صورت دائمی در قدرت میماند. نهایتاً، عامل تعیینکنندهٔ موضعگیری ذهنی خودِ طبقهٔ حاکم است.
کاظم هزاره
آدم ترجیح میداد درکش کنند تا دوستش بدارند.
مهناز پ
آرمانی که حزب تعیین کرده بود عظیم و مهیب و درخشنده بود ــ دنیایی از فولاد و بتُن، دستگاههای غولپیکر و سلاحهای مخوف ــ یک ملت جنگاور و متعصب، که کاملاً متحد و یکپارچه به پیش میرفت، همگی یکسان میاندیشیدند و یک شعار را فریاد میزدند، پیوسته در حال تلاش و نبرد و کسبِ پیروزی و سرکوبِ دشمنان بودند ـ سیصد میلیون نفر همگی با یک چهره. واقعیت اما شهرهایی مخروبه و دلگیر را به تماشا میگذاشت که آنجا مردمانی نیمهگرسنه با کفشهای سوراخ لخلخکنان درهم میلولیدند، توی عمارتهای قرننوزدهمی مرمتشدهای زندگی میکردند که همیشه بوی کلم پخته و چاه فاضلاب میدادند.
Mhammad javad
به شیوهای از زندگی برگردانده شده بودند که به نظرشان عادی میآمد و مطابق الگویی اجدادی بود. به دنیا میآمدند، کنار گندابروها رشدونمو میکردند، از دوازدهسالگی میرفتند سرِ کار، دوران کوتاهِ زیبایی نوشکفته و تمنای جنسی را سپری میکردند، در بیستسالگی ازدواج میکردند، در سیسالگی میانسال بودند و اکثرشان در شصتسالگی میمُردند. کار جسمانی سنگین، دغدغهٔ مخارج خانه و بچهها، مشاجرههای حقیر با همسایهها، فیلم، فوتبال، آبجو و اصلیتر از همه قمار افقِ دیدشان را میبست و ذهنشان را مشغول میکرد.
Mhammad javad
آنچه مایهٔ هراس میشود این است که همهچیز میتواند حقیقت به حساب بیاید.
آسیه
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۹ صفحه
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۹ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰۵۰%
تومان