پیامبر (ص) به مکانی رسید که خداوند با او سخن میگفت؛ امّا با کمال تعجّب، با صدا و کلام علی (ع). سؤال کرد:
«پروردگارا! تو با من سخن میگویی یا علی؟»
پروردگار صاحب عزّت پاسخ میدهد:
«من مانند اشیاء نیستم. خدا بر قلب تو اطّلاع یافت و چیزی محبوبتر از او در آن نیافت. پس با زبان او با تو سخن گفت تا دلت آرام گیرد.»
دلتنگِ ماه
خلیفهٔ دوم بارها جملهٔ معروف خود را تکرار کرد که:
اگر علی نبود، عمر هلاک میشد.
F313
او در دوست داشتن فقرا و مساکین و مهربانی نسبت به یتیمان، پیشتاز و سرآمد همگان بود و در برابر آنان خم میشد و خود را همسطح آنان مینمود و با دست خود، عسل در دهان آنها میگذاشت تا جایی که اصحاب او آرزو میکردند کاش یتیم بودند! (تا اینگونه مورد ملاطفت او قرار میگرفتند).
F313
ما در «جنگ خیبر» دیدیم که چگونه عهدهدار جنگیدن با جنگجوی یهودی شد. مرحبا! که آوازهٔ شجاعت و قدرت و صلابت او در همهٔ آفاق پیچیده بود و با شمشیر خود، به سرعت او را به جهنّم فرستاد و درب قلعهٔ خیبر را کند و آن را پلی برای عبور مسلمانان و اسبهایشان قرار داد و سپس، آنها سعی در حرکت دادن آن نمودند؛ امّا موفّق به تکان دادن آن نشدند؛ مگر هنگامی که تعدادشان به چهل نفر رسید
F313
«قُل لَّا أَسْئلُکمُ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فیِ الْقُرْبی؛
بگو من اجری از شما نمیخواهم؛ مگر مودّت با نزدیکانم.»
F313
سپس پیامبر (ص) به مکانی رسید که خداوند با او سخن میگفت؛ امّا با کمال تعجّب، با صدا و کلام علی (ع). سؤال کرد:
«پروردگارا! تو با من سخن میگویی یا علی؟»
پروردگار صاحب عزّت پاسخ میدهد:
«من مانند اشیاء نیستم. خدا بر قلب تو اطّلاع یافت و چیزی محبوبتر از او در آن نیافت. پس با زبان او با تو سخن گفت تا دلت آرام گیرد.»
F313