بریدههایی از کتاب مردی به نام اوه
۴٫۳
(۲۲۶)
«عشق مثل نقلمکان به یک خونهٔ جدیده. ابتدا آدم عاشقِ تمام اون چیزهاییه که بهنظرش بیگانه است، هر روز صبح از خواب بیدار میشه و از اون چیزی که به اون تعلق داره، شگفتزده میشه و از طرف دیگه در ترس دایمی به سر میبره که مبادا ناگهان سروکلهٔ یک نفر پیدا شه و بگه که آدم دچار اشتباه شده و قرار نبوده صاحب یک چنین خونهٔ قشنگی شه. ولی با گذشت زمان نمای خونه ترک برمیداره، قطعات چوبی لبپَر میشن و آدم تمام گوشهوکنار خونه رو میشناسه. آدم میفهمه که وقتی هوای بیرون سرده، باید چیکار کنه تا کلید در قفل گیر نکنه. کدوم سنگفرشها و کفپوشها زیر پا تسلیم میشن و آدم چهطور باید درِ کمد رو باز کنه تا قیژقیژ نکنه؛ و اینها دقیقاً همون اسرار کوچکی هستند که باعث میشن خونه، خونهٔ خود آدم شه.»
Alma
اعتراف به اشتباه کار آسانی نیست، مخصوصاً وقتی آدم مدتهاست همان کار اشتباه را انجام میدهد.
son son
اگر آدمها غم را باهم تقسیم نکنند، غم آدمها را تقسیم میکند.
زهرا
و مسیر؛ فقط یک فاصلهٔ دردسرساز بین دو نقطه.
son son
مرگ یک پدیدهٔ منحصربهفرد است. انسانها طوری زندگی میکنند انگار این پدیده اصلاً وجود خارجی ندارد، و با این وجود مرگ یکی از اساسیترین و مهمترین دلایلی است که آدمیزاد اصلاً زندگی میکند. بعضی از ما به وجود این پدیده زود پی میبریم، به نحوی که عمیقتر، سرسختانهتر یا دیوانهوارتر زندگی میکنیم. بعضیها به حضور دایمی آن نیاز
Houshyaran
دوباره سکوت برقرار میشود؛ سکوتی مثل سکوت بین دو هفتتیرکش قهار که ناگهان متوجه میشوند اسلحههایشان را در خانه جا گذاشتهاند.
son son
در واقع تمام آدمها نسبت به زمان خوشبین هستند. همهٔ ما فکر میکنیم هنوز به اندازهٔ کافی زمان داریم
Houshyaran
حالا اُوِه نمیداند چهطور باید موفق شود در نبود نوک دماغ سونیا بین گردن و شانهاش به خواب برود، این کل ماجراست.
Houshyaran
گربهای که نمیتواند مواظب دم خودش باشد، از فلسفهٔ زندگی و مرگ چه میفهمد؟
ددد
اُوِه و رونه به نسلی تعلق دارند که ارزش مرد با عملش سنجیده میشه، نه با حرف زدنش.»
ددد
نمیتوان گفت که سونیا هیچ تلاشی نکرد تا اُوِه را تشویق کند برای خودش چندتا دوست پیدا کند. هرازگاهی تلاشش را میکرد. ولی اینکه روی خواستهاش پافشاری نمیکرد و به جان اُوِه غر نمیزد، بهنظر اُوِه یکی از نشانههای عشق و علاقهٔ سونیا بود. زندگی کردن با کسی که عاشق تنها بودن باشد، برای بسیاری از آدمها سخت است. مخصوصاً برای افرادی که تنها بودن آزارشان میدهد. ولی سونیا از اُوِه بیش از حد لازم انتقاد نمیکرد. همیشه میگفت «من تو رو همینطوری انتخاب کردم.» و همینطور هم بود
ددد
اُوِه چند ساعتی همان جا نشست، دست در دست همسرش تا کارکنان بیمارستان وارد شدند و با صدای نرم و با حرکاتی محتاطانه به او قبولاندند که باید جنازهٔ سونیا را با خودشان ببرند. اُوِه از جا بلند شد، سرش را تکان داد و به مؤسسهٔ کفنودفن مراجعه کرد تا کارهای معمول را انجام دهد. مراسم خاکسپاری روز یکشنبه بود. اُوِه دوشنبه صبح سرِ کارش حاضر شد.
ولی اگر کسی زمانی از او میپرسید، جوابش این بود که قبل از ورود سونیا به زندگیاش او زندگی نکرده بود. و وقتی هم از زندگیاش بیرون رفت، همان وضعیت تکرار شد.
ددد
هیچوقت از اُوِه سؤال نشد که قبل از آشنایی با سونیا چگونه زندگی کرده بود. اگر کسی از او میپرسید، جوابش این بود که اصلاً زندگی نکرده بود.
ددد
«نمیتونی سر منو کلاه بذاری؛ تو داخل خودت میرقصی، جایی که کسی نتونه ببینه. و به همین خاطر تا ابد دوستت خواهم داشت چه بخوای، چه نخوای.»
ددد
وقتی آدم مجبور باشد تنها شخصی را که در تمام عمرش او را درک کرده به خاک بسپارد، چیزی درون او میشکند. گذشت زمان اینجور زخمها را مداوا نمیکند.
امیدی
اینطور نبود که اُوِه با مرگ سونیا بمیرد؛ او فقط دیگر زندگی نکرد.
m1mmir
مرگ یک پدیدهٔ منحصربهفرد است. انسانها طوری زندگی میکنند انگار این پدیده اصلاً وجود خارجی ندارد، و با این وجود مرگ یکی از اساسیترین و مهمترین دلایلی است که آدمیزاد اصلاً زندگی میکند.
m1mmir
اُوِه به اطلاع او رساند که فعلاً روزهای یکشنبه برایش در کلیسا جا رزرو نکند، نه به این دلیل که اعتقادش را به خدا از دست داده باشد، بلکه چون از دستش بهشدت دلخور است.
marjan_aboonajmi
«اُوِه، وقتی آدم به یک نفر چیزی میبخشه، گیرنده که طرف رحمت قرار نمیگیره، بلکه این بخشنده است که موردلطف الهی قرار میگیره.»
Ali Esmaeili
«رگهای از نور خورشید کافیه تا زوایای تاریک زیادی رو روشن کنه.»
Ali Esmaeili
حجم
۳۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
حجم
۳۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان