بریدههایی از کتاب مردی به نام اوه
۴٫۳
(۲۲۶)
«ما میتونیم خودمون رو یا با مرگ مشغول کنیم، یا زندگی. ما باید به آینده نگاه کنیم، اُوِه!»
MahShid Pourhosein
«اُوِه، وقتی آدم به یک نفر چیزی میبخشه، گیرنده که طرف رحمت قرار نمیگیره، بلکه این بخشنده است که موردلطف الهی قرار میگیره.»
MahShid Pourhosein
آدم نباید طوری زندگی کند انگار همهچیز قابلجایگزین کردن است، انگار وفاداری هیچ ارزشی ندارد.
MahShid Pourhosein
اینطور میگفتند که هر انسانی باید میدانست برای چه چیزی مبارزه میکند. و سونیا برای هر چیز خوب مبارزه میکرد. و برای کودکی که صاحب آن نشد. و اُوِه هم برای او مبارزه کرد.
♥︎ Sara ♥︎
وقتی اُوِه دوباره پشتش را میکند، گربه روی چمنها میدود و به تابلوِ اُوِه میشاشد.
♥︎ Sara ♥︎
مادر سونیا به خاطر ابتلا به تب نفاسی از دنیا رفت. پدرش دیگر هرگز ازدواج نکرد. در دفعات اندکی که یک نفر در حضور او این پرسش را با صدای بلند مطرح کرد که چرا مجدداً ازدواج نمیکند، غرغرکنان گفت «من زن دارم، فقط در حال حاضر خونه نیست.»
♥︎ Sara ♥︎
مملکت پُر شده از افرادی که تمام روز فقط به وقت ناهارشان فکر میکنند.
kosar
مردی سیاهوسفید بود.
همسرش رنگ بود؛ تمام رنگهای او.
kosar
اینها مردهایی هستند که بهاجبار در دوران دیگهای زندگی میکنند. مردهایی مثل اونها از زندگی فقط چند چیز ساده میخوان؛ یک سقف بالای سرشون، یک خیابون آروم، یک خودرو و یک همسر وفادار، شغلی که به اونها وجههٔ اجتماعی ببخشه و خونهای که دایم چیزی تو اون خراب شه تا اونها بتونند سرگرم تعمیرش باشند.»
kosar
«عشق مثل نقلمکان به یک خونهٔ جدیده. ابتدا آدم عاشقِ تمام اون چیزهاییه که بهنظرش بیگانه است، هر روز صبح از خواب بیدار میشه و از اون چیزی که به اون تعلق داره، شگفتزده میشه و از طرف دیگه در ترس دایمی به سر میبره که مبادا ناگهان سروکلهٔ یک نفر پیدا شه و بگه که آدم دچار اشتباه شده و قرار نبوده صاحب یک چنین خونهٔ قشنگی شه. ولی با گذشت زمان نمای خونه ترک برمیداره، قطعات چوبی لبپَر میشن و آدم تمام گوشهوکنار خونه رو میشناسه. آدم میفهمه که وقتی هوای بیرون سرده، باید چیکار کنه تا کلید در قفل گیر نکنه. کدوم سنگفرشها و کفپوشها زیر پا تسلیم میشن و آدم چهطور باید درِ کمد رو باز کنه تا قیژقیژ نکنه؛ و اینها دقیقاً همون اسرار کوچکی هستند که باعث میشن خونه، خونهٔ خود آدم شه.»
kosar
مرگ یک پدیدهٔ منحصربهفرد است. انسانها طوری زندگی میکنند انگار این پدیده اصلاً وجود خارجی ندارد، و با این وجود مرگ یکی از اساسیترین و مهمترین دلایلی است که آدمیزاد اصلاً زندگی میکند.
kosar
همهٔ ما از مرگ میترسیم، ولی ترس عده زیادی از آدمها این است که مرگ سراغ یک نفر دیگر برود. همیشه بزرگترین وحشت این است که مرگ ما را جا بگذارد، و ما تنها و بیکس باقی بمانیم.
kosar
مرگ یک پدیدهٔ منحصربهفرد است. انسانها طوری زندگی میکنند انگار این پدیده اصلاً وجود خارجی ندارد، و با این وجود مرگ یکی از اساسیترین و مهمترین دلایلی است که آدمیزاد اصلاً زندگی میکند. بعضی از ما به وجود این پدیده زود پی میبریم، به نحوی که عمیقتر، سرسختانهتر یا دیوانهوارتر زندگی میکنیم. بعضیها به حضور دایمی آن نیاز دارند تا اصلاً متوجه شوند خلافش چیست. بعضیها جوری خودشان را با این پدیده مشغول میکنند که مدتها قبل از اینکه ورودش را اعلام کند، در اتاق انتظار نشستهاند. همهٔ ما از مرگ میترسیم، ولی ترس عده زیادی از آدمها این است که مرگ سراغ یک نفر دیگر برود. همیشه بزرگترین وحشت این است که مرگ ما را جا بگذارد، و ما تنها و بیکس باقی بمانیم.
zahra ak
«تو که نباشی، هیچچیز سر جاش نیست.»
zahra ak
هیچوقت متوجه نشده چرا مردم در زندگیشان سعی میکنند راجعبه هر مسئلهای بیندیشند، و آن را هضم کنند، درحالیکه میتوانند آن را همانطور که هست قبول کنند. آدم همین است که هست و آن کاری را میکند که میتواند، و باید با شرایط کنار بیاید.
سعیدا
«رگهای از نور خورشید کافیه تا زوایای تاریک زیادی رو روشن کنه.»
اژدهای کوچک
سونیا همیشه میگفت «عشق مثل نقلمکان به یک خونهٔ جدیده. ابتدا آدم عاشقِ تمام اون چیزهاییه که بهنظرش بیگانه است، هر روز صبح از خواب بیدار میشه و از اون چیزی که به اون تعلق داره، شگفتزده میشه و از طرف دیگه در ترس دایمی به سر میبره که مبادا ناگهان سروکلهٔ یک نفر پیدا شه و بگه که آدم دچار اشتباه شده و قرار نبوده صاحب یک چنین خونهٔ قشنگی شه. ولی با گذشت زمان نمای خونه ترک برمیداره، قطعات چوبی لبپَر میشن و آدم تمام گوشهوکنار خونه رو میشناسه. آدم میفهمه که وقتی هوای بیرون سرده، باید چیکار کنه تا کلید در قفل گیر نکنه. کدوم سنگفرشها و کفپوشها زیر پا تسلیم
Bita
در واقع تمام آدمها نسبت به زمان خوشبین هستند. همهٔ ما فکر میکنیم هنوز به اندازهٔ کافی زمان داریم تا با دیگران یکسری کارها انجام دهیم و به آنها چیزهایی را بگوییم که میخواهیم و باید.
Bita
مرگ یک پدیدهٔ منحصربهفرد است. انسانها طوری زندگی میکنند انگار این پدیده اصلاً وجود خارجی ندارد، و با این وجود مرگ یکی از اساسیترین و مهمترین دلایلی است که آدمیزاد اصلاً زندگی میکند.
kazhal
وقتی آدم مجبور باشد تنها شخصی را که در تمام عمرش او را درک کرده به خاک بسپارد، چیزی درون او میشکند. گذشت زمان اینجور زخمها را مداوا نمیکند.
kazhal
حجم
۳۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
حجم
۳۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان