از خیال من
گَرد بیکسی بروب
یا مقلّب القُلوب!
یك رهگذر
تو رفتی
نه شعری، سرودی
سلامی، درودی
و من شِکوه کردم؛
خدا چشمهای تو را
منتشر کرد
یك رهگذر
یاد تو نزدیک است
چشمانت اما دور
چه دورْنزدیکی!
یك رهگذر
رود حضورت
هنوز میریزد
از آبشار خیال!
یك رهگذر
بیتو ای دلداده دلخواه
شنبههایم اشک
جمعههایم آه!
یك رهگذر
گر چه خسته از درنگ و رنگ
گر چه سنگ
من دلم برایت ای عزیز
میشود هنوز تنگ!
یك رهگذر
در دایرهی زمانهی پیچاپیچ
دور سر خود مگرد و بر خویش مپیچ!
آن گمشدهی هزار و یکشب را ما
گشتیم، نبوده است در عالم هیچ!
leila tofighy
امشب
خوشهخوشه ستاره
از تاک شب آویزان است
دستی بر آر
خوشهای بردار
leila tofighy
سنگ میبارد
جرأتِ پرنده شدن نیست
leila tofighy
شب در انتهای جاده
خورشید در ابتدای راه!
leila tofighy
بر این مدار
به شوق رسیدن
پرندگی بیاموز
leila tofighy
ای ستاره!
ای ستاره با توام
با تو که همیشه با منی
در شبِ کویر و کوچهباغ!
دستهای من به تو نمیرسد ولی
دل به روشنای خلوتت سپردهام
تا سحر دل مرا
غرق نور کن
خواب خستهی مرا
بلور کن!
leila tofighy
چشم ای چشم!
که از دیدن آن ماهترین میآیی
خاطرات سفرت را بنویس!
leila tofighy
ای خیال ناگزیر
مثل شعر، دلپذیر
ای ترنّم بهار
بر کویر دل
زودتر ببار!
leila tofighy
رود حضورت
هنوز میریزد
از آبشار خیال!
leila tofighy
بیتو ای دلداده دلخواه
شنبههایم اشک
جمعههایم آه!
leila tofighy
فرصت ندارم
حتی آنقدر که دلتنگت شوم!
:)
خسته از ماضی و مستقبل
حال، حالِ ساده را
عشق است!
:)
تو شعرهایم را مخاطب؟ نه!
تو حرف حرفِ شعر من هستی!
:)
مُهر را بردار از لبهات
گفتنِ یک «دوستت دارم»
روزه را باطل نخواهد کرد
:)