بریدههایی از کتاب خون خورده
۳٫۹
(۴۴۸)
گلوله عضلات را میشکافد و پیش میرود. دَوَران دارد مثلِ تاریخ. میچرخد و سوراخی را که ساخته عمیق و گشاد میکند تا همهٔ رگها پاره شود. قلب که گیج شده، از اینهمه آدرنالین مبهوت میماند. آدرنالین درد را محو میکند و مغز دستور نمیدهد... تن میدود به سمتِ خانهای که زنها را پشتش کُشتهاند و ابوالحسنِ فاضل، که دو گلوله در شکم و شانهاش دارد،
مری
دودِ سیگار جریانِ خون را تند میکند. ریه اکسیژن بیشتر میخواهد. نیکوتین رگها را تحریک میکند و به وجد میآوردشان. قلب داغ میکند و جدارهٔ مری مبهوت میشود. کامهای بعدی این روند را تسریع میکنند. آنقدر که خونِ سیگارخورده غلیان میکند و نشاط میسازد، جعلی... و زن که نامش مریم بود، دخترِ نوح، تابِ اینهمه غلیان را نداشت و ناگهان گریهاش بیامان شد. سرش را گذاشت روی شانهٔ زنندیدهٔ مسعود و سیگارش را دور کرد از لبانش که از لای تَرَکهاشان نرمهخونی میزد بیرون. مسعود هیچ نگفت و گذاشت مریم، دخترِ نوح، یک دلِ سیر گریه کند
مری
ناصر برای اولینبار از مریم بهصراحت شنیده بود که دوستش دارد. و حالا حاضر بود هر کاری بکند. تاریخ پُر است از مردان جوانی که وقتی میفهمند دوست داشته شدهاند حاضرند دست به هر کاری بزنند، حتی آتش زدنِ یک صومعهٔ قدیمی یا حمله به یک دژِ مقاوم در یکی از نبردهای صلیبی...
مری
بعد از داخلِ صندوقچهاش با نقشِ فیل خاک گذاشت کفِ دست مردی که بعدِ مُردن عاشقش شده بود؛ و تاریخ پُر است از زنانی که دور از چشم دیگران کاری میکنند تا ردِ عشقشان محو و گم شود.
بهار قربانی
تاریخ پُر است از زنانی که دور از چشم دیگران کاری میکنند تا ردِ عشقشان محو و گم شود.
امیر
تاریخ پُر است از این لرزههای تنانه. از مردها و زنهایی که در بستری خنک به هم فکر میکنند، لرزشان میگیرد و نمیدانند چه اتفاقی قرار است برایشان رقم بخورد.
امیر
تاریخ پُر است از مردانی که زنی را نگاه میکنند، از او عکس میگیرند و آه میکشند برایش و زن در غروبی که سایه انداخته بر کوچهٔ سنگفرش، برمیگردد و نگاهشان تلاقی میکند و چیزی اتفاق میافتد در جهان
امیر
وقتی سر قطع میشود، تن باور نمیکند. قلب رابطهاش را از کف میدهد با مغز. خون میرساند، اما بازپس نمیگیرد و آدرنالین ترشح میشود و رگهای گشوده تن را میلرزانند.
امیر
و تاریخ پُر است از پسرانِ رهاشده در شهرهای جنگزده که کمحرفاند و به جایی دور خیره.
امیر
تاریخ پُر است از مردانی که بهآنی تصمیم میگیرند کار را تمام کنند و جوری بمیرند که دستِ فلک بهشان نرسد
امیر
زمان ایستاد و بعد زدندش. گلوله عضلات را میشکافد و پیش میرود. دَوَران دارد مثلِ تاریخ. میچرخد و سوراخی را که ساخته عمیق و گشاد میکند تا همهٔ رگها پاره شود. قلب که گیج شده، از اینهمه آدرنالین مبهوت میماند. آدرنالین درد را محو میکند و مغز دستور نمیدهد.
امیر
گاهی اوقات مُردن بهترین اتفاق عالم است. بهخصوص در جنگ. با گلوله. خونپاشان و جوان.
امیر
تاریخ پُر است از سه سربازی که میخواهند از خطِ دشمن عبور کنند تا دخترانی را که در زیرزمین پنهان شدهاند نجات بدهند. تاریخ با این آدمها مهربانتر است. میگذارد جلو بروند
امیر
پسرش لباسِ خلبانی پوشیده بود. مثلِ همهٔ پسرهای پدردرجنگ.
امیر
تاریخ پُر است از سربازانی که در دلِ شب میزنند به پشتِ خطوطِ دشمن تا کسی را نجات بدهند. تاریخ به این آدمها بیشتر فرجه میدهد انگار. برایش جذابترند. اینکه دخترانی را نجات بدهند از یک اقلیتِ عجیبوغریب که مدام غسل میکردند و در آب فرومیرفتند تا آمرزیده شوند و بروند بهشت.
امیر
همیشه در تاریخ مسئله همین «بااینحال» است. تاریخ را استثناها میسازند.
امیر
تاریخ پُر است از این لحظهها، آدمهایی که میخواهند ناگهان کار را یکسره کنند و بروند گوشهای و آنقدر زندگی کنند که جوانی بشود خاطرهای دور. خیلی دور...
امیر
تاریخ پُر است از سربازانی که در دلِ شب میزنند به پشتِ خطوطِ دشمن تا کسی را نجات بدهند. تاریخ به این آدمها بیشتر فرجه میدهد انگار. برایش جذابترند. اینکه دخترانی را نجات بدهند از یک اقلیتِ عجیبوغریب که مدام غسل میکردند و در آب فرومیرفتند تا آمرزیده شوند و بروند بهشت.
sheloo
جنگ جایی برای زنها ندارد.
usofzadeh.ir
تاریخ پُر است از این زنها که ناگهان وسط جنگ رها میشوند و کسی نمیخواهد دربارهشان فکر کند، حتی خودِ تاریخ.
usofzadeh.ir
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان