بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم

بریده‌هایی از کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم

نویسنده:سلست اینگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۳۷۰ رأی
۴٫۱
(۳۷۰)
او کنار کتاب‌های درسی قوزکرده و بیدار قهوه‌ی غلیظ می‌نوشید و خودش را در روپوش سفید پزشکی تصور می‌کرد که دست سردش را روی یک پیشانی تب‌دار می‌گذارد و گوشی پزشکی را بر سینه‌ی بیمار می‌نهد.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
لحظاتی بعد جیمزها حسرت آرامش ناشی از بی‌خبری همین لحظه را خواهد خورد؛ لحظه‌ای که بزرگ‌ترین مشکل ذهنی‌اش چشم‌چرانی استنلی است. اما در حال، وقتی تلفن زنگ می‌زند، چنان از این وقفه خوشحال می‌شود که متوجه اضطراب صدای ماریلین نمی‌شود.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
واضح‌ترین خاطره از پدرش یک حس و یک رایحه بود: تماس ته‌ریش پدرش با گونه‌هایش وقتی او را در آغوش می‌گرفت و بوی عطر "رایحه قدیمی" در مشامش. او رفتن پدرش را به‌خاطر نمی‌آورد اما می‌دانست چنین اتفاقی افتاده.
آدا کمالی
در تمام عمرشان نات بهتر از هر کس دیگری قاموس خانواده‌شان را آموخته بود، چیزهایی که قادر نبودند صادقانه برای غریبه‌ها تعریفش کنند: اینکه ‌یک کتاب یا لباس معنایی بیشتر از چیزی برای مطالعه ‌یا پوشیدن دارند؛ اینکه توجه همراه انتظاراتی است که -مثل برف- آرام‌آرام فرود می‌آیند و با سنگینی‌شان تو را در هم می‌شکنند.
Johnny
در بهترین روزها- روزهایی که خیلی خیلی کم بودند- پدر و مادرشان هم می‌آمدند.
ka'mya'b
وقتی او و ماریلین با هم ازدواج کرده بودند، با هم توافق کرده بودند گذشته را به دست فراموشی بسپارند.
Sav
هانا دست‌هایش را دور خودش گره می‌زند و فشار می‌دهد، تجسم می‌کند مادرش را محکم در آغوش گرفته و مادرش هم او را سخت به خودش فشار می‌دهد.
Erfne
دست کشیدن از کار خیلی راحت‌تر از انجام واقعی کار است.
یك رهگذر
هیچ‌وقت چیزی که می‌خواهی به‌دست نمی‌آوری؛ فقط یاد می‌گیری که بدون آن سر کنی.
یك رهگذر
وقتی آدم‌ها می‌میرند می‌‌روند؛ همان جایی که همه‌چیز پس از مرگ به آنجا می‌رود: به دوردست‌ها، به‌جایی بیرون از زندگی شما.
یك رهگذر
چه عاملی یک چیز را ارزشمند می‌سازد؟ گم کردن و پیدا کردن دوباره‌اش.
دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
لیدیا به خودش گفت که برایش مهم نیست: مادرش هنوز آنجاست؛ تنها چیزی که اهمیت داشت همین بود.
کاربر ۱۴۸۰۸۱۲
وقت به این نگاه می‌کنی یادت بیفتد که تنها موضوع مهم چیست. اجتماعی بودن. محبوب بودن. قاطی شدن با جمع. خنده‌ات نمی‌آید؟ پس چه باید کرد؟ خودت را مجبور کن لبخند بزنی. عیب‌جویی، سرزنش و شکایت نکن.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
«بعد -خوشبختانه- عقلم سرجایش آمد. دست از متفاوت بودن برداشتم. همان کاری را کردم که بقیه دخترها می‌کردند. ازدواج کردم. همه‌چیز را کنار گذاشتم.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
عشق باید خوشبو باشد؛ درست مثل عطر مادرش و نرم، مثل کلوچه.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
نمی‌دانست چطور آن را توضیح بدهد، اینکه چطور همه‌چیز در عرض یک روز عوض شده، اینکه چطور کسی که آن همه دوستش داشت، یک لحظه کنارش بود و لحظه‌ای بعد: رفته.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
می‌دانم که بدون من زندگی خوبی خواهی داشت. مکثی کرد
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
چطور می‌توانست درس بخواند وقتی که باید غذا می‌پخت، وقتی که نات نیاز به راهنمایی داشت و لیدیا دوست داشت بازی کند؟
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
به همین خاطر به‌جای هاروارد، جیمز برای جبران پیشنهاد دانشگاه کوچک و ضعیف میدل وود را قبول کرد. به‌جای بوستون، شهر کوچک اوهایو. به‌جای دانشکده پزشکی، عروسی. هیچ‌چیز مطابق برنامه‌شان پیش نرفت.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
در حالی که ایرلندی‌ها و آلمانی‌ها و سوئدی‌ها برای تماشای شعله‌ی سبز مجسمه‌ی آزادی روی عرشه‌ی کشتی‌های بخار جمع می‌شدند، باربرها باید راه‌های دیگری برای رسیدن به سرزمینی که همه‌ی مردمانش برابر به دنیا آمده بودند، می‌یافتند. آن‌هایی که موفق می‌شدند برای دیدن همسران‌شان به چین می‌رفتند و در برگشت تولد یک پسرشان را جشن می‌گرفتند. افرادی که در روستاها زندگی می‌کردند، مدت‌ها آرزوی‌شان این بود که روزی با استفاده از نام این پسران اسرارآمیز از دریاها گذشته و به این سرزمین برسند. در حالی که نروژی‌ها و ایتالیایی‌ها و یهودیان روسیه با کشتی از جزیره الیس به منهتن می‌آمدند و با ماشین و قطار خود را به کانزاس و نِبراسکا و مینه‌سوتا می‌رساندند، چینی‌ها که عمده ساکنان کالیفرنیا بودند، پنهانی خود را به این منطقه رسانده بودند. در شهرک‌های چینی، زندگی تمام این پسران کاغذی شکننده و در معرض خطر بود. همگی اسم جعلی داشتند. همگی امیدوار بودند که دستگیر و برگشت‌داده نشوند. دسته‌جمعی زندگی می‌کردند تا شناسایی‌شان غیرممکن شود
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻

حجم

۲۶۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۶ صفحه

حجم

۲۶۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۶ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰
۳۰%
تومان