بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مردی به نام اوه | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مردی به نام اوه

بریده‌هایی از کتاب مردی به نام اوه

نویسنده:فردریک بکمن
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۳از ۲۲۶ رأی
۴٫۳
(۲۲۶)
وقتی در قطار کنار سونیا نشست، طوری به او نگاه کرد انگار او تنها زنِ دنیاست.
راضیه عین
در دفعات اندکی که یک نفر در حضور او این پرسش را با صدای بلند مطرح کرد که چرا مجدداً ازدواج نمی‌کند، غرغرکنان گفت «من زن دارم، فقط در حال حاضر خونه نیست.»
ددد
برایش مسجل شد که او از خانه‌ها خوشش می‌آید. شاید مخصوصاً به این دلیل که یک منطق آشکار در آن‌ها نهفته بود. آدم می‌توانست آن‌ها را محاسبه و روی کاغذ رسم کند، اگر به شکل عاقلانه‌ای عایق‌بندی نمی‌شدند، نم پس می‌دادند، اگر دیوار حمال درست ساخته نمی‌شد، فرو می‌ریختند. خانه‌ها عادل بودند. به هر کس آن چیزی را می‌دادند که حقش بود. چیزی که متأسفانه نمی‌توان همیشه دربارهٔ انسان‌ها گفت.
راضیه عین
همهٔ ما فکر می‌کنیم هنوز به اندازهٔ کافی زمان داریم تا با دیگران یک‌سری کارها را انجام دهیم و به آن‌ها چیزهایی را که می‌خواهیم و باید، بگوییم. و بعد ناگهان اتفاقی می‌افتد که باعث می‌شود بایستیم و به کلماتی مثل «اگر» و «ای کاش» فکر کنیم.
~Rahil~
اصلاً نمی‌تواند حرف کسانی را بفهمد که می‌گویند منتظر دوران بازنشستگی‌شان هستند. چه‌طور می‌توان یک عمر منتظر دوران اضافی بودن نشست؟ ول گشتن و سربار جامعه بودن، کدام مرد آرزوی رسیدن به این نقطه را دارد؟ به خانه بروی و فقط منتظر مرگ باشی؟ یا بدتر از آن: یکی بیاید و تو را به خانهٔ سالمندان ببرد، چون دیگر نمی‌توانی از عهدهٔ کارهایت بربیایی.
Ali Esmaeili
او اصلاً نمی‌تواند حرف کسانی را بفهمد که می‌گویند منتظر دوران بازنشستگی‌شان هستند. چه‌طور می‌توان یک عمر منتظر دوران اضافی بودن نشست؟ ول گشتن و سربار جامعه بودن، کدام مرد آرزوی رسیدن به این نقطه را دارد؟ به خانه بروی و فقط منتظر مرگ باشی؟ یا بدتر از آن: یکی بیاید و تو را به خانهٔ سالمندان ببرد، چون دیگر نمی‌توانی از عهدهٔ کارهایت بربیایی.
سپهر
چرا تعدادی از مردها ناگهان آن کاری را انجام می‌دهند که انجام می‌دهند. تعدادی از آن‌ها این کار را انجام می‌دهند، چون می‌دانند دیر یا زود باید آن را انجام دهند.
رها مظفری
«پدرت همیشه می‌گفت کسی که زیاد اهل وراجی نباشه، به‌ندرت از دهنش چرت‌وپرت خارج می‌شه.»
Moonlight
واقعاً جامعه دارد به کدام سمت می‌رود، وقتی دیگر هیچ‌کس بلد نیست به شکل معقولی با دست بنویسد و قهوه درست کند؟ به کدام سمت؟
خیارشورِ شوریده حالِ بی‌پول
فحش‌نامه‌های‌شان را به درودیوار بچسبانند. دیوار که تخته‌سیاه نیست!
𝙉𝙞𝙢𝙖
پدرش هیچ‌وقت دستش را روی کسی بلند نکرد، نه روی اُوِه، نه روی هیچ‌کس دیگر. اُوِه همکلاسی‌هایی داشت که گاه‌وبی‌گاه با چشمان کبود یا آثار زخم به مدرسه می‌آمدند، چون در خانه از خودشان رفتار نادرست نشان داده بودند. پدر اُوِه می‌گفت «در خانوادهٔ ما کتک‌کاری ممنوعه، چه با خودی، چه با غریبه‌ها.»
ali mohseni
«حالا خوب گوش کن. تو دو بچه به دنیا آوردی و به‌زودی سومیش رو هم تف می‌کنی بیرون. تو از یک کشور بیگانه اومدی این‌جا و تو کشورت احتمالاً شاهد شلوغی و جنگ بودی. تو یک زبان جدید یاد گرفتی، دوره دیدی، کار می‌کنی، ستونِ خانواده رو که از جمعی بی‌دست‌وپا تشکیل شده، حفظ می‌کنی. پس گمون نمی‌کنم چیزی تو این دنیا باشه که ازش بترسی.»
شکوفه
«می‌دونید، وقتی یک خبرنگار رو بوروکراسی حاکم کار می‌کنه، بهترین دلخوشیش اینه که خود بوروکرات‌ها، اولین کسانی هستند که قوانین رو زیر پا می‌ذارند.»
k.mehrabi
بین این‌که آدم شرور باشد، یا مجبور شود شرارت کند، تفاوت محسوسی وجود دارد.
مهدیه...
چارپایه را وسط راهرو می‌گذارد. حداقل هفت لکه با رنگ‌های متفاوت روی چارپایه افتاده است. همسر اُوِه تصمیم گرفته بود که اُوِه در فاصلهٔ هر شش ماه همیشه یکی از اتاق‌ها را رنگ بزند، یا به طور دقیق‌تر، هر شش ماه یک‌بار هوس می‌کرد رنگ دیوار تغییر کند. بعد این موضوع را به اطلاع اُوِه می‌رساند. اُوِه هم هربار می‌گفت «فراموشش کن.» آن وقت همسرش چه می‌کرد؟ به یک نقاش زنگ می‌زد و از او قیمت می‌گرفت. بعد برای اُوِه مبلغی را که می‌خواست به نقاش بپردازد، اعلام می‌کرد. اُوِه هم بلند می‌شد و چارپایه را می‌آورد.
وحید
این روزها مردم برای عملکردهای صادقانه و عاقلانه و بی‌نقص احترامی قایل نیستند، فقط باید ظاهر کار خوب باشد و در کامپیوتر ذخیره شود،
Ava
حتا مردانی مثل اُوِه هم خوشحال می‌شوند از این‌که کسی را داشته باشند که مجبور نباشند با او حرف بزنند.
Faezeh ☕
«ما می‌تونیم خودمون رو یا با مرگ مشغول کنیم، یا زندگی. ما باید به آینده نگاه کنیم، اُوِه!»
Faezeh ☕
مردم می‌گفتند که اُوِه دنیا را فقط سیاه‌وسفید می‌بیند. و همسرش رنگ بود؛ تمام رنگ‌هایش.
Faezeh ☕
واقعاً جامعه دارد به کدام سمت می‌رود، وقتی دیگر هیچ‌کس بلد نیست به شکل معقولی با دست بنویسد و قهوه درست کند؟
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)

حجم

۳۹۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۵۴ صفحه

حجم

۳۹۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۵۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان