بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آخرین دختر | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آخرین دختر

بریده‌هایی از کتاب آخرین دختر

نویسنده:نادیا مراد
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۴۴۵ رأی
۳٫۹
(۴۴۵)
هنوز فکر می‌کنم یکی از بدترین بی‌عدالتی‌هایی که انسان می‌تواند با آن روبه‌رو شود این است که مجبور باشی به‌خاطر ترس، خانه و محل زندگی‌ات را ترک کنی. هرچیزی را که دوست داشته باشی از تو می‌دزدند. زندگی‌ات را به‌خطر می‌اندازی تا جایی زندگی کنی که هیچ معنایی برای تو ندارد
bita zadmehr
فریاد کشید و گفت: «راه بیفت.» سپس او را به‌سمت باغ کشید و به او و سایر زنان مسن‌تر که نمی‌توانستند سریع راه بروند خندید. مادرم از درهای ورودی وارد شد و گیج و مبهوت به‌سمت ما راه افتاد. بدون اینکه یک کلمه حرف بزند، نشست و سرش را روی دامن من گذاشت؛ مادرم هرگز درمقابل مردان دراز نمی‌کشید. یکی از شبه‌نظامیان با چکش به در بستهٔ مؤسسه زد و آن را به‌زور باز کرد؛ سپس به ما دستور داد به داخل برویم. او گفت: «اول روسری‌هاتون رو دربیارید و بگذارید کنار در.»
کاربر ۱۲۹۳۰۲۸
کرکوک بسیار متنوع است-ترکمن‌ها و مسیحی‌ها درکنار اعراب و کردها زندگی می‌کنند-و مدت‌هاست این موضوع باعث جذابیت آن و همچنین سبب بلا شده است.
منصوره جعفری
چگونه بغداد یا ایالات متحده می‌تواند بگوید که عراق یک کشور متحد است؟ احتمالاً مجبور به سفر در جاده‌های ما نشده‌اید، در صف ایست‌های بازرسی ما انتظار نکشیده‌اید، یا فقط براساس شهر نوشته‌شده روی شماره پلاک خود بازجویی نشده‌اید که فکر می‌کنید عراق صد تکه نشده است.
منصوره جعفری
لباس‌های ما از خاک و عرق خاکستری شده بود، اما به عوض‌کردن آنها فکر نمی‌کردیم. دیگر چیزی نمی‌خوردیم و فقط مقادیر کمی از آب ولرم بطری‌های پلاستیکی را می‌نوشیدیم که زیر آفتاب مانده بودند. برق قطع شد تا برای باقی محاصره ذخیره شود. از برق ژنراتور برای شارژ موبایل‌هایمان و تماشای تلویزیون در زمان پخش اخبار گزارش جنگ با داعش-که البته همیشه هم همین را پخش می‌کرد-استفاده می‌کردیم. سرخط خبرها ما را ناامید کرده بود؛ حدود چهل کودک در بالای کوه شه‌نگال از گرسنگی و کم‌آبی جان خود را ازدست داده بودند و بسیاری دیگر درحال فرار مرده بودند. داعش بَعشیقه و بَهزانی، دو روستای بزرگ نزدیک موصل را گرفته بود؛ اما خوشبختانه بیشتر مردم آنجا توانسته بودند به کردستان عراق فرار کنند. هزاران زن و دختر ایزدی از سراسر شه‌نگال ربوده شده بودند. شنیدیم که داعش از آنها به‌عنوان برده‌های جنسی استفاده می‌کند.
مهتاب
مهم‌ترین وظیفهٔ این برادران و خواهران این است که در محضر خداوند و ملک‌طاووس بنشینند و پس‌از مرگ از ما دفاع کنند. خواهر یا برادر شما می‌گوید: «من این شخص را وقتی زنده بودم می‌شناختم. روح او سزاوار بازگشت به زمین است. او شخص خوبی است.»
منصوره جعفری
گفتم خیلی خوبه که من هیچ تمایلی به رفتن به آلمان نداشتم. هنوز فکر می‌کنم یکی از بدترین بی‌عدالتی‌هایی که انسان می‌تواند با آن روبه‌رو شود این است که مجبور باشی به‌خاطر ترس، خانه و محل زندگی‌ات را ترک کنی. هرچیزی را که دوست داشته باشی از تو می‌دزدند. زندگی‌ات را به‌خطر می‌اندازی تا جایی زندگی کنی که هیچ معنایی برای تو ندارد-جایی که واقعاً کسی تو را نمی‌خواهد، فقط به‌خاطر اینکه از کشوری آمده‌ای که امروزه آن را با جنگ و تروریسم می‌شناسند.
شراره
حاجی عامر پرسید: «چرا مریض شدی؟» و من نمی‌خواستم به او بگویم که فکر می‌کنم به‌خاطر تجاوز بوده. گفتم: «غذا یا آب زیادی نخوردم و خب اینجا هم خیلی گرمه.»
سپیده دم اندیشه
دلم می‌خواست به او بگویم، فقط من رو بکش؛
سپیده دم اندیشه
ابومعاویه، وقتی حدود ساعت هشت شب وارد اتاق شد، فک مرا گرفت و مرا به دیوار چسباند. پرسید: «چرا مقاومت نمی‌کنی؟» انگار این کارم او را عصبانی کرده بود. از تعداد زیاد لباس‌های ایزدی که در خانه‌اش دیدم حدس زدم که صبیه‌های زیادی داشته است و شاید تمام آنها به‌جز من مقاومت کرده بودند. شاید او دوست داشت ثابت کند که حتی اگر با او مبارزه کنند بازهم می‌تواند آنها را به‌دست بیاورد. او کوچک، اما بسیار قوی بود. به او گفتم: «منظورت چیه؟ صحبت تو یا یکی دوتا از شما نیست، شما همه همین کار رو می‌کنید. چقدر انتظار کشیدی تا مقاومت‌کردن من رو ببینی؟» به‌یاد دارم که وقتی این حرف را به او گفتم خندید.
سپیده دم اندیشه
پناهندگانی که پیش‌از آمدن تروریست‌ها از روستا فرار کرده بودند نسبت به ما که اسیر شده بودیم حس کنجکاوی داشتند و همیشه از ما سؤال‌هایی می‌پرسیدند دراین‌خصوص که زندگی تحت‌سلطهٔ داعش چگونه است؟ گویی موضوع یک فیلم جنگی را دنبال می‌کردند.
سپیده دم اندیشه
پناهندگانی که پیش‌از آمدن تروریست‌ها از روستا فرار کرده بودند نسبت به ما که اسیر شده بودیم حس کنجکاوی داشتند و همیشه از ما سؤال‌هایی می‌پرسیدند دراین‌خصوص که زندگی تحت‌سلطهٔ داعش چگونه است؟ گویی موضوع یک فیلم جنگی را دنبال می‌کردند.
سپیده دم اندیشه
زخم‌های خالد بدتر از مال سعید بودند، اگرچه برادر ناتنی‌ام کمتر تیر خورده بود. دو گلوله آرنج او را شکسته بودند و به مفصل مصنوعی نیاز داشت، اما چنین چیزی در بیمارستان دهوک در دسترس نبود. تابه‌امروز بازوی او مثل شاخهٔ خشک درخت، بی‌فایده، کنار بدنش صاف و بی‌حرکت آویزان است.
سپیده دم اندیشه
نسلی از ایزدی‌های آسیب‌دیده مانند من و برادرانم، بدون هیچ‌چیزی در وجودمان جز خاطرهٔ خانواده‌هایمان و بدون هیچ‌چیزی در ذهن‌هایمان غیراز به‌محاکمه‌کشیدن داعش، در این دنیا سرگردان شده‌ایم.
سپیده دم اندیشه
سال‌ها بود که داعش در آن شهر ریشه کرده بود و از نارضایتی میان اهل تسنن و بی‌ثباتی کشور سوءاستفاده می‌کرد. مردان آنجا امیدوار بودند که تروریست‌ها مثل بعثی‌ها باشند و قدرت را به آنها بازگردانند.
سپیده دم اندیشه
کند. مَلک، مَلک بیچاره، وقتی نسل‌کشی آغاز شد فقط پسر کوچکی بود که تروریست شده بود و تمام زندگی خود و حتی عشق به مادرش را فدای داعش کرده بود.
سپیده دم اندیشه
سلیمانیه که هم‌مرز با ایران است، مقر پی.یو.کا و خانوادهٔ طالبانی است. این منطقه لیبرال‌تر از اربیل محسوب می‌شود که قلمرو کا.د.پ است. مناطق پی.یو.کا تحت‌نفوذ ایران هستند، درحالی‌که کا.د.پ با ترکیه متحد است.
سپیده دم اندیشه
چطور باید زندگی می‌کردم. بیشتر خانواده‌ام مرده یا گم شده بودند و من قرار نبود به خانه بروم؛ قرار بود به روزنه‌هایی بازگردم که از تمام افرادی که ازدست داده بودم به‌جا مانده بودند.
سپیده دم اندیشه
لباس کاترین را تا زدم و بادقت داخل کیف گذاشتم. با خودم گفتم: «تا وقتی‌که آزاد بشه نگهش می‌دارم، بعد پسش می‌دم بهش.»
سپیده دم اندیشه
«امروز خورشید بدون ترس روبه تو طلوع کرده.»
سپیده دم اندیشه

حجم

۴۴۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۷ صفحه

حجم

۴۴۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۷ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۴۱,۳۰۰
۳۰%
تومان