- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب ۱۹۸۴
- بریدهها
بریدههایی از کتاب ۱۹۸۴
۳٫۹
(۱۹۰)
هر جا برابری باشد، سلامت عقل هم هست
LnzMlk
وقتی مفهوم آزادی باطل و منسوخ شده؟ فضای حاکم بر تفکر کاملاً متفاوت خواهد بود. در واقع، دیگه تفکر به شکلی که الآن درک میکنیم در کار نخواهد بود. پایبندی به اصول یعنی فکر نکردن ــ نیاز نداشتن به تفکر. پایبندی به اصول همون ناآگاهیه.»
abbas5549
این روزها آدم دیگر دوستی نداشت، بلکه فقط یک عده رفیق داشت: اما مصاحبت با بعضی از این رفقا از بقیه خوشایندتر بود
abbas5549
آدم چهطور میتوانست بفهمد چهقدر از این مطالب دروغ است؟ بعید نبود اکنون میانگین سطح زندگی به نسبت قبل از انقلاب بالاتر باشد. یگانه نشانهای که خلافش را ثابت میکرد اعتراض خاموشی بود که از بن استخوانهای خود آدم میجوشید، احساسی غریزی که به آدم میفهماند در شرایطی تحملناپذیر زندگی میکند و اینکه در روزگاری دیگر وضع متفاوت بوده. آنچه مایهٔ حیرتش میشد این بود که سرشت حقیقی زندگانی نوین نه بیرحمیاش بود و نه بیثباتیاش، بلکه صرفاً به واسطهٔ بیمحتوایی، رنگباختگی و خمودگیاش مشخص میشد. اگر آدم دوروورش را نگاه میکرد متوجه میشد زندگی نهفقط به دروغهایی که از اکرانهای دوربُرد فوران میزند، به آرمانهایی هم که حزب میکوشد آنها را تحقق ببخشد شبیه نیست
مینو
اصلاً متوجه شدهای کلِ مقصود نوگفتار اینه که گسترهٔ تفکر رو محدود کنه؟ آخرسر کاری میکنیم که پندارِ مجرمانه عملاً ناممکن بشه، چون واژههایی برای بیانش وجود نخواهد داشت.
Paria
آدم چهطور میتوانست حتی بدیهیترین امر را به اثبات برساند اگر هیچ مدرکی بیرون از حافظهٔ خودش وجود نداشت؟
Paria
قدرتِ واقعی، قدرتی که شب و روز براش مبارزه میکنیم، قدرت تسلط بر چیزها نیست، بلکه قدرت تسلط بر انسانهاست.
mrm1982
«فرقش چیه؟ همیشه یک جنگ مُردهشوربرده جای یک جنگ مُردهشوربردهٔ دیگه رو میگیره؛ آدم هم که میدونه اخبار همهش چاخانه.»
mrm1982
در گذشته، افراد میانه تحت لوای برابری انقلاب کرده بودند و بلافاصله پس از ساقط کردن استبداد حاکم، استبداد جدیدی را جایگزینش ساخته بودند
Shabzadeh
همیشه شب میآمدند ــ بازداشتها بدون استثنا شب اتفاق میافتاد. ناغافل آدم را از خواب میپراندند، دستی خشن شانهاش را تکان میداد، نورها به صورتش میتابیدند، میدید چهرههایی بیرحم دور بسترش حلقه زدهاند. در اکثریت قاطع موارد محاکمهای در کار نبود، بازداشت گزارش نمیشد. مردم یکهو غیبشان میزد، همیشه طی شب. اسم آدم از فهرستها و دفاتر حذف میشد، هر پروندهٔ مربوط به هر کاری که توی عمرش کرده بود محو میشد، وجودش هم انکار میشد و بعد فراموش میشد. آدم از بین میرفت، نابود میشد: اصطلاح رایجش بخار شدن بود.
parni
بااینحال، لحظهای گذرا، چه نیروی مهیبی در فریاد برخاسته از فقط چندصد حنجره متجلی شده بود! پس چرا هرگز نمیتوانستند برای هر چه اهمیت دارد چنین نعره بزنند؟
نوشت:
تا آگاه نشوند محاله عصیان کنند، و فقط بعد از اینکه عصیان کردند به آگاهی میرسند.
کاربر ۴۴۷۰۴۸۴
تا آگاه نشوند محاله عصیان کنند، و فقط بعد از اینکه عصیان کردند به آگاهی میرسند.
بابایِ نهال
اینکه حزب قادر باشد به گذشته دستدرازی کند و بگوید فلان یا بهمان رویداد هرگز اتفاق نیفتاده، قطعاً و بیتردید، مخوفتر از شکنجه و مرگ نیست؟
Ra8.M
کتاب تاریخ دبستان را برداشت و به پرترهٔ برادرِ بزرگ خیره شد که بر دیباچهاش خودنمایی میکرد. چشمان مسحورکنندهاش به چشمان او زُل زدند. انگار نگاهش نیرویی عظیم داشت که سراپای آدم را میفشرد ــ نیرویی که به جمجمهٔ آدم نفوذ میکرد، مغز آدم را میکوبید، با قدرتِ مهیبش باورهای آدم را میتاراند، تقریباً آدم را متقاعد میکرد به هر چه حواسش بهاش یقینِ قطعی آورده است شک کند. آخرسر، حزب اعلام میکرد دو بهعلاوهٔ دو میشود پنج و آدم هم باورش میشد. اجتنابناپذیر بود: دیر یا زود چنین ادعایی میکردند، منطقِ موقعیتشان اینطور ایجاب میکرد. فلسفهشان تلویحاً نهفقط اعتبار آگاهی تجربی بلکه نفس موجودیتِ واقعیتِ بیرونی را نفی میکرد.
محمدرضا
به آغوش کشیدنش با بغل کردن تندیسی چوبی فرقی نداشت. و عجیب اینکه وقتی زن به سمت خود میکشیدش، وینستون حس میکرد همزمان با تمام نیرو او را پس میراند. سفتی عضلاتش این تصور را برمیانگیخت. زن با چشمان بسته بر بستر دراز میکشید، نه مقاومت میکرد و نه همکاری، بلکه خود را تسلیم میکرد. این رفتار معذبکننده بود و پس از مدتی هولناک شد. اما حتی آن موقع هم وینستون میتوانست زندگی مشترک را تاب بیاورد اگر توافق میکردند از رابطهٔ جنسی بپرهیزند. اما، برخلاف انتظارش، کاترین قاطعانه این پیشنهاد را رد کرد و گفت اگر بتوانند باید بچهدار شوند. همین بود که برنامه ادامه یافت، هفتهای یکبار و کاملاً منظم، جز موقعی که امکان نداشت. زن حتی صبح این مطلب را بهاش گوشزد میکرد، مثل کاری واجب که باید غروب انجام میشد و میترسید مبادا یادشان برود. به دو اسم ازش نام میبرد، یکی «بچه ساختن» بود و دیگری «وظیفهمان برای حزب».
محمدرضا
هیشکی هرگز قدرت رو با این نیت که ازش دست بکشه، به چنگ نیاورده. قدرت وسیله نیست، هدف به حساب میآد. آدم دیکتاتوری راه نمیندازه که از انقلاب پشتیبانی کنه؛ انقلاب میکنه تا دیکتاتوری راه بندازه. هدف از سرکوب جز سرکوب نیست. هدف از شکنجه جز شکنجه نیست. هدف از قدرت جز قدرت نیست.
LnzMlk
تمام آنچه آدم میدانست این بود که طی هر سه ماه، پوتین به تعداد نجومی روی کاغذ تولید میشد حال آنکه چهبسا نیمی از جمعیت اقیانوسیه پابرهنه بودند.
Naarvanam
کل تاریخ لوحی بود که هر چند دفعه لازم شده بود نبشتههایش را کاملاً زدوده و از نو نگاشته بودند. در هیچ صورت، پس از آنکه بازنویسی تحقق یافته بود، امکان نداشت بشود ثابت کرد تحریف و تقلبی رخ داده.
Naarvanam
باور به اینکه دموکراسی وجود ندارد و اینکه حزبْ حافظ دموکراسی است؛
Naarvanam
آنگاه دری به هم خورد و رایحه جوری ناگهانی قطع شد که انگار صدا باشد.
میکائیل
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۹ صفحه
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۹ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰۵۰%
تومان