بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پایی که جا ماند | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پایی که جا ماند

بریده‌هایی از کتاب پایی که جا ماند

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۲۶۹ رأی
۴٫۷
(۲۶۹)
از حالاتش پیدا بود تعادل روانی ندارد. از من که دور شد، حدود ده، پانزده متر پشت سرم، کنار جنازه‌ی یکی از شهدا که وسط جاده بود، ایستاد. جنازه از پشت به زمین افتاده بود. نظامیِ سیاه سوخته‌ی عراقی کنار جنازه‌اش ایستاد و یک‌دفعه چوبِ پرچمِ عراق را به پایین جناق سینه‌ی شهید کوبید، طوری که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت. آرزو می‌کردم، بمیرم و زنده نباشم. نظامی عراقی برمی‌گشت، به من خیره می‌شد و مرتب تکرار می‌کرد: اهنا... (این‌جا جای پرچم عراقه) !
Vahid.Nouri.p
سرگرد به قیافه و زخم‌هایم خیره شد و گفت: عطشان؟ ـ نعم! با اشاره‌اش، سربازی از فانسقه‌اش قمقمه‌اش را درآورد و به سرگرد داد. سرگرد درِ قمقمه را باز کرد، مقدار کمی آب ریخت روی سرم، طوری که سردی آب را حس کردم. نگاهم به دستش بود که آب قمقمه را در مقابل زبان عطش زده‌ام به زمین ریخت! نمی‌دانم چرا این‌طور برخورد کرد. سرم را خم کردم تا نگاهم به صورت‌شان نیفتد.
Vahid.Nouri.p
ظرف چند روز آینده هویزه و یا اهواز بروم
soha

حجم

۴٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۷۶۸ صفحه

حجم

۴٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۷۶۸ صفحه

قیمت:
۲۳۰,۰۰۰
۱۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۶
۷
صفحه بعد