بریدههایی از کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم
۴٫۱
(۳۷۰)
«چی؟»
تکرار کرد: «دیرینهشناسی؛ رشتهی محبوبم دیرینهشناسی بود. دوست داشتم فسیل پیدا کنم.»
ماریلین گفت: «اما آن هم یک جور تاریخ است.»
«فکر کنم همین طور باشد.» بعد رو به فنجان لبخندی زد و ماریلین از آن سوی میز خم شد و او را بوسید.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
ماریلین میخواست درد را تسکین دهد، مانع خونریزی شود و استخوانها را جا بیندازد. او میخواست زندگیها را نجات بدهد. اما در نهایت همانی شد که مادرش پیشبینی کرده بود: او با یک مرد آشنا شد.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
خانهداری عبارت است از: نتیجهی متناقض وقایع چنانکه در تمسخر تعهد و مناسب بودن امور میبینیم،
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
خیلی دیر شده؛ قبلاً یاد گرفته چطور غرق نشود.
با چشمانی بسته روی آب شناور میشود و میگذارد آب عضلات خستهاش را نگه دارد. او هیچ وقت نمیتواند بفهمد غرق شدن چگونه است. میتواند حدس بزند اما هرگز معنا واقعی آن را درک نمیکند. اینکه لیدیا چه حسی داشته، چطور غرق شده و تمام چیزهایی که هرگز به او نگفته. اینکه آیا لیدیا چندین سال قبل، هنگام افتادن در دریاچه، تصور میکرده نات در حقش کوتاهی کرده یا اینکه واقعاً دوست داشته نات اجازه دهد که همانجا بمیرد. این امر، بیش از هر چیز دیگری، نات را متوجه این حقیقت میکند که لیدیا مرده است.
زهرا۵۸
لیدیا مرده؛ اما هنوز کسی نمیداند. شش و نیم صبح روز سوم ماه مه ۱۹۷۷ است و هیچکس از این واقعیت ساده و بیضرر خبر ندارد
زهرا۵۸
خاطرات عزیزان از دست رفته همیشه یکنواخت و آسان میشوند، پیچیدگیها پوست میاندازد؛ مثل پوست مار.
MARY
اما لیدیا وحشت داشت از مادرش هدیه بگیرد؛ معمولاً مادرش به او کتاب میداد- کتابهایی که از هیچ کدامشان سر در نمی آورد، کتابهایی که مادرش بیشتر برای دل خودش میخرید و بعد از کریسمس هم هرازگاهی آنها را از لیدیا قرض میگرفت. این کتابها فارغ از اینکه مناسب چه سن و سالی بودند، همیشه برای لیدیا دشوار بودند و هر قدر قطورتر، ناخوشایندتر. سال گذشته کتاب اطلس رنگی آناتومی انسان را هدیه گرفته بود؛ کتابی چنان قطور که ایستاده توی قفسهی کتابخانهاش جا نمیگرفت. سال قبل از آن کتاب ضخیم دیگری به اسم زنان مشهور جهان علم هدیه گرفته بود. زنان مشهوری که حوصلهی لیدیا را سر برده بودند. داستان همهشان شبیه هم بود: بهشان گفته بودند نمیتوانید؛ آنها راه خودشان را رفته بودند. لیدیا برایش سؤال بود این رفتن که آیا به این خاطر بود که واقعاً خودشان میخواستند یا فقط برای اینکه بهشان گفته شده بود، نمیتوانند؟
آدا کمالی
عاشقانه عشق میورزی، سخت امیدواری و بعد هیچ؛ بچههایی که دیگر نیازی به تو ندارند. شوهری که دیگر تو را نمیخواهد. چیزی جز خودت باقی نمانده، یکه در فضایی خالی و پوچ.
fatemeh
به پشهای فکر میکرد که خیلی شیک در استخری از صمغ شیرجه زده بود. شاید آن را با عسل اشتباه گرفته بود. شاید اصلاً چاله چسبناک را ندیده بود. اما وقتی متوجه اشتباهش شده که دیگر خیلی دیر بوده؛ اول چسبیده، بعد فرو رفته و دست آخر غرق شده است.
pari
چقدر وارث آرزوهای پدر و مادر بودن سخت است.
lucifer
حتی دریاچهی میدل وود واقع در مرکز شهر هم در حقیقت فقط برکهای بود که بیش از حد دربارهاش اغراق میکردند. (ماریلین در مورد این آخری اشتباه میکرد؛ زیرا مساحت دریاچه یکهزار فوت است و عمق زیادی هم دارد.) با این حال پشتش سوزن سوزن میشود، انگار دستهای سوسک روی ستون فقراتش رژه میروند.
mahzooni
«احتمال دارد تویشانزده سالگی هم آدم را بدزدند؟»
mahzooni
لیدیا مرده؛ اما هنوز کسی نمیداند.
mahzooni
«هیچ وقت اگر خندهات نیامد، نخند. این یادت باشد.
سپیده
هیچوقت چیزی که میخواهی بهدست نمیآوری؛ فقط یاد میگیری که بدون آن سر کنی.
Erfne
اما امکان نداشت دخترش تا آن اندازه ناراحت و غمگین باشد. لیدیای او که همیشه میخندید و همیشه مشتاق تفریح بود؟
Erfne
فقط بُعد فاصلهی جغرافیایی است که میتواند اعتماد به نفس را به کسی که هیچگاه تلاش نکرده از خانواده جدا شود، برگرداند.
نیومون
تمام فکر و ذکر لیدیا این بود: همیشه اینجا خواهم بود. هیچ وقت نمیتوانم از اینجا بروم.
نیومون
ظرف کلوچه همیشه پر از کلوچه! آیا نشانهای زیباتر از این برای یک خانه صمیمی پیدا میشود؟
نیومون
این مرد کوچکی که حداکثر یک و شصت قدش است و حتی آمریکایی هم نیست، میخواهد بهشان فرهنگ کابویی درس بدهد؟ اما وقتی ماریلین دوباره به استاد نگاه کرد متوجه گردن باریک و گونههای بیمویش شد. او همانند پسرک کوچکی بود که لباس بزرگترها را تن کرده باشد
نیومون
حجم
۲۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۲۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰۳۰%
تومان